دکتر مصطفی ملکیان
در نظر دارم در دو مقوله سخن بگویم: یکی در معرفی روانشناسی دین. به این دلیل که در زمینهی روانشناسی دین به تعداد انگشتان یک دست به زبان فارسی کتابی نوشته یا ترجمه نشده و کتابهایی هم که نوشته یا ترجمه شده هیچکدامشان خودِ حوزهی معرفتی روانشناسی دین را معرفی دقیق و حتی نادقیق نکردهاند.
دیگری در باب کتاب ولف بهعنوان یکی از بهترین کتابهایی که در زبان انگلیسی در باب روانشناسی دین نوشته شده است.
روانشناسی دین بعنوان دانشی دینپژوهانه
روانشناسی دین محل التقای دو سلسله دانشهاست: یک سلسله دانشهای روانشناختی و یک سلسله دانشهای دینپژوهانه. روانشناسی دین در منطقه همپوشان این دو دسته دانشهاست.
مجموعهی همه دانشهایی که بهنحوی از انحا دربارهی دین سخن میگویند، دین به وجه عام خودش، و دینهای خاص که از مجموع آن به دانشهای دینی یا دین پژوهانه تعبیر میکنیم، به دو دسته بزرگ قابل تقسیماند: یک دسته دانشهای دین پژوهانهای هستند که با حقانیت و صدق یا بطلان و کذب ادیان و مذاهب هیچ کاری ندارند، نه با صدق و کذب و حقانیت و بطلان دین به معنای عامش کاری دارند و نه با صدق و کذب و حقانیت و بطلان دین خاصی کاری دارند. دین را به عنوان یک پدیده درنظر میگیرند و مطلقا از حق و باطل دم نمیزنند. دیگری، یک سلسله دانشهای دینپژوهانه که دقیقا مقصدشان بحث و حتیالمقدور تعیین صدق و کذب و حقانیت و بطلان دین به معنای عام یا دین خاصیست.
در قسمت اول یعنی دانشهایی که به دین میپردازند ولی مطلقا کاری به صدق و کذب و حق و باطل ندارند، لااقل پنج دانش بزرگ بازشناسی شدهاند: ۱. روانشناسی دین ۲. جامعهشناسی دین ۳. دینشناسی مقایسهای یا به تعبیر رایجتر در زبان فارسی تطبیقی – که بهنظر من تعبیر تطبیقی درست نیست – ۴. تاریخ ادیان و ۵. پدیدارشناسی دین. این پنج شاخه مطلقا کاری به صدق و کذب ندارند. هرکدام از این پنج شاخه خودشان زیر مجموعههایی هم دارند که با احتساب آنها نزدیک به ۴۵ شاخه در این قسمت اول داریم.
دو تا علم دیگر هم وجود دارند که دینپژوهیاند ولی با صدق و کذب کار دارند: ۱. فلسفهی دین و ۲. الهیات. فلسفهی دین به صدق و کذب و حقانیت و بطلان دین به معنای عامش میپردازد و الهیات با صدق و کذب و حقانیت و بطلان مدعیات یک دین خاص سروکار دارد.
از این لحاظ است که ما فلسفهی دین با صفت دین خاص یا با مضافالیه دین خاص نداریم اما الهیات حتما باید یا صفت یا مضافالیه دین خاص داشته باشد؛ الهیات اسلامی یا الهیات اسلام، الهیات مسیحی یا الهیات مسیحیت، الهیات بودایی یا الهیات بودا. اما فلسفهی دین وجه عام دارد، بهدلیل اینکه به دین خاص نمیپردازد بهطور کلی درباره دین و صدق و کذب دین سخن میگوید. روانشناسی دین با این تعبیری که عرض کردم میشود یکی از دانشهای دینپژوهانه که به قسمت اول مربوط میشوند یعنی به آن پنج علم اول نه این دو علمی که در آخر عرض کردم. از این منظر روانشناسی دین شاخهای از شاخههای دینپژوهی است.
روانشناسی دین بعنوان دانشی روانشناختی
اما از منظر دیگری وقتی نگاه کنیم میبینیم روانشناسی دین را باید شاخهای از شاخههای روانشناسی به حساب آورد. و آن وقتی است که ما توجه به این داشته باشیم که روانشناسی دانشی است که به روش تجربی، و نه روشهای غیرتجربی مثل روشهای فلسفی- عقلی یا روشهای شهودی- عرفانی به روان آدمی میپردازد. و از آنجایی که روان آدمی ساحتهای درونی فراوانی دارد و یکی از ساحتهای درونی روان آدمی هم ساحتی است که در روان مخالفان و موافقان دین پدید میآید، چه مومنان و ملتزمان به دین و چه کسانی که بیتفاوتند نسبت به دین و چه کسانی که سر ناسازگاری با دین دارند، در ذهن و ضمیرشان و در روانشان یک سلسله باورهای خاصی انعقاد پیدا میکند، یک سلسله عواطف و هیجانات خاصی، یک سلسله نیازها و خواستهها تحقق پیدا میکند. از آنجا که روانشناسی با هر ساحتی از ساحات آدمی سروکار دارد، طبعا یک ساحت از روانشناسی هم آن ساحتی است که میپردازد به باورها، احساسات و عواطف و هیجانات و نیازها و خواستههای کسانی که به وجه مثبت یا به وجه منفی یا به وجه بیطرفانه و خنثی با دین سروکار دارند. روانشناسی دین در این صورت شاخهای میشود از روانشناسی مثل روانشناسی ادراک یا روانشناسی رشد یا روانشناسی شخصیت و یا روانشناسی هنر و یا هر شاخهی دیگری از روانشناسی. شاخههای مختلف روانشناسی که دپارتمانهایی در دانشگاهها و پژوهشگاهها دارند، نزدیک به ۶۲ شاخهاند و یکی از این ۶۲ شاخه روانشناسی که البته شاخه کم اهمیتی هم نیست و مخصوصا بعد از جنگ جهانی دوم بسیار اهمیت پیدا کرده، روانشناسی دین است. بنابراین اگر دقت بفرمایید، یک جا از دین رسیدیم به روانشناسی دین و یک جا هم از روانشناسی رسیدیم به روانشناسی دین.
روانشناسی دین یا روانشناسی دینی
نکتهی دوم این است که روانشناسی دین با روانشناسی دینی خلط نشود. روانشناسی دینی کاملا متفاوت است با روانشناسی دین. روانشناسی دینی یک شاخه از علوم دینی است با این مضمون که دین دربارهی روان آدمی چه گفته است. همانطور که دین دربارهی عالم ماورا طبیعت سخن گفته است دربارهی عالم طبیعت هم سخن گفته، همانطور که دربارهی آینده یعنی زندگی پس از مرگ سخن گفته، دربارهی گذشته یعنی زندگی پیش از تولد هم سخن گفته است. درباب زندگی این جهانی هم سخن گفته به همین ترتیب دین دربارهی مجردات و اموری که مافوق ماده و مادیاتاند سخن گفته، دربارهی تاریخ، اجتماع، فرد انسانی هم سخن گفته، کموبیش دربارهی همه چیز سخن گفته است. البته ادیان از این جهت با هم تفاوت دارند، اما به هر حال همهی ادیان کموبیش و با اختلاف مراتب دربارهی همه چیز جهان سخن گفتهاند. یکی از اموری هم که دین دربارهی آن میتواند سخن بگوید روان آدمیست. چه ادیان شرقی که در این جهت بسیار قویترند مثل آیین هندو یا آیین بودا یا آیین دائو یا آیین شینتو یا آیین جین و چه ادیان غربی و به تعبیر ما ادیان ابراهیمی و موسوی یعنی اسلام، مسیحیت و یهودیت.
همه ادیان دربارهی روان آدمی سخن گفتهاند ، در این جا اصلا کاری نداریم به اینکه سخنی که گفتهاند قابل دفاع است یا قابل دفاع نیست، این سخن را امروزه ما میپذیریم یا نمیپذیریم ولی به هر حال درباب روان آدمی سخن گفته اند، فراوان هم سخن گفتهاند. مثلا دین ممکن است دربارهی توانایی های روان آدمی سخن بگوید، درباره ناتوانیهای روان آدمی هم سخن بگوید. تواناییهایی که روان آدمی یا ناتواناییهایی که روان آدمی در ناحیهی علم دارد یا در ناحیهی قدرت دارد یا در ناحیهی اراده دارد یا در ناحیهی احساسات و عواطف دارد، تواناییها و ناتواناییهایی که ما در ناحیهی باورها داریم، ارتباط ساحتهای مختلف روان آدمی با یکدیگر، تاثیر عقل بر عواطف و تاثیر عواطف بر عقل، تاثیر این دو بر اراده، تاثیر اراده بر عقل و عواطف و قس علی هذا. الی ماشاالله میشود مسائلی دربارهی روان آدمی از منظر ادیان طرح کرد. مثلا میشود گفت که اسلام نظرش دربارهی روان آدمی این است یا مسیحیت این، و آیین بودا این است. اینها روانشناسی دینی است. یعنی روانشناسی که در آن بهجای اینکه سراغ روانشناسان تجربی یا روانشناسان عرفانی – شهودی برویم و یا روانشناسان تاریخی و یا روانشناسان فلسفی – یعنی فیلسوفا ن ذهن، آن هایی که philosophy of mind کار میکنند- برویم، آمدهایم سراغ خود دین و مذهب ببینیم دین ومذهب دربارهی روان آدمی چه میگوید. میتوانیم آنچه را دین و مذهب دربارهی روان آدمی میگوید با آنچه که عرفان، علوم تجربی روانشناسی و یا علوم فلسفی روانشناختی میگویند، مقایسه کنیم. ولی به هر حال این مقایسه را انجام بدهیم یا ندهیم خود اینکه دین هم دربارهی روان آدمی چه سخنانی گفته است نفیا و اثباتا، این میشود روانشناسی دینی. این شاخه هم همانگونه که از اسمش معلوم است اصلا یک علم تجربی نیست و بنابراین اصلا با محل بحث ما هیچ ربطی ندارد. محل بحث ما در واقع روانشناسی دین است که از شاخه های روانشناسی است که روانشناسی خودش یک علم تجربی است، البته علم تجربی طبیعی نیست بلکه انسانی است. ما با روانشناسی دینی مطلقا کاری نداریم. بلکه دربارهی روانشناسی دین حرف میزنیم. روانشناسی دین یعنی نه آنچه که دین درباره روان آدمی میگوید بلکه آنچه که روانشناسان دربارهی دین میگویند و اینها دو دنیای بسیار دور از هماند. روانشناسی دینی با تعبیری که من کردم سخنانی بود که دین دربارهی روان آدمی میگفت اما روانشناسی دین که در ادامه خواهم گفت سخنانی است که روانشناسی دربارهی دین میگوید، نه دین درباره روان آدمی. حال که روانشناسی دینی از محل بحث ما بیرون رفت، ببینیم روانشناسی دین چه میگوید و به چه مباحثی میپردازد.