چه گویم من نمیدانم، که پیدا یا که پنهانم مرا دل داده اطمینان، تو هستی منجی جانم
هر آنچه گفته میخوانم، شما را همچو چوپانم برای تشنگان روح، روان است منجی جانم
تو هستی شاه شاهانم، به شبها ماه تابانم ملایک یک به یک گویند، تو گشتی منجی جانم
از اول تا به پایانم، توئی مانند چوپانم بیا خورشید ایمانم، توئی تو منجی جانم
در این دشت و بیابانم، توئی همدرد و درمانم جهان را کفر اگر گیرد، تو گردی منجی جانم
تو هستی راستی راهم، توئی همراه آگاهم تو را هم نوح می گوید، بدریا منجی جانم
چرا گویم کجائی تو، مگر از من جدائی تو خدائی تو خدائی تو، مسیحا منجی جانم