نویسنده: مصطفی ملکیان
مراد ما از معنویت، «تدین متعقلانه» است؛ یعنى دیانتى که عقلانى شده است؛ یا به تعبیر بهتر، فهم عقلانى از دین. این فهم عقلانى از دین، به گمان من، هم «حق» است و هم به «مصلحت» ماست. اولاً «حق» است؛ چون منطقاً قابل دفاعترین برداشت و استنباطى است که مىشود از دیانت کرد و هم به «مصلحت» است؛ به دلیل اینکه انسان مدرن امروز، پذیراى سایر روایتهایى که از دیانت مىشود، مثل روایت بنیادگرایانه، سنتگرایانه، دین ایدئولوژیک و… نیست. «حق» بودن هم به این معناست که استدلال، قوت دفاع از این برداشت را دارد؛ یعنى این برداشت از دین، برداشتى منطقى است. نکته مقدماتى دیگرى که باید متذکر آن بشوم، این است که بحث من از دین، تنها دین اسلام نیست؛ یعنى اگر بنابر این بود که در باب مسیحیت یا هر دین دیگرى هم سخن به میان آورم، همین سخنان را بهعینه تکرار مىکردم. این بحث، یک بحث بیروندینى است و بحثى دروندینى نیست؛ بنابراین استناد به آیات و روایات، صرفاً از باب استشهاد است؛ نه از باب استدلال. براى دین عقلانى یا براى تعقل متدینانه، دوازده ویژگى را مىتوان احصا نمود. این ویژگىها البته بسیار کلىاند و چون کلىاند، طبعاً در ذیل هر کدام از آنها، کم و بیش، ویژگىهاى دیگرى را مىتوان مندرج کرد.
۱. نخستین ویژگى که دین عقلانى دارد، این است که متدینى که متعقل است، از دین یک «فلسفه حیات» جامع مىطلبد؛ یک فلسفه حیات فراگیر و یک فلسفه زندگى کاملاً دامنگستر؛ یعنى یک فرد متدین نمىخواهد که همه زندگیش مثل زندگى غیر متدینان باشد و فقط یک حجره از حجرههاى زندگیش با دیگران فرق کند. متدین متعقل مىخواهد که دیانتش در تمام زندگیش جارى شده باشد. دیانتهاى غیر عقلانى، دیانتهایى هستند که فقط در آنها یک بخش از زندگى فرد متدین با دیگران فرق مىکند؛ ولى بقیه بخشهاى زندگى وى با غیر متدینان اختلافى ندارد. دیانت، یک فلسفه حیات کامل است و اگر فلسفه حیات کاملى نباشد، عقلانیت نخواهد داشت.
۲. ویژگى دوم دیانت عقلانى، آن است که متدینانى که دیانت متعقلانه دارند، دیانت خویش را به معناى «مالک حقیقت» بودن نمىدانند؛ بلکه آن را به معناى «طالب حقیقت» بودن مىشناسند. به معناى شروع یک طلب و شروع یک سیر و سلوک براى یافتن حقیقت مىانگارند. حقیقت، با گفتن یک جمله یا انجام یک عمل خاص به دست نمىآید. غسل تعمید براى یک مسیحى و شهادتین گفتن براى یک مسلمان، آغاز طلب حقیقت اوست و به این معناست که شخص، پا در راه نهاده است؛ نه به این معنا که به مقصد رسیده است.
در واقع وقتى که وارد دین مىشویم، طلب حقیقت را آغاز مىکنیم. آنچه در کتب مقدس ادیان و مذاهب مختلف هم آمده است، دستمایهاى است که به طالب حقیقت دادهاند تا با آن حرکت خویش را آغاز کند و به شکافتن آنها و به غور کردن در معانى ژرف آنها اقدام نماید. ولى ما در واقع فکر مىکنیم که کتب مقدس را در اختیار ما گذاشتهاند و به ما گفتهاند که تا داراى اینها هستید، از آن حیث که اینها را در اختیار دارید و به شکافتن و عمیق شدن در آنها هم اقدام نمىکنید، از هر خطرى مصونید.
این تلقى، یک تلقى عقلانى نیست؛ چون اولاً به لحاظ الهیاتى، با عدل الهى منافات دارد. چطور مىشود که چنین چیزى را در اختیار کسى بگذارند و در اختیار دیگرى نگذارند. ثانیاً همه کسانى که با فلسفه دین آشنا هستند، به این نکته اذعان دارند که استکمال انسان فقط در گرو اعمال (به معناى عام) ارادى و اختیارى اوست و اعمال غیر ارادى و غیر اختیارى، هیچ استکمالى را براى انسان به ارمغان نخواهند آورد. با توجه به این نکته، مطلقاً نمىتوان گفت که دین من برتر از دین دیگران است یا دین من جامعتر از دین دیگران است یا…؛ بلکه باید گفت که «تدین» من از تدین دیگران بهتر است یا بدتر؛ نه «دین» من. «تدین» یعنى کارى که خود من انجام مىدهم. تدین من ممکن است در مقایسه با تدین شما ناقصتر یا کاملتر باشد. در باب تدین مىشود داورى کرد؛ اما در باب دین نمىشود. چون این تو هستى که متناسب با نحوه شنا کردن خود، به مقصد خواهى رسید یا نخواهى رسید.
۳. ویژگى سوم آن است که اگر دین نوعى طلب حقیقت است، پس دیانتپیشگى، با نقادى و فهم عمیقى که از نقادى لازم مىآید، کاملاً متناسب است؛ یعنى دیانتپیشگى به معناى تسلیم بودن کورکورانه و تسلیم بودن بلادلیل نیست. همچنین به معناى تسلیمبودن بدون چون و چرا در مقابل یک سلسله از باورها و عبادات و مناسک و شعائر و اخلاقیات نیست. در دیانت باید کاملاً حالت نقادى حفظ بشود و نقادى هم به معناى انتقاد نیست؛ بلکه به این معناست که من باید در این مجموعه دین و مذهبى که تحویل گرفتهام، نظر کنم. باید دقت کنم که اگر در این مجموعه، تعارض ظاهرى مىبینم، بفهمم که باید یک مرحله عمیقترى وجود داشته باشد که در آن مرحله عمیقتر این تعارضات از بین مىرود. رفتن از مرحلههاى رویینتر به مرحلههاى عمیقتر، براى این است که دین عقلانى شود و این عقلانى شدن به واسطه سه عمل صورت مىپذیرد: اولاً تعارضات ظاهرى نباید وجود داشته باشند. ثانیاً بین متون مقدس دینى با یافتههاى بشرى هم نباید ناسازگارى وجود داشته باشد؛ یعنى نمىتوان مانند ابن رشد به نظریه «حقیقت مضاعف» قائل بود. نکته سوم هم یک سازگار نمودن دیگر است و آن این است که تا زمانى که متون مقدس دینى ادعاى حضور دارند، باید بتوانند خودشان را با تمام تطورات معرفتى زمانهاى مختلف بسامان و سازگار کنند؛ یعنى بتوانند برفراز همه امواج معرفتى حرکت کنند و در هر برههاى از زمان، با مجموعه علوم و معارف بشرى آن برهه، دمساز و همخوان باشند. حال براى اینکه این سه غرض حاصل آید، چارهاى نیست جز آنکه به عمق متون مقدس رجوع کنیم. ظاهر متون مقدس هیچ کدام از این سه هنر را ندارند. براى اینکه بتوانیم به عمق رجوع کنیم، باید تفکر نقادانه داشته باشیم.
۴. ویژگى چهارمى که در دیانت متعقلانه وجود دارد، این است که دیندار متعقل، ناگزیر باید جهان را داراى نظام اخلاقى بداند. یعنى جهان به گونهاى ساخته شده است که اولاً نسبت به اینکه ما آدمیان کار خوب مىکنیم یا بد، فضیلت داریم یا رذیلت، ادراک دارد. ثانیاً متناسب با همین ادراک واکنش نشان مىدهد. نظام اخلاقى جهان یعنى اینکه عالم هم نسبت به خوبى و بدى اخلاقى شعور دارد و هم واکنش متناسب با خوبى و بدى اخلاقى نشان مىدهد و به تعبیر قرآن: «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْرًا یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ». کسى که یک چنین تصویرى از جهان در ذهن خود دارد، در جهان، احساس «امنیت مطلق» مىکند. هر چه ما متعقلانهتر متدین باشیم، احساس امنیت بیشترى مىکنیم.