آیا باید برای شفای بیماران دعا کرد؟ آیا خدا واقعاً وعده داده که به دعا برای شفا جواب میدهد؟ اگر جواب مثبت است، آیا باید انتظار شفای همه را داشت؟ اگر چنین است، پس چرا همه شفا نمییابند؟ و اگر چنین نیست، چگونه باید برای بیماران دعا کرد؟ هدف این مقاله ارائه پاسخی نهایی به این پرسشها نیست، بلکه تلاشی مقدماتی، به این امید که شاید دل داغدیدهای را تسلی بخشد و ذهن متلاطمی را آرام کند.
مقدمه*
ماه گذشته، کلیسای ما در لندن از تجربۀ بسیار سختی گذشت. دختر جوان و تازه ازدواج کردۀ یکی از اعضای خوب کلیسا، بهطرز غافلگیرکننده و دلخراشی درگذشت. این دختر ایماندار که عازم سفری به کوبا بود تا در میان دختران خیابانی خدمت کند، پس از تزریق واکسنهای لازم، دچار شوک شد و پس از اینکه بهمدت یک ساعت قلبش از کار عادی باز ایستاد، به حالت کوما فرو رفت و تقریباً بعد از ده روز درگذشت.
من از سالها پیش رابطۀ نزدیکی با این خانواده داشتم. بیش از هشت سال پیش، برای مدت دو سال و نیم در خانۀ آنها جلسۀ دعایی را اداره میکردم. ایمان و وفاداری کمنظیر این خانواده همیشه تحسین مرا برمیانگیخت. پدر این دختر، بهمعنای واقعی یک مرد خدا بود. تأثیر ایمان عمیق او در همۀ اعضای خانواده به خوبی به چشم میخورد. مادر او نیز هیچ دستِ کمی از پدر نداشت. پدر و مادر هر دو دارای دکترا بودند و به تحقیقات مهمی در زمینه داروسازی اشتغال داشتند. دو تن از دخترانشان پزشک بودند و دختر سوم که درگذشت، بهتازگی از دانشگاه آکسفورد فارغالتحصیل شده و ازدواج کرده بود.
زندگی این خانواده از هر حیث نمونه بود، و آیندهشان نیز از هر حیث درخشان بهنظر میرسید. تا اینکه دو سال پیش، پدر خانواده که بسیار هم تندرست بود، ناگهان در اثر حملۀ قلبی درگذشت. مرگ پدر ضربۀ سختی بر پیکر خانواده وارد کرد. ولی هنوز دردِ از دست دادن ناگهانی پدر کاملاً التیام نیافته بود که حدود دو هفته پیش، دختر کوچک نیز درگذشت. زمانی که من این سطور را مینویسم، هنوز مراسم دفن انجام نشده است.
طی ده روزی که این دختر جوان در حال کوما بود، خانوادۀ او شبانهروز در کنار تخت او مشغول دعا بودند. من چندین بار برای دیدن دختر به بیمارستان رفتم، و هر بار ایمان استوار و استقامت مادر، خواهران و شوهر جوانِ این دختر در دعا مرا بسیار تحت تأثیر قرار داد. آنها بیوقفه و با ایمانی کمنظیر برای شفای او دعا میکردند، و من هم بههمراه همسرم و همۀ همکاران و اعضای کلیسا با آنها متحد بودیم و لحظه به لحظه وضع او را دنبال میکردیم. من آن اتحاد و یکدلی، و ایمان و سماجتی را که کلیسا در دعا برای این دختر نشان داد، در کمتر مورد دیگری دیدهام. اما با اینکه همۀ ما بسیار امیدوار بودیم، دختر درگذشت!
مرگ این دختر، بار دیگر، سؤالات مهمی را دربارۀ شفای بیماران در ذهن من و بسیاری دیگر از نزدیکان ایماندارِ او مطرح کرد. آیا اصلاً باید برای شفای بیماران دعا کرد؟ آیا خدا واقعاً وعده داده که به دعا برای شفا جواب میدهد؟ اگر جواب مثبت است، آیا باید انتظار شفای همه را داشت؟ اگر چنین است، پس چرا همه شفا نمییابند؟ و اگر چنین نیست، چگونه باید برای بیماران دعا کرد؟
ارائه پاسخی شایسته به این پرسشهای دشوار خارج از توان مقالهای کوتاه است. هدف من به هیچ وجه دادن پاسخی نهایی به این پرسشها نیست، بلکه بنا به تقاضای برخی بر آن شدهام صرفاً بهعنوان تلاشی مقدماتی، اندیشههای کمابیش خام خود را با شما خوانندگان عزیز درمیان بگذارم، به این امید که شاید دل داغدیدهای را تسلی بخشد و ذهن متلاطمی را آرام کند.
آیا باید برای شفای بیماران دعا کرد؟
من کمتر مسیحی را میشناسم که به کل مخالف دعا برای شفای بیماران باشد. کلام خدا در کتاب یعقوب بهصراحت میگوید: «اگر کسی از شما بیمار است، مشایخ کلیسا را فراخواند و آنها برایش دعا کنند و بهنام خداوند او را با روغن تدهین نمایند. دعای با ایمان بیمار را شفا میبخشد و خداوند او را بر میخیزاند» (یعقوب ۵:۱۴-۱۵). بنابراین، همۀ کسانی که به کتابمقدس ایمان دارند، طبعاً میپذیرند که خدا از ما خواسته که برای بیماران دعا کنیم و نیز وعده داده که چنین دعایی را میشنود. ولی در مورد رابطۀ شفا از بیماریها با آنچه در میان مسیحیان بهعنوان تجربۀ نجات شناخته میشود، نظرات گوناگونی وجود دارد. در نتیجه، مسیحیان درباره گسترۀ شفا و اینکه تا چه حد باید انتظار آن را داشت، عقاید مختلفی دارند.
برخی بین شفا از بیماری و نجات رابطهای نمیبینند. به گمان این دسته، خدا البته حاکم بر همۀ امور و قادر مطلق است و برخی اوقات صرفاً از روی محبت و لطف خود به دعای ما برای شفا پاسخ میدهد. اما نمیتوان و نباید رابطهای ذاتی بین شفا و نجات دید. نجات امری است روحانی که شامل آمرزش گناهان، فرزند خدا شدن، و حیات ابدی است و اینها ارتباطی با شفای جسم ما ندارد. بنا بر این نظر، مرگ مسیح بر روی صلیب نیز برای ما نه شفا از امراض، بلکه تنها آمرزش گناهان و آشتی با خدا به ارمغان آورد. این گروه، معجزات مسیح و کلیسای نخستین را صرفاً آیاتی در تأیید حقانیت پیام انجیل میانگارند که خاص آن دوران بود و دیگر ادامه ندارد. بهطور خلاصه، به گمان این دسته، شفا جزء مهمی از زندگی مسیحی نیست و نباید بیش از حد، انتظار آن را داشت.
اما گروهی دیگر از مسیحیان که شمار آنها رو به فزونی است، برای شفا اهمیت بیشتری قائلند. این دسته، به درستی میان شفا و نجات رابطهای نزدیکتر از دستۀ نخست میبینند. اخراج دیوها و شفا از امراض که در خدمت مسیح بهظهور رسید و در کلیسای نخستین ادامه یافت رابطهای تنگاتنگ با آمدن پادشاهی خدا داشت. این معجزات صرفاً آیاتی در تأیید حقانیت پیام عیسی دربارۀ آغاز پادشاهی خدا نبود بلکه از برکات و مواهب خود این پادشاهی بهشمار میرفت. و از همین رو نیز پیام عیسی را تأیید میکرد. یهودیان مطابق پیشگوییهای عهدعتیق منتظر بودند که آمدن مسیحا و برقراری پادشاهی خدا در عصر مسیحایی با رهایی قوم اسیر خدا از چنگال قدرتهای اهریمنی همراه باشد. فلسفۀ اخراج دیوها در خدمت مسیح نیز همین بود. گفتۀ عیسی در متی ۱۲:۲۸ موضوع را در یک جمله خلاصه میکند: «اگر من بهواسطۀ روح خدا دیوها را بیرون میکنم، یقین بدانید که پادشاهی خدا به شما رسیده است.» مقصود عیسی این نیست که اخراج دیوها صرفاً آیتی است معجزهآسا که بر آمدن پادشاهی خدا گواهی میدهد، بلکه اساساً آمدن پادشاهی خدا از یک لحاظ یعنی برداشته شدن حاکمیت نیروهای تاریکی و آزادی قوم خدا از اسارت آنها.
آمین . خدا برکتتان بدهد. خیلی پر برکت بود.