داستان دو بوته
شعر از: ح.ب. دهقانی تفتی
از کتاب « در راه »
به روی تبۀ ما در کناری | |
به زیر سایۀ زیبا چناری | |
کنار هم دو بوته رسته بودند | |
جدا از هم ولی دلبسته بودند | |
یکی بس آبدار و خرّم و شاد | |
ز بندِ غصه و غم بود آزاد | |
دگر افسرده و پژمرده بودی | |
نشانِ آشکارِ ناامیدی | |
به او گفتا رفیقش تو ز مائی | |
چنین مأیوس و دلمرده چرائی؟ | |
جوابش داد، ظاهر با هم هستیم | |
ولی باطن جدا ما در غم هستیم | |
من هرگز اهل این تپه نبودم | |
ز جای دیگری باشد وجودم | |
ستمکاران مرا از اصل راندند | |
به جای خاکِ نمناکم نشاندند | |
تو شاد و خرم و شاداب هستی | |
ولی من سر بزیر و رو به پستی | |
در اینجا زیر ابر است آفتابش | |
ز باران فراوان است آبش | |
در اینجا سبزه جای خاک باشد | |
ز گرد و خاک جمله پاک باشد | |
در اینجا زیر پا خاری نباشد | |
کسی را با کسی کاری نباشد | |
سگان که نزد ما ناپاک هستند | |
در این جا از شراب عمر مست اند | |
ولکن من در اینجا بی قرارم | |
نمی دانم چه باشد کار و بارم؟ | |
من هرگز قانع و راضی نبودم | |
همیشه بوده طوفانی وجودم | |
اگر چیزی پسند آید زمانی | |
کند تغییر در چشمم به آنی | |
چه باشد علت آرامش تو؟ | |
در این دنیا چه باشد خواهش تو؟ | |
جوابش داد وی با مهربانی | |
مرا غم این، اگر خواهی بدانی: | |
مرا در زندگی این است باور: | |
” به هر جا کِشته اَندت میوه آور “ | |
قبول زندگی در آن مکان است | |
نه بگذشته نه آینده، بل «آن» است | |