![]() |
عنوان: |
مقدمهای بر الهیات نظاممند
|
نویسنده: | ولفهارت پانن برگ / مترجم: اعلی تورانی | |
تاریخ چاپ: | چاپ اول – ۱۳۸۳ (۹۰ صفحه) | |
ناشر: | دانشگاه الزهرا | |
شرح مختصر: | ولفهارت پانن برگ یکی از عالمان برجسته الهیات مسیحی معاصر است که اندیشههای بدیع و آثار متعددش در روند الهیات جدید مسیحی تأثیرگذار بوده است. او نیز، مانند بسیاری از پدیدآورندگان الهیات جدید مسیحی، پیرو شاخه پروتستان است. وی در دانشگاه با عدهای از دانشجویان پژوهشی را آغاز کردند که تحت عنوان «وحی به مثابۀ تاریخ» در سال ۱۹۶۱ منتشر شد از آنجا که این مجموعه را پانن برگ ویراستاری کرده بود، این گروه از دانشجویان به «حلقۀ پانن برگ» معروف شدند. به هر حال این اثر مبنای اندیشههای پانن برگ را شکل داد و هر چند گروه او به خاطر اختلافات فکری ادامه نیافت، اما او اندیشههای خود را پی گرفت و مکتب جدیدی را در الهیات مسیحی به وجود آورد که «الهیات تاریخی» خوانده میشود. آخرین سمت او استادی الهیات نظاممند در دانشگاه مونیخ بوده است. در میان آثار او، غیر از اثر فوق، کتاب عیسی، خدا و انسان و کتاب الهیات نظاممند بسیار معروفند. کتاب «در آمدی به الهیات نظاممند» در واقع از چهار درس خطابه تشکیل شده که توسط پانن برگ ارائه شده است او در این درس خطابهها سعی کرده خطوط اصلی اندیشههای خاص خود را که در الهیات نظاممند او بیان شدهاند توضیح دهد. عنوان فصل اول این کتاب «نیاز به الاهیات نظاممند» است. او با این سؤال شروع میکند که چرا مسیحیان باید همان خدای یهودیان را قبول داشته باشند؟ این الهیات نظاممند است که باید به سؤال پاسخ دهد. در الهیات نظاممند باید حقانیت و صدق آموزۀ خدا و سرگذشت عیسی مسیح ثابت شود. اگر این امور واقعی و تاریخی نباشند ایمان مسیحی نمیتواند به حیات خود ادامه دهد. وظیفۀ الهیات این است که حقانیت اعتقادات مسیحی را به اثبات برساند و این وظیفۀ خاص الهیات نظاممند است وظیفۀ الهیات نظاممند آن است که حقیقت انجیل و اعتقادات کلیسا را از اشکال ناپایدار زبان و اندیشه، که در زمانهای خاص برای تبیین آن حقیقت پایدار کمک میکردهاند، تمیز داده، آن حقایق را برای زمان خود تبیین کند. پانن برگ در ادامه «آموزۀ خدا» را به عنوان مثال مطرح میکند. او بیان میکند که بیان نظاممند این آموزه چگونه است و چگونه سازگاری و انسجام عناصر این آموزه باعث میشود که برداشتهای ناصواب از خدا و ویژگیهای آن درک شود. او میگوید از گذشتههای دور عالمان الهیات مسیحی تلاش میکردهاند الهیات مسیحی را به صورتی نظاممند و با محوریت خدا و نقش او در جهان مخلوق و تاریخ بیان کنند. پانن برگ در فصل دوم کتاب به مشکلات خداشناسی مسیحی در عصر حاضر میپردازد. او میگوید، بدون شک مفهوم خدا موضوع محوری الهیات است که بدون آن سایر موضوعها اهمیت خود را از دست میدهند. این مفهوم به یک واقعیت نهایی اشاره دارد که همه چیز را در بر میگیرد، مفهومی که روح سکولاریزم حاکم بر جهان معاصر آن را مورد تردید قرار میدهد. فرهنگ سکولار انسانها و جامعهشان را به جای آن واقعیت نهایی نشانده و میخواهد همگان را قانع کند که آن واقعیت نهایی مرده است آنچه لازم است این است که مبلغان و عالمان الهیات روشنگری کنند و آنچه تعصبات عصر سکولار آن را منکوب کرده دوباره تعیین کنند. عالمان الهیات باید برهانهای عقلی آموزۀ خدا را از نو بیان کنند. پانن برگ در ادامه به خداشناسی پل تیلیش میپردازد. تیلیش که بیش از اکثر عالمان الهیات نسل خویش به مشکلات آموزۀ سنتی خدا توجه کرده بود، تعالی محض خدا را قبول نداشت چرا که به گمان او تعالی محضْ خدا را با واقعیتی محدود مشتبه میسازد. او ترجیح میداد که از خدا با عنوان «ژرفا و اساس بیکران و بیپایان همه موجودات» سخن بگوید. به عقیدۀ پانن برگ اگر تیلیش و امثال او آموزۀ تثلیث را جدیتر میگرفتند با این مشکل روبهرو نمیشدند. این آموزه مسئله شخصبودن خدا را حل میکند. «شخصبودن» خدا را تیلیش به این دلیل رد میکرد که این دیدگاه خدا را در کنار موجودات دیگر قرار میدهد. پانن برگ در ادامه اندیشۀ دیگر متفکران جدید را در این باره بیان میکند و اندیشه تیلیش را ادامۀ اندیشه توماس اکوئیناس در باب خدا که او را «خودِ وجود» میدانست به حساب میآورد. اما اندیشه توماس را دقیقتر و خود او را ماهرتر از امثال تیلیش میشمارد مشکل شخصبودن خدا مسئلهای است که پانن برگ تا آخر فصل دنبال میکند و نظریات مختلفی را در این باره نقل و نقد میکند و در پایان تلاش میکند این مشکل را با آموزۀ تثلیث حل کند. عنوان فصل سوم «آموزۀ خلقت در عصر کیهان شناسی علمی» است. پانن برگ پس از اینکه خلقت را به معنای وابستگی تمام عیار همۀ موجودات به خدا معنا میکند، برای آن نقش محوری در اعتقاد به خدا قائل میشود. او سپس بیان میکند که این معنا از خلقت که به معنای وابستگی مطلق جهان است، با جهانبینی علمی که از پایان قرن هجدهم حاکم شد، ناسازگار به نظر میرسد و به عقیدۀ برخی با ظهور نظریۀ تکامل این دیدگاه، یعنی استقلال جهان، کامل گردید. پانن برگ برای حل مشکل خلقت نیز به سراغ آموزۀ تثلیث میرود. او برای بیان تأثیر دائمی خدا در جهان سراغ شخص سوم تثلیث یعنی روح القدس میرود. که از آن در کتاب مقدس به روح تعبیر شده است، که به معنای باد یا دم یا نفس است. وی با استفاده از روح القدس و اصطلاح فیزیکی «میدان نیرو» تلاش میکند که مشکل خلقت را حل کند. به اعتقاد پانن برگ با توجه به نقش ویژه اشخاص تثلیث میتوان مسئله خلقت و خلق مدام و تفاوت مخلوقات از جمله انسان را حل کند. نویسنده آخرین فصل را به «مسیحشناسی» اختصاص داده است. او پس از اینکه مسیحشناسی را برای وجود و حیات کلیسا دارای اهمیت اساسی میشمارد، با اشاره به جملهای از کتاب مقدس با این مضمون که «نجات تنها در عیسی مسیح یافت میشود» میگوید مقصود از این جمله انحصارگرایی نیست، بلکه شمولگرایی است. پیروان دیگر ادیان هم ممکن است نجات یابند، اما با اینکه عیسی را نمیشناسند نجاتشان به واسطۀ اوست، نه به خاطر دین خودشان. ما نباید از این جمله دست برداریم. رواداری غیر از بیتفاوتی نسبت به حقیقت است. البته باید حقانیت این اعتقاد را اثبات کنیم. پیش فرض این اعتقاد این است که عیسی مسیح، و تنها او، خدای متسجد و پسر خداست که جسم گرفته است. پانن برگ در ادامۀ این فصل سعی میکند عنوان «پسر خدا» را که یک عنوان محوری در مسیحشناسی به حساب میآورد، به گونهای تبیین و تفسیر کند که از یک سو نمادین و اسطورهای نباشد و از سوی دیگر مشکلات الهیات مسیحی را به صورتی نظاممند حل کند. در پایان این فصل او با اعتراف به اینکه الهیات نظاممندی که ارائه میدهد منحصر به فرد نیست و بدیلهایی هم در جهان معاصر دارد، مزیت نظام خود را تثلیثی بودن آن میشمارد، چیزی که نظامهای امثال تیلیش به آن توجه نکردهاند. |
|
. |
Check Also
مقایسه الهیات مسیحی و اسلامی-سری اول
سری گفتگوهای ۱۶ قسمتی