نویسنده: کیث وارد (Keith Ward)(۱)
مترجم: حسن قنبری
اشاره: بحث از منشأ فعل اخلاقی و به عبارت دیگر این مسئله که اساس فعل اخلاقی چیست و به چه فعلی، فعل اخلاقی گفته میشود یکی از مسائل مهم در فلسفه اخلاق است. فلاسفه اخلاق مطابق با پاسخی که به این پرسش دادهاند، مکتبهای مختلفی را در اخلاق به وجود آوردهاند. صرفنظر از فلاسفه اخلاق، پیروان ادیان ابراهیمی نیز با این مسئله مواجه بودهاند و پاسخهای دروندینی مختلفی به این پرسش دادهاند. «کیت وارد»(۲) نویسنده این مقاله میکوشد که دیدگاههای رایج در سنت مسیحی را درباره این مسئله به اختصار بیان کند.
اولین دیدگاه، «اخلاق خدا محور» است. مطابق این دیدگاه، جهان دارای هدف است و زندگیِ درست، منوط به تحقق این هدف است. در مسیحیت، هدف از خلقت، عشق به خدا و انسانها است و در نتیجه، اخلاق و پرستش خدا با هم ارتباط استواری پیدا میکنند. بنابراین، منشأ اخلاق را باید در کلام خدا و متون مقدس جستجو کرد. به عبارت دیگر امر اخلاقی امری است که خدا به آن فرمان داده است. این دیدگاه در سنّت اسلامی نیز طرفدارانی داشته و دارد که از جمله آنها اشعریها هستند. این دیدگاه به نوعی قائل به حسن و قبح عقلی نیست.
دیدگاه دوم، اخلاق طبیعتمحور یا عقلمحور است. در این دیدگاه، اخلاق مستقیما با خدا و دین ارتباط پیدا نمیکند. خدا طبیعت را آفریده و در نهاد همه موجودات طبیعی اهدافی را قرار داده است. عقل انسان توانایی شناخت این اهداف و در نتیجه شناخت اصول اخلاقی را دارد. در واقع، این دیدگاه قائل به حسن و قبح عقلی به شکل افراطی آن است؛ یعنی معتقد است که عقل انسان در شناخت امور اخلاقی کفایت میکند. شاید بتوان این دیدگاه را مطابق با دیدگاه معتزلیها در سنّت اسلامی دانست.
دیدگاه سوم «اخلاق مبتنی بر شخصگرایی» است. طبق این دیدگاه، طبیعت دارای اهدافی است اما ممکن است تحقق این اهداف مانع رشد و تکامل انسان شود؛ لذا انسان میتواند در طبیعت دخالت کند و قوانین آن را در جهت تحقق رشد و تکامل انسانی تغییر دهد. نویسنده مثالهای گوناگونی از این موارد را ذکر میکند. طبق این دیدگاه، امر اخلاقی امری است که به رشد و شکوفایی انسان کمک میکند. این دیدگاه در سنّت اسلامی نیز طرفدارانی دارد(۳) با این تفاوت مهم که تعریف متفکران اسلامی از تکامل انسان و اصولاً انسانمحوری در اسلام با انسان محوری در سنّت مسیحی کاملاً تفاوت دارد.
مسیحیت در وهله اول در پی تأسیس قواعد اخلاقی نیست. با وجود این، به اخلاق میپردازد و امکان ندارد که آن را از تلاش برای ایجاد یک زندگی شایسته انسانی و فراهم کردن چنین زندگیای برای دیگران جدا کنیم. مسیحیان مانند اغلب خداباوران معتقدند که خدا از آفرینش جهان انسانی هدفی دارد و درست زندگی کردن منوط به کمک کردن به تحقق این هدف خواهد بود. اگر هدف، ایجاد جوامع مبتنی بر محبت و عدالت باشد پس تحقق بخشیدن به هدف خدا در عین حال کوشش برای تحقق محبت و عدالت در جوامع انسانی خواهد بود. از نظر مسیحیان، اخلاق و پرستش خدا تفکیک ناپذیرند. دلبستگی به خدا نوعی فعالیت معنوی خصوصی و بیگانه با اصول زندگی سیاسی و اخلاقی در جامعه نیست. دلبستگی به خدا مستلزم اطاعت از خداست. این اطاعت مستلزم تلاش برای تحقق هدف خداست و این به معنای تلاش برای تحقق عدالت و محبت در جوامع انسانی است.
در عهد قدیم، تورات اصول زندگی اجتماعی را مقرر میدارد. هدف از این اصول جدا ساختن بنیاسرائیل به عنوان یک جامعه خاصِ دلبسته به خدا و نیز نمونهای از عدالت و رحمت برای تمام جهان است. قوانین غذایی و قوانین خلوص عبادی به یهودیانِ پایبند به شریعت یادآوری میکنند که همه ابعاد زندگی تحت هدایت خداست و او زندگی، سلامتی و وحدتِ جسم و جان را میخواهد. قوانین مربوط به قربانی و اعیاد، طرح کلی روش درست ارتباط با خدا را، که روش تکریم، تشکر و مسرت است، مطرح میکنند؛ آنگاه که شخص صاحب امکانات باید فقرا و بیگانگان مقیم را در داراییهای خود شریک کند. قوانین مربوط به بخشش دیون و آزاد کردن بردهها خاطرنشان میسازند که داراییهای ما فقط امانتهایی هستند که خدا به ما واگذار کرده است و باید برای خدمت به دیگران به کار روند. قوانین مربوط به عدالت و مجازات جرم، احترام به حیات انسانی را القا میکنند و براهمیت صداقت، انصاف و پایبندی به عهد و پیمان تأکید دارند. قوانین مربوط به نوعدوستی و شفقت خاطرنشان میسازند که همه زندگی را خدا عطا کرده است و باید به عنوان عطیه خدا محترم شمرده شود.
بنابراین، تورات مجموعهای از قوانین حقوقی و طاقتفرسا نیست. تورات طرح کلی پاسخ مناسب به خدایی است که انسان را از بردگی نجات میدهد و برای همه مخلوقاتِ خود زندگی و سعادت میخواهد. عیسی در پایبندی به تورات پرورش یافت و شکی نیست که خانواده او از یهودیان پایبند به تورات بوده است. اغلب حواریون به تورات پایبند بودند و پطرس ابتدا نسبت به موعظه یا حتی غذا خوردن با امتها بیمیل بود. با این حال، واقعیت این است که کلیسای مسیحی در همان نسل اول عمل به تورات را کنار گذاشت. از آن زمان تاکنون، مسیحیان یک مجموعه قانون الهی و وحیانی که بر زندگی روزمره آنان حاکم باشد نداشتهاند. با این حال، بسیاری از مسیحیان در پی این هستند که تصمیمات اخلاقی خود را با تعالیم کتاب مقدس هماهنگ سازند و تا بدانجا که ممکن است اصول اخلاقی خود را از کتاب مقدس اخذ کنند. از آنجا که قانون مکتوب کنار گذاشته شده است، این کار تشخیص و حساسیت بالایی میطلبد. کتاب مقدس نیاز به تفسیر دارد اما بسیاری از مسیحیان احساس میکنند که اگر به درستی از آن استفاده شود، خودش خود را تفسیر میکند.