یکی از عیدهای مسیحی در ماه ژانویه، یادبود دیدار مغان شرقی با مسیح نوزاد است. اما در حالی که در انجیلهای چهارگانه و اصلی نام و تعداد این مغان مشخص نیست، در باور عمومی آنها سه تن هستند که یکی از آنها ایرانی است. کلید معما در یک انجیل کهن ارمنی به نام انجیل طفولیت نهفته که البته انجیلی غیررسمی است. در این متن نام مغان ذکر شده و به صراحت از ایرانی بودن یکی از آنها سخن به میان آمده است.
در میان جشنهای مرتبط با زایش مسیح، جشن «اپیفانی» یکی از آیینهایی است که در آن میتوان ارتباط ظریفی میان مسیحیت و آیینهای کهن و باستانی شرق جستجو کرد. لغتنامه دهخدا نام این جشن را در فارسی، «عید خاج شویان» ضبط کرده است.
«اپیفانی» در یونانی به معنای تجلی یا ظهور است و در حقیقت جشنی است برای بزرگداشت آنچه که مسیحیان آن را «تجسد خداوند» در پیکر مسیح مینامند. این جشن که اکنون در روز ششم ژانویه برگزار میشود تا سالهای گذشته یکی از مهمترین و اصلیترین جشنها در برخی از کشورهای غربی بود.
«اپیفانی» در باور کلیساهای غربی و کاتولیک روزی است که مغانی از شرق برای ستایش مسیح تازه به دنیا آمده به دیدار او و مادرش مریم میروند. موضوعی که در آثار بسیاری از نقاشان اروپایی نیز دیده میشود: «ستایش مجوسان». مغان شرقی در این روایت مسیحی، برای زایش مسیح هدایایی بردهاند: طلا، کندر و مُر(صمغ نوعی درخت با خاصیت درمانی).
اما در روایت برخی کلیساهای شرقی و ارتدوکس، روز اپیفانی روز غسل تعمید مسیح در رود اردن است، یعنی همان روزی که اکنون نیز در کلیسای ارامنه به عنوان زاد روز مسیح جشن گرفته میشود.
مطابق روایت سادهی موجود در انجیل متی، یکی از انجیلهای چهارگانه و رسمی، زمانی که مسیح در بیت لحم و در دوران پادشاهی هیرود به دنیا میآمد، سه مغ از شرق به اورشلیم میرسند و از هیرود سراغ «پادشاه یهودیان» یا همان مسیح را میگیرند. او آنان را به بیت لحم راهنمایی میکند، جایی که سرانجام مغان، نوزاد و مادرش را مییابند و هدایای خود را تقدیم او میکنند.
اما در روایت انجیل متی سخنی در مورد نام، تعداد، خاستگاه و قومیت این مغان وجود ندارد. با این حال به طور گسترده اعتقاد بر آن است که آنها سه مغ بودند به نامهای کاسپار، ملکیور و بالتازار که به نام سه پادشاه شرقی نیز شناخته میشوند و همچنین اعتقاد بر آن است که یکی از آنها، ملکیور، از ایران آمده بوده است.
اما در حالی که در انجیل متی، سخنی در مورد تعداد، نام و خاستگاه این مغان وجود ندارد، چگونه نام و خاستگاه آنها به اعتقاد عمومی راه یافته است؟
پاسخ را باید در روایتهای فرعی جستجو کرد؛ جایی که حاشیهها از متن مهمتر میشوند. نخستین شاهدی که با جزییات بیشتری در مورد این مغان سخن میگوید انجیلی است به نام «انجیل طفولیت» که از سوی کلیسا به طور رسمی جزو «انجیلهای مشکوک یا نامعتبر» شناخته میشود.
این گونه انجیلها که تعدادشان زیاد است، گرچه از سوی کلیسا جزو منابع رسمی شناخته نمیشوند، اما گاهی اطلاعات قابل تاملی را در اختیار تاریخنگاران و پژوهشگران قرار میدهند.
«انجیل طفولیت» همان طور که از نام آن نیز برمیآید بیشتر به ماجراهای دوران کودکی مسیح میپردازد. بخشهایی از این انجیل الهام بخش هنرمندان سدههای میانی یا قرون وسطی برای خلق آثار هنری بوده است.
در نسخه سریانی این انجیل به طور خلاصه چنین آمده است: «زمانی که مسیح در بیت لحم یهودیه و در زمان پادشاهی هیرود به دنیا آمد، مغانی از شرق، مطابق پیش بینی زرتشت، به آنجا آمدند و با خود هدایایی از طلا، کندر و مُر آوردند». در این روایت به صراحت به نام زرتشت اشاره شده است، مطلبی که در انجیل متی به چشم نمی خورد. بر مبنای این انجیل، انجیل دیگری به نام «انجیل عربی طفولیت» نیز وجود دارد که در آن نیز به پیشبینی زرتشت اشاره شده است.
اما روایت دیگری از انجیل طفولیت به زبان ارمنی وجود دارد که جزییات بسیار جالب توجهی را در اختیار میگذارد. این انجیل ارمنی کهنترین و یگانه متن به جای ماندهای است که در آن به نام و هویت این مغان اشاره شده و داستان آنها به طور مفصل بیان شده است. به طور خلاصه روایتی که در «انجیل طفولیت ارمنی» در باب مغان آمده چنین است:
«زمانی که فرشته، بشارت بارداری مسیح را به مریم میدهد روز پانزدهم از ماه نیسان برابر با هفتم فوریه در چهارمین روز هفته و سومین ساعت روز بود. پس از آن فرشته به سوی سرزمین ایران میرود و این بشارت را به پادشاهان مجوس (مغان) میدهد و میگوید آنان باید به ستایش این نوزاد بروند. آنگاه ستارهای به مدت نه ماه سپاه پادشاهان مغ را راهنمایی میکند تا آنان هنگام تولد مسیح سرمیرسند.
در آن دوران پادشاهان پارسی (ایرانی) پیروزتر و قوی تر از سایر پادشاهان در مشرق زمین بودند. این پادشاهان سه برادر بودند: نخستین آنها ملکون پادشاه ایران بود، دومی گاسپار که بر هندوستان فرمان میراند و سومی بالتاسار که حکمران عربستان بود».
ماجرای این سه مغ بار دیگر در بخش یازدهم انجیل طفولیت، با نام «آمدن مغان» با شرح و تفصیل زیادتری تکرار میشود.
داستان پر از جزییات گوناگون است. مطابق این روایت آنها با سپاهیان بسیار زیادی به اورشلیم وارد میشوند. مغان دوازده فرمانده را به عنوان پیشقراول سپاهیان خود منصوب کرده بودند به طوری که هر فرمانده مسئول هزار نفر بود و به این ترتیب تعداد کل سپاهیان به دوازده هزار نفر میرسید.
نکته جالب توجه دیگر گفتگویی است که میان مغان و هیرود پادشاه یهودیه در میگیرد. هیرود از آنان میپرسد شما چگونه از به دنیا آمدن این کودک مطلع شدید و آنها در پاسخ به سندی اشاره میکنند که از پدرانشان به صورت مهر و موم شده به آنها رسیده است.
سندی که، مطابق گفته مغان، آن را خداوند فرو فرستاده و از طریق آدم نسل به نسل منتقل شده و از نوح به پسرانش میرسد تا آن که سرانجام از طریق ابراهیم به ملچیزدک (Melchizedek) رسیده و او آن را به کوروش پادشاه پارسی تحویل میدهد. این سند مهر و موم شده در اتاقی نگهداری شده تا زمانی که فرشته به سراغ آنان میرود.
در این انجیل از کوروش به روشنی به عنوان واسطهای برای رسیدن این سند به دست مغان نام برده شده است. همچنین در این روایت هدایایی که مغان آوردهاند بیشتر و متنوعتر است. به عنوان مثال ملکون، پادشاه ایران، چوب عود، مُر، پارچههای اعلاء، جامه ارغوانی و هدایای گرانبهای دیگری تقدیم میکند.
گرچه در این روایت و روایتهای مشابه، تنها یکی از مغان از ایران ذکر شده، اما در ریشه ایرانی مُغ تردیدی وجود ندارد. کلمهای که با تغییرات اندکی در زبانهای اروپایی نیز به صورت Magus دیده میشود. اما در مورد ریشه نامهای این سه مغ و معانی آنها اختلاف نظرهای فراوانی وجود دارد، که باید به طور جداگانه به آنها پرداخت.
مارکو پولو جهانگرد ونیزی در بخش سی ام سفرنامه خود، به شهر ساوه در جنوب تهران یا آن طور که او مینویسد «سبا» اشاره میکند. او میگوید این همان شهری است که سه پادشاه شرقی از آن برای دیدن مسیح حرکت کردند و ادعا میکند آرامگاه این سه مغ در این شهر قرار دارد و پس از شرح مختصری در مورد آرامگاه آنان، مینویسد که بدن آنها همچنان در تابوت محفوظ مانده است. این بخش از مشاهدات مارکو حدودا مربوط به سال ۱۲۷۰ میلادی است.
اما این تنها مکانی نیست که از آن به عنوان آرامگاه مغان پارسی نام برده شده است. در کلیسای سنت ائوستورجو در شهر میلان ایتالیا، نمازخانهای به نام نمازخانه مغان وجود دارد که در آن تابوت سنگی بزرگی نهاده شده است و اعتقاد محلی بر آن است که بقایای اجساد آنها از کلیسای ایاصوفیه به این کلیسا در میلان منتقل شده است.
در سده دوازدهم فردریک اول کلیسا را تخریب و بقایای اجساد را با خود به شهر کلن در آلمان میبرد.
در خصوص ماجرای دیدار مغان شرقی یا پارسی با مسیح تازه به دنیا تفسیرهای فراوان و متفاوتی وجود دارد. از جمله آنکه دنیای مسیحیت به این واسطه خواسته تا مقبولیت مسیح را در میان خردمندان، پادشاهان و مغان پارسی و شرقی نشان دهد.
اما در بخشی دیگر از این تفسیرها، به ارتباط مسیحیت با آیین های کهن شرقی پرداخته شده و عناصری از این آیینها برجسته میشوند.
منابع:
Craveri M., I vangeli apocrifi, Torino: Einaudi, 2005 (1969)
مأخذ: رادیو زمانه