زاد و زندگی
با علم به اینکه زندگانی مردانی چون اگوستینوس، در درجهی اول، یک وجه درونی دارد و بدون توجه به تلاطم و شیدایی عمیقی که حاکم بر نفس آنها میباشد، کردار و گفتار آنها مفهوم نمیشود، یادآوری اجمالی خطوط اصلی زندگی او حداقل برای دستیابی به چارچوب و مقطع زمانی مشخص و ثابتی برای افکار او، خالی از فایده به نظر نمیرسد.
اگوستینوس به سال ۳۵۴ میلادی در نُمیدی (Numidie) شمال آفریقا، از یک مادر مسیحی و پدر غیرمسیحی متولد شده است. او از کودکی، زبان لاتین و حساب میآموزد؛ ولی یونانی را دیرتر شروع میکند به نحوی که فقط اندکی میتوانسته از کتابهای یونانی استفاده کند. در دورهی جوانی در قرتاجنه (کارتاژ)، توجه به علم خطابه پیدا میکند و علاقمند به آثار سیسرون میشود ولی به مرور درمییابد که خطابه، صرفاً وسیله است نه غایت یعنی باید از آن فراتر رفت و به جستجوی حقیقت پرداخت. این روح جستجوگر که دیگر به حقایق نسبی و اعتباری رضایت نمیدهد و حقایق را ورای قراردادهای اجتماعی میداند، علاقمند به تعالیم مانوی مسلکان میشود، چه در این تعلیمات، کل اطوار عالم مطرح بوده است و شرور، الزاماً در مقابل خیر محض، عدمی دانسته نمیشده است بلکه اعتقاد به جنبهی محض جوهری آن نیز بوده است. در سنت مانی، خیر و شر به عنوان دو اصل ذاتی کل عالم به حساب میآید و در نزد انسان نیز تقابل روح و جسم به عنوان دو منشأ نورانی و ظلمانی، محرز دانسته میشود به نحوی که ضمن قبول نوعی اصلات ماده که البته انکارناپذیر است احتمالاً بتوان انسان را دعوت به تزکیه و تطهیر کرد و او را قهرمان رستگاری عالم ساخت. با وجود گیرایی خاص تعلیمات مانوی برای اگوستینوس که آن هنگام جوانی بیست ساله است و خود، مدرسهای نیز برای تعلیم فن خطابه، دائر کرده است، این مشرب نتوانست روح او را آرامش بخشد؛ موضع ثنوی مسلک مانویان، بسیاری از مسائلی را که به ذهن او خطور میکند بلاجواب میگذارد. درست در همان موقع، یکی از معروفترین نمایندگان مسلک مانی – استادی به نام فاستوس- به شهر قرتاجنه (کارتاژ) میآید و در مباحثی که با اگوستینوس دارد، او را از لحاظ نظری، مجاب نمیکند؛ از این زمان به بعد، اگوستینوس ضمن قبول جنبهی اصالت مادی گفتههای مانویان، در اصول اعتقادی آنها، عمیقاً شک میکند و بالاخره، این مسلک را کنار میگذارد. خود او در کتاب اعترافات نوشته است:
بدین طریق با شکی که نسبت به همه چیز پیدا کرده بودم، بدون اینکه یقینی در مورد عقاید دیگر داشته باشم، تصمیم گرفتم که تفکر مادی را رها سازم و این عقیده در من قوت یافته بود که در حال شک، وظیفه ندارم بیش از آن در فرقه باقی بمانم، خاصه که عملاً بعضی از فلسفههای دیگر را بدان ترجیح میدادم.(۸)
در سال ۳۸۴ میلادی، یعنی در سی سالگی، اگوستینوس به رُمْ میرود و بالاخره در شهر میلان شمال ایتالیا، معلم خطابه میشود. در این سالها، او دوباره توجه به مسیحیت دارد و آثار آنبررُواز(۹) قدیس، نظر او را جلب میکند. نهایتاً در اثر آشنایی بیشتر با آثار بزرگان مسیحی بعد از اینکه مرحلهی روحی بس بحرانی را توأم با تنفر و انزجار نسبت به خود میگذراند، در تابستان ۳۸۶ (یعنی در سی و دو سالگی) حالت خاصی دراو پدید میآید و او به نحو رسمی، مسیحی میشود و به دست آنبررواز غسل تعمید میگیرد.
بعد از بازگشت به آفریقا، او با گروهی از مسیحیان از سال ۳۸۸ تا ۳۹۱ میلادی صومعهای را بنیانگذاری میکند که خود در صدر آن قرار میگیرد و آثار زیادی را به رشتهی تحریر درمیآورد. اگوستینوس به سال ۴۳۰ و سن ۷۶ سالگی در شرایط سختی که به علت هجوم اقوام ژرمن که از ناحیهی اسپانیا به شمال آفریقا آمده بودند، در حالی که شاهد آتشی بود که در وطنش برپا شده بود و خونی که در آنجا ریخته میشد جان میسپارد. بنابر گزارشهایی که از نحوهی مرگ او داده شده، او آنچنان فقیر و بیچیز بوده که نیازی به نوشتن وصیتنامه در خود ندیده است.
قبل از پرداختن به آثار اگوستینوس دربارهی زندگانی او، ملزم به یادآوری چند نکتهی اساسی هستیم که شاید درمورد آنها، مورخان تاریخ فلسفه، به وحدت نظر کامل نیز نرسیده باشند.
درمورد مسیحی شدن اگوستینوس در سن ۳۲ سالگی، گروهی از مورخان عقیده دارند که او در واقع همیشه مسیحی بوده واز این لحاظ، قابل قیاس با ترتولیانوس – که قبلاً از او یاد کردیم- نیست ترتولیانوس قبلاً مُلحد و بتپرست بوده و بعد مسیحی شده است؛ در صورتی که اگوستینوس قبلاً نه بدان معنی ملحد بوده و نه بتپرست؛ بلکه در مورد او باید از نوعی بازگشت به دین مادری صحبت به میان آورد، نه از چیز دیگر.
با وجود قبول مسیحیت و تعبّد کامل در قبال کلیسای مسیحی رسمی روم «کاتولیک»، نباید تصور کرد که آتش درونی اگوستینوس به خاموشی گراییده و روح جستجوگر وی، دفعتاً از کار مانده باشد. کمتر متکلّمی را در کلّ تاریخ میتوان یافت که بعد از طی مراحل شک و رسیدن به یقین، بهاندازهی او، ذهن پرتحرک و خستگیناپذیر پیدا کرده باشد؛ به همین دلیل، افکار گوستینوس را اگر از همین جنبهی درد درونی شخصی که گویی به نحوی همیشه همراه او میباشد، جدا سازیم وآنها را به صورت احکام کلی انتزاعی و احتمالاً علمی محض در نظر بگیریم، به محتوای اصلی آنها خلل وارد خواهیم آورد. بدین سبب بعضی از متخصصان، نحوهی تفکر او را «مابعدالطبیعهی تجربهی درونی نامیدهاند»(۱۰)؛ چه در واقع، اگوستیونس تا پایان عمر، فعالیت نظری خود را حفظ کرده و در مسائل بسیار زیاد عقیدتی و فلسفی، گویی دائماً به تفکر و تأمل پرداخته و چه بسا افکار قبلی خود را نه فقط انتقاد بلکه گاهی کاملاً مردود نیز دانسته است. به همین دلیل، قبول مسیحیت را در سی و دو سالگی در نزد او، نه میتوان واقعاً به معنای تام کلمه، ملاکی برای پایان یافتن دورهای دانست و نه ضابطهای برای آغاز دورهی دیگر، بلکه گویی حالت واحدی از لحاظ روانی و اخلاقی، کل حیات درونی و زندگانی بیرونی اگوستینوس را تشکیل میدهد و بر همین اساس است که آثار اگوستینوس را باید فهمید، چه او، یکی از آن متفکرانی است که میان آثار و زندگانیاش، فاصلهای قرار ندارد و فهم یکی، بدون فهم دیگری امکانپذیر نیست.