نویسنده: نیما قربانی
منبع: فصلنامه قبسات، شماره …
روانشناسی دین به مطالعه علمی دین از منظری روانشناختی میپردازد. این گستره براساس رویآوردهای متفاوت به صورتی متمایز تعریف میشود. در این علم رفتار دینی براساس قانونمندیهای عمومی رفتار مورد مطالعه قرار میگیرد و در آنها هضم میشود.
روانشناسی دین بر اساس ساختار موضوع مورد مطالعهاش ـ دین ـ ماهیتی بین رشتهای دارد و متخصصین با تبارها و اهدافی متفاوت به آن روی میآورند. تاریخچه این موضوع نشان میدهد که این گستره در ابتدای قرن حاضر یکی از محورهای روانشناسی بوده است که در اثر مفهومسازیهای منفی پیشگامان روانشناسی درخصوص دین، رشد رفتاری نگری ناب، و بازخورد منفی نهادهای دینی در حاشیه قرار گرفت. اما تلاش برای نقد علمی چالشهای روانشناسان و متألهان درخصوص دین، تسلط روح عینینگری و پوزیتویسم در دفاع از دیدگاهها، و افول رفتارنگری ناب، روانشناسی دین را مجددا از حاشیه وارد صحنه کرده است، و در دنیای فرامدرنیسم نیز به عنوان ابزاری در جهت تجربهنگری دیالکتیک مابین دیدگاههای مختلف درخصوص دین، به حرکت و تحول خود ادامه میدهد.
این گستره با روانشناسی دینی متمایز و مرتبط است، و روششناسی حاکم بر آن از روششناسی عمومی روانشناسی تمایزی ندارد. در بررسی تجربی فرایند تحول دینداری به عنوان یکی از موضوعات مورد بررسی این گستره، برخی از محققین با استفاده از تئوریهای عمده روانشناسی تحولی (همچون تئوری پیاژه و اریکسن) به تبیین تحول دینداری پرداختهاند، و برخی نیز مستقیما درخصوص دینداری نظریهپردازی کردهاند. در همین راستا، موضوع تجربه دینی به عنوان یکی از مباحث مهم در روانشناسی دین نیز بیشتر در پوشش بررسی نقش داروها در تحریک تجربه دینی، همبستههای عصبشناختی تجربه دینی، و پیامدها و همبستههای مراقبه و دعا مورد بررسی قرار گرفته است.
همچنین ارتباط دینداری و شخصیت و شناخت سبکهای فردی در دینداری؛ دین، آسیبشناسی روانی، و مداخلات درمانی؛ و دین و رفتار اجتماعی نیز از دیگر موضوعات عمده مورد بررسی در این گسترهاند. برنامهریزیهای پژوهشی در موضوعهای روانشناسی دین، و تأسیس این درس برای رشتههای روانشناسی و الهیات در جامعه ما، زمینههای گسترش روانشناسی دین را فراهم میکنند.
مقدمه، تعریف و ضرورت
چرا برخی از افراد عمیقا دیندارند درحالیکه برخی دیگر هیچگاه به دین توجّهی نمیکنند؟ چرا برخی مسلمان، زرتشتی، بودایی هستند و برخی دیگر یهودی، مسیحی و …؟ ایمان دینی چگونه ظاهر میشود و به چه ترتیبی در طول زندگی تحوّل پیدا میکند؟ چرا برخی دینداران تجربههای دینی عمیقی دارند، در حالیکه برخی دیگر از این تجارب بیبهرهاند؟ چرا دینداری گروهی به سلامت هیجانی و رفتاری میانجامد و دینداری گروهی دیگر به اختلالات متعدّد روانشناختی؟ و… سؤالات یاد شده نمونهای از مسائلی هستند که در گستره روانشناسی دین مورد توجّه قرار میگیرند.
این گستره از قدمتی یک قرنی و پر از فراز و نشیب برخوردار است. تا به امروز تعاریف متعدّدی از روانشناسی دین ارائه شده است. سِرِّ تنوّع این تعاریف را میتوان در تمایز رویآوردهای محقّقین در روانشناسی دین و همچنین صعوبت ارایه تعریفی جامع از دین دانست که بصورت جهانی مورد پذیرش قرارگیرد. تعدّد تعاریف روانشناسی دین نشانگر تنوّع نظامهای روانشناختی دین و گوناگونی رویآوردها در این گستره است. پالوتیزیان [۱] (۱۹۹۶) در تعریف روانشناسی دین میگوید: «روانشناسی دین گسترهایست که به مطالعه باورها و اعمال دینی از دیدگاهی روانشناختی میپردازد. این بدین معناست که در اینجا هدف، درک فرایندهای روانشناختیایی است که رفتارها و تجارب دینی را تحتتأثیر قرار میدهند. در این گستره ما تلاش میکنیم تا تأثیرات چندگانه محیطی، شخصی و اجتماعی که رفتار و تجربه دینی را تحت تأثیر قرار میدهند مدّنظر قرار دهیم و به ترسیم تئوریها و پژوهشهایی بپردازیم که امکان آشکارسازی فرایندهای روانشناختی میانجی در دینداری را فراهم میکنند.» (صص ۲۸ـ۲۹). هود [۲] و همکارانش (۱۹۹۶) اظهار میدارند که «روانشناسی دین در مفهومی کلی، نگاه به دین از یک دیدگاه روانشناختی، و در مفهومی خاص از دیدگاه روانشناسیِ اجتماعی است» (ص۱). به عبارتی دقیقتر این محققان روانشناسی دین را زیر مجموعهای از روانشناسی اجتماعی که در آن ماهیت و علل رفتار فردی در یک بافت اجتماعی مورد بررسی قرار میگیرد (بارون، و بایرن ۱۹۹۱) [۳]، میدانند، ولف [۴] (۱۹۹۱) در تعریف روانشناسی دین به سه رویآورد عمده اشاره میکند:
الف) روی آورد عینی: این رویآورد انسان را از منظر بیرون نگاه میکند. بر مبنای مفهومسازیهای رویآورد عینی، تجربه شخصی از آنجایی که پدیدهای درونی است که امکان بررسی تجربی آن وجود ندارد، در پژوهشهای علمی نیز جایی ندارد. بنابراین، این رویآورد دین را به عنوان یک رفتار آشکار و یا پدیدهای منتج از فرایندهای زیستشناختی در نظر میگیرد و همچون علوم زیستشناختی و فیزیکی با هدف تبیین، پیشبینی و کنترل رفتار وارد این گستره میشود. رویآورد رفتارینگر آن گروه از محققین که تنها بر انجام آزمایشهای حقیقی تکیه میکنند، نماینده این مفهومسازی در روانشناسی دین هستند.
ب) رویآورد روانشناسی عمقی: این نوع روانشناسی بر فرآیندهای پویشی و غیرعقلانی که در هر رفتاری از جمله دینداری نقش عمدهای ایفا میکنند تأکید میورزد. فروید و یونگ نمایندگان چنین رویآوردی در روانشناسی دین هستند.
ج) رویآورد انسانینگر: پیشگامان این رویآورد معتقدند که روانشناسی و علومانسانی باید روشهایی متمایز از علوم زیستی را اتّخاذ کنند، و توانمندیها و نکات مثبت شخصیت انسان نیز در کنار آسیبشناسی روانی باید مورد مطالعه قرارگیرد. در این رویآورد اصول روششناختی و ریختشناسیهای توصیفی متعدّدی بکار برده میشود و بررسی دقیق و عمیق دنیای شخصی افراد، بخصوص افراد استثنایی مورد تأکید قرارمیگیرد. جیمز، آلپرت، و مزلو [۵] نمونهای از محققین این رویآورد در روانشناسی دین هستند (ص ۱۸ـ۲۰).
ظهور این گستره به عنوان شاخهای از روانشناسی در راستای هدف کلی این علم ـ مطالعه رفتار ـ و جایگاه ممتاز دین در سازمان روانشناختی انسان به وقوع پیوسته است. از دگر سوی، دینپژوهان بویژه متألهان که پدیدارشناسانه از دین سخن گفتهاند خود را بینیاز از تأملات روانشناسانه ندیدهاند. لذا حاجتِ به روانشناسی دین که جهتدهی مطلوبتر دین در انسانها و شناخت و رفع آسیبهای مربوط به ارتباط انسان و دین را امکانپذیر میسازد، صرفا در مجموعه علوم روانشناختی نمود نمییابد و دیگر دانشهای مرتبط با دین پژوهی را نیز ناگزیر از بهرهگیری از خود میکند. برای مثال تبیین مفاهیم اساسی تفکر دینی در کلام جدید که در اضلاع مختلف معرفتی از جمله مسائل، روش، زبان، مبادی و رویآورد از کلام قدیم متمایز میگردد و در طول آن قرارمیگیرد (قراملکی، ۱۳۷۳)، با بهرهگیری از یافتههای روانشناسی دین قادر به ترسیم تجربی نقش دینداری در زندگی است. و یا درخصوص احیاء اندیشه دینی متکلم با تکیه بر یافتههای روانشناسی دین در جهتگیریهای دینداری، دینداریهای اصیل را از دیندارهای محرّف متمایز میسازد. و امکان بازنگری در آموزشهای دینی را در سایه یافتههای روانشناسی فراهم میکند.
همانگونه که روانشناسان متخالف دین نیز در نقد تجربی فرضیات خود درخصوص دین به گستره روانشناسی دین رویمیآورند. در واقع روانشناسی به عنوان ابزاری در جهت تأیید و درک ایمان دینی و یا چالشی بر ضدّ آن در پوشش روانشناسی دین بکار میرود. این گستره علاوه بر این میتواند مبنا و ملاک گفتگوی میان ادیان در سطحی تجربی گردد. تحقیقات این گستره که با ابزارها و روشهای گوناگون در جوامع با ادیان متعدد صورت میگیرد، شناخت تطبیقی ادیان را امکانپذیر میسازد. در واقع تحقیقات روانشناسی دین گرایشها و پیامدهای مشترک و متمایز دینداری در نمونههای مورد بررسی بر مبنای ادیان مختلف را آشکار میسازد و فرایند گفتگوی میان ادیان را تسهیل میکند، و بر همین اساس میتواند یکی از مبانی و محورهای گفتمان بین ادیان گردد.
استفاده از روانشناسی دین در این زمینه دامنه گفتگوی میان ادیان را از سطح نظری به سطح تجربی میکشاند.
ریشهها، اهداف و جهتگیریهای گوناگون در روانشناسی دین فرایند بالندگی این گستره را به ترتیبی هدایت کرده است که امروزه ماهیتی «بین رشتهای» [۸] یافته است. روانشناسان (دیندار، متخالف، و بیطرف) و تا حدّی نیز متألّهان دو قطب عمدهای هستند که به این گستره رویآوردهاند و در عینِ استفاده از یافتههای آن در جهت اهداف خود، روانشناسی دین را نیز تغذیه میکنند. در واقع روانشناسی دین و الهیات به طور متقابل یا برای هم مسأله میآفرینند و یا موجب غنای یکدیگر میگردند. ماهیّت بین رشتهای امروزی روانشناسی دین سبب شده است که علاوه بر تخصص در روانشناسی، ورود به این گستره منوط به کسب دانش در الهیات، متافیزیک، اخلاق، و اسطورهشناسی شود. مطالعه روانشناختی هر موضوعی مسبوق به کسب دانش درخصوص خود آن موضوع است و لزومآشنایی روانشناسان علاقهمند به مطالعه دین به دانشهای یادشده در واقع به ساختار دین بازمیگردد. زیرا:
۱ـ فهم و تبیین مفاهیم دینی روانشناسی دین را وامدار مطالعات الهیاتی و کلامی میکند.
۲ـ مسائلی که دین طرح و پاسخ میدهد هویّتی غیرعلمی و متافیزیکی دارد.
۳ـ مطالعه ظهور و چگونگی رویآوردن انسانهای بدوی به دین در قالب اسطورهها نمود مییابد و لذا اسطورهشناسی یکی از اضلاع معرفتی روانشناسی دین است.
۴ـ جهتگیری اصلی اغلب ادیان تحول اخلاقی و مسئله سعادت جاودان بشری است که این امر نیز موجب نیاز محقق روانشاسی دین به مباحث علم اخلاق میشود.
این واقعیتِ تاریخی در تحوّل علوم قابل توجه است که هرگاه علم در هر زمینهای به صورت بینرشتهای عمل کرده است پیشرفتهای سریعتر و عمیقتری بدست آورده است، و سرّ گسترش گسترههای بین رشتهای امروز نیز در همین امر نهفته است. به عبارت دیگر نگاه به موضوع از مناظر مختلف به همراه بررسی تطبیقی این رویآوردها، از طرفی اضلاع مختلف پدیده مورد مطالعه را نمایان میکند و از طرفی دیگر مواضع خلل و قوّت روش پژوهش را نمایان میسازد. برای مثال شناختشناسی ژنتیک پیاژه محصولِ بدیع تلاقی فلسفه، منطق، زیستشناسی و روانشناسی است. و یا علوم شناختی که امروزه کانون توجه محققین سراسر گیتی شده است، نامی است که در زیر چتر خود گسترههای گوناگون روانشناسی شناختی، روانشناسی اعصاب، روانشناسی زبان، هوش مصنوعی و سیستمهای خبره، سیبرنتیک، عصبشناسی زبان، تکامل مغز، فلسفه زبان و … را دربرمیگیرد. هدف از این کار همکاری نزدیکتر متخصصین گسترههای مذکور با یکدیگر و تسهیل پیشرفت همه علومی است که مخرج مشترک آنها شناخت است.
پزشکی رفتاری نیز نمونه دیگری از تفکر بین رشتهایست که از تلاقی علوم زیستی ـ پزشکی و روانشناسی متولّد شده است. در مجموع روانشناسی دین پس از نزدیک به یک قرن تحوّل و تکاپو جایگاه ویژه خود را در میان گسترههای مختلف روانشناسی و علوم وابسته پیدا کرده است و امروزه مجلاّت متعدّد و معتبری موضوع خود را به آن اختصاص دادهاند.[۹] بخش ۳۶ انجمن روانشناسی آمریکا نیز با عنوان روانشناسی دین، با هدف حمایت از روانشناسانی که مایل به پژوهش درخصوص اهمیت و جایگاه دین در زندگی انسانها و علم روانشناسی هستند تأسیس شده است و به گسترش تئوری، پژوهش و کاربرد روانشناسی دین و رشتههای وابسته میپردازد (۱۹۹۴،APA).