این نامه یکی از سندهای مهم مبارزهی غیرخشونتآمیز برای حقوق مدنی سیاهان و دیگر شهروندان محروم در آمریکا است. مارتین لوترکینگ مینویسد «نظم و مقررات» نباید اهمیتی بیشتر از «عدالت» داشته باشند. او «ایجاد تنش خلاق» و «به وجود آوردن بحران» را از پیششرطهای مبارزهی غیرخشونت آمیز میداند تا حاکمان مجبور به مذاکره و مصالحه شوند.
- توضیح ــ در سال ۱۹۶۳ در شهر بیرمنگام واقع در ایالت آلاباما، مبارزهی غیرخشونت آمیز فعالان حقوق مدنی در ایالات متحده وارد مرحلهی تازه ای شد. شهر بیرمنگام یکی از نژادپرستترین شهرهای ایالات جنوبی آمریکا بود. فعالان حقوق مدنی سیاهان در این شهر و شهرهای دیگر ایالات جنوب آمریکا هدف انواع تبعیضها، خشونتها، و ترورهای روانی و فیزیکی قرار میگرفتند. به آنها در خیابانها حمله میکردند، به خانه هایشان بمب میانداختند، اموالشان را آتش میزدند، و در مواردی این فعالان شکنجه و لینچ میشدند.در بهار سال ۱۹۶۳، یکی از رهبران قدیمی جنبش حقوق بشر، کشیش مبارزی از کلیسای باپتیست به نام «فرد شاتل ورت» مصمم شد در این شهر کارزاری به راه اندازد و از طریق سازماندادن اعتراضات خیابانی، تحریمات، و روشهای غیرخشونت آمیز دیگر، مردم کشور را نسبت به حقایق تبعیض نژادی و نقض حقوق بشر در جنوب آمریکا آگاه سازد. مقامات شهر از طریق دادگاه حکم به غیرقانونی بودن اعتراضات دادند.فشار بر کمپین حقوق مدنی شدت گرفت. مبارزات توسط سازمانی به نام «کنفرانس رهبری مسیحی جنوب آمریکا» هدایت میشد. این سازمان تصمیم گرفت کارزار دیگری به راه اندازد به نام «کارزار کودکان» که در آن کودکان دبستانی برای اعتراض به نقض حقوق سیاهان به خیابانها آورده شدند. پلیس شهر کودکان بسیاری را دستگیر کرد. با فشار بیشتر مقامات، جمعی از رهبران مذهبی میانه رو تسلیم شدند و طی نامه ای سرگشاده به فعالان جنبش مدنی از آنها خواستند «تندروی» را کناربگذارند و کارزار اعتراضی ِ آنها «زودهنگام» است. در این نامه توصیه شده بود که به جای اعتراضات خیابانی، بهتر است مردم تشویق به شرکت در انتخابات عنقریب ِشورای شهر شوند زیرا در آنجا شانس گزینش نمایندگان پیشرو به وجود آمده بود.در این مرحله بودکه مارتین لوترکینگ جونیور به شهر بیرمنگام رفت تا کارزار اعتراضی را رهبری کند. او دستگیر شد و آنگاه از زندان نامهی مهمی خطاب به رهبران دینی کشورش نوشت که در آن تأکید میکند تشدید مبارزهی غیرخشونت آمیز به هیچ وجه زودهنگام نیست و اگر در این کارزار برخی قوانین غیرعادلانه شکسته میشوند، جز این راه دیگری پیش پای جنبش نمانده است. مارتین لوترکینگ مینویسد «نظم و مقررات» نباید اهمیتی بیشتر از «عدالت» داشته باشند. او «ایجاد تنش خلاق» و «به وجود آوردن بحران» را از پیششرطهای مبارزهی غیرخشونت آمیز میداند تا حاکمان مجبور به مذاکره و مصالحه شوند. مارتین لوتر کینگ اعلام میکند از اینکه او را «افراطی» میخوانند استقبال میکند.نامهی مارتین لوتر کینگ از زندان بیرمنگام یکی از سندهای مهم مبارزهی غیرخشونتآمیز برای حقوق مدنی سیاهان و دیگر شهروندان محروم در ایالات متحدهی آمریکا است. در اینجا بخشهایی از این نامه را میآوریم. قسمتهای حذف شده با […] مشخص شده اند.
همکاران روحانی عزیز،
گمان میکنم در ابتدا باید دلیل آمدنم را به شهر بیرمنگام توضیح دهم چون شما تحت تأثیر تبلیغاتی قرار گرفته اید که میگوید «عوامل خارجی» شروع به دخالت در کارها کرده اند. من این افتخار را دارم که ریاست سازمان «کنفرانس رهبری مسیحی در ایالات جنوب» بر عهده ام گذاشته شده، تشکیلاتی که در تمام ایالتهای جنوبی شعبه دارد و مرکز آن در شهر آتلانتا واقع در ایالت جورجیا است. تعداد هشتاد و پنج سازمان به تشکیلات ما وابسته اند که همگی در ایالتهای جنوب به فعالیت مشغولاند؛ یکی از آنها «جنبش مسیحی آلاباما برای حقوق بشر» است. هرزمان که لازم افتد، ما با سازمانهای وابستهی خود به تبادل منابع انسانی، آموزشی، و مالی میپردازیم.
چند ماه پیش، سازمان محلی ما در اینجا، در شهر بیرمنگام، دعوت کرد که در تدارک برنامه ای باشیم برای عمل مستقیم غیرخشونتآمیز. از این پیشنهاد استقبال کردیم و هنگامی که زمان فرا رسید پشت قولمان ایستادیم. بنابراین، دلیل حضور من آن است که پیوندهای تشکیلاتی مهمی با این محل دارم.
فراتر از این، حضور من در شهر بیرمنگام بدین خاطر است که بیعدالتی در اینجا حکم میراند [. . .] من نسبت به ارتباط درونی همهی مجامع و ایالتها حساس و آگاهم. نمیتوانم در آتلانتا بنشینم و دست روی دست بگذارم و توجهی به آنچه در بیرمنگام میگذرد نداشته باشم. بیعدالتی در هرکجا که باشد تهدیدی است برای استقرار عدالت در همه جا […]
چهار مرحلهی مبارزهی غیرخشونتآمیز
در هر مبارزهی غیرخشونت آمیز چهار مرحلهی اساسی وجود دارد:
۱) جمعآوری همهی فاکتهای مربوط به وقوع بی عدالتی،
۲) مذاکره [با مقامات]،
۳) پالایش روحی [از وسوسهی انتقام و اقدام به خشونت ِ واکنشی]،
۴) عمل مسـتقیم.
تردیدی وجود ندارد که این منطقه را بیعدالتی ِ نژادی به تمامی فراگرفته است. کارنامهی زشت اعمال خشونتآمیز نیروهای انتظامی در اینجا بر تمامی کشور شناخته شده است. رفتار ناعادلانه با سیاهان در دادگاهها زبانزد خاص و عام است. تعداد خانه ها و کلیساهای سیاهانی که هدف بمبهای آتشزا در این شهر شده اند به مراتب بیشتر از همهی شهرهای دیگر کشور است.
اینها واقعیتهای کتمانناپذیر موجود اند. بر اساس این شرایط، رهبران سیاه مصـمم به مذاکره با مقامات شهر شدند. اما سیاستمداران همواره از زیر بار مذاکرهی بی شیله پیله شانه خالی کردند.
سپس فرصت مذاکره با تجار و کسبهی شهر فراهم شد که ماه سپتامبر گذشته به ما قول دادند به شرط توقف تظاهرات، آنها اعلانات تحقیرآمیز نژادپرستانه را از مغازه های خود برمیدارند. پدر روحانی فرد شاتلورت و رهبران جنبش مسیحی ِ آلاباما برای حقوق بشر، تظاهرات را موقتاً تعطیل کردند. اما پس از گذشت هفته ها و ماهها متوجه شدیم که تاجران شهر به وعدهی خود وفا نکرده اند و اعلانات جداگرانهی نژادی کماکان بر دیوارها برجا مانده است.
همانند بسیاری تجارب مشابه در گذشته، امید بهبود را از ما گرفتند و یأس سایهی سیاهش را بر ما انداخت. چاره ای برای ما نماند جز اینکه خود را برای عمل مستقیم آماده کنیم، اقدامی که در آن فقط و فقط بدن [بی دفاع] خودمان را جلو میگذاریم تا از طریق آن شکایتمان را در مقابل وجدان شهر و ملت مطرح سازیم.
پالایش
میدانستیم که در این راه با مشکلات بسیار مواجه خواهیم شد. بنابراین، پیشتر به پالایش روان خود پرداختیم. کارگاههایی برای آموزش مبارزهی غیرخشونتآمیز برپا کردیم و به طور مداوم خود را در برابر این پرسش قرار دادیم که، «آیا میتوانی در برابر ضربهی چماق بایستی بدون آنکه واکنش نشان دهی؟ آیا تحمل به زندان افتادن و سختیهای آنرا خواهی داشت؟»
[…]ایجاد تنش و بحران
ممکن است از ما بپرسید، «چرا عمل مستقیم؟ چرا گردهمایی، تظاهرات، راهپیمایی و غیره؟ آیا مذاکره شیوهی بهتری نیست؟»
کاملاً حق دارید که بر اهمیت مذاکره تأکید کنید. در حقیقت، هدف عمل مستقیم نیز همین است. عمل مستقیم غیرخشونتآمیز میخواهد از طریق ایجاد یک بحران و از راه بهوجود آوردن یک تنش خلاق، کسانی را که همواره از مذاکره سر باز زده اند مجبور کند که مسایل را جدی بگیرند. من ایجاد تنش را بخشی از وظایف یک فعال مبارزهی غیرخشونتآمیز میدانم. این ممکن است به گوشها طنین شوکآوری داشته باشد. اما باید اعتراف کنم که از کلمهی «تنش» [خلجان، آشوب] هراسی به دل راه نمیدهم. من خود صادقانه علیه تنشهای خشونت آمیز اندرز داده ام، اما نوعی از تنش خلاقانهی غیرخشونتآمیز وجود دارد که لازمهی رشد و توسعه است.
درست همانطور که سقراط ضروری میدانست در اذهان تنش ایجاد کند تا افراد بتوانند خود را از قید افسانه ها و باورهای خطا برهانند و به تحلیل خلاق و ارزیابیِ واقعبینانه برسند، ما نیز باید فعالان کارزار غیرخشونتآمیز را تشویق کنیم که در جامعه چنان تنشی بیافرینند که انسانها را از اعماق تاریک تعصبات و نژادگرایی بالا کشد و به اوج آگاهی و برادری برساند. پس هدف عمل مستقیم ایجاد شرایطی است که چنان با بحران عجین شده باشد که به ناگزیر درها را به روی مذاکره بگشاید. ما با شما همعقیده ایم که باید رو به مذاکره آورد. در این سرزمین جنوبی ِ عزیز ما، دیرزمانی است که به نحوی تراژیک فقط تکگویی [ی قدرتمندان] بر اوضاع غالب بوده، به جای آنکه گفت و شنود دوجانبه برقرار باشد.
صبر جایز نیست
تاریخ چیزی نیست مگر داستان طولانی و دردآور این تجربه که آزادی هرگز داوطلبانه از سوی ستمگران داده نمیشود، بلکه این آزادی را ستمکشان باید خود بستانند. صادقانه بگویم، من هرگز در هیچ جنبشی شرکت نکرده ام که آن را به اصطلاح در «وقت مساعد» به اجرا گذاشته باشیم، یعنی طبق زمانبندی ِ کسانی که هرگز طعم جداسری و تبعیض را نچشیده اند. سالهاست که میشنویم به ما میگویند، «صبر داشته باشید». گوش همهی ما سیاهان از این «صبر» پر شده است. این «صبر» تقریباً همیشه به معنی «هرگز» بوده است.
قانونشکنی
از این واهمه دارید که ما به قانونشکنی درغلطیم. قطعاً این نگرانی برحق است. از آنجا که ما با قاطعیت از تصمیم دیوان عالی کشور به سال ۱۹۵۴ دفاع کردیم که جداگری نژادی در مدارس را ممنوع اعلام کرده، این عجیب و تناقضآمیز جلوه میکند که ما آگاهانه دست به قانونشکنی بزنیم. خواهید پرسید، «چطور شما از بعضی قوانین تبعیت میکنید اما همزمان قوانین دیگر را میشکنید؟»
پاسخ این است: قوانین بر دو دسته اند، قوانین عادلانه و قوانین غیرعادلانه. من با این گفتهی سنت آگوستین همرأی هستم که، «قانون ناعادلانه اصلاً قانون نیست.» […] هرقانونی که شخصیت فرد را خوار و خفیف سازد ناعادلانه است و هرقانونی که انسان را عزت گذارد عادلانه. همهی قوانین ِ مبتنی بر جداگری و تبعیض غیرعادلانهاند زیرا روح انسان را مچاله و شخصیت او را خرد میکنند. این قوانین به فرد بالادست احساس کاذبی از برتری میبخشد و انسان فرودست را دچار حقارت بیشتر میکند.
به گفتهی مارتین بوبر، فیلسوف عالیقدر یهودی، تبعیض رابطهی «من ـ و ـ تو» را تبدیل میکند به «من ـ و ـ آنچیز»، یعنی میان خودی و غیرخودی چنان مرز میکشد که دیگری به جایگاه یک شیء تنزل داده میشود. پس جداسری نه تنها از لحاظ سیاسی، اقتصادی، و جامعهشناختی موجب ضرر است، بلکه از لحاظ اخلاقی نیز نادرست و گناهآلوده است.
پل تیلیش [الاهیاتشناس بزرگ آلمانی] گفته است که گناه همان جداافتادگی است. مگر نیست جز اینکه جداسـری تبلور همان جداافتادگی ِ تراژیک انسانی است، بیان بیگانگی ِ دردناک انسان و گناه آلودگی هراسآور بشری؟
[…]افراطیگری
ما را متهم به تندروی و افراطیگری میکنند. [در ابتدا از این امر شگفتزده شدم زیرا خود را میانهرویی در میان دو قطب افراط و تفریط ارزیابی کرده بودم. میان کسانی که به تبعیض رضا داده، سکوت پیشه کرده، و ایدئولوژی ستمگران را پذیرفته اند؛ و کسانی که از سـر ناامیدی به ایدئولوژی ناسیونالیسم سیاه گرویده و راههای خشونتآمیز را تبلیغ میکنند نظیر جنبش مسلمانان ایلایجا محمد.]
اما بیشتر که به این موضوع اندیشیدم، به تدریج از اینکه مرا افراطی میخوانند احساس رضایت کردم. مگر عیسامسیح افراطی نبود، افراطی در مسـیر عشق؟ ــ «دشمنات را دوست بدار، برای کسی که نفرینات کرده طلب آمرزش کن، برای آنکه در حق تو کینه روا داشته دعای خیرکن.»
مگر آموس نبی افراطی نبود، افراطی در راه عدالت؟ ــ «بگذار عدالت همچون آب، و درستکاری همچون رود جاری باشد.»
مگر سنت پال افراطی نبود، به خاطر مرام عیسا؟ ــ «من زخمهای ترا در تن خویش حمل خواهم کرد.»
مگر مارتین لوتر افراطی نبود؟ ــ «من اینجا سخت خواهم ایستاد و جز اینام راهی نیست، پس یاریام کن خدایا.»
مگر جان بانیان افراطی نبود؟ ــ «من در این زندان میمانم تا بمیرم اما وجدانام را به مسلخگاه نفرستم.»
مگر آبراهام لینکلن افراطی نبود؟ ــ «این ملت برجا نمیماند اگر نیمی برده و نیمی آزاد باشد.»
مگر تاماس جفرسون افراطی نبود؟ ــ «ما این حقیقت را بدیهی میانگاریم که همهی انسانها برابر خلق شده اند.»
پس پرسش این نیست که آیا ما افراطی هستیم یا نیستیم، بلکه افراطی از چه زمره ای. آیا ما افراطی در مسیر ایجاد نفرتایم، یا افراطی در راه دوست داشتن یکدیگر؟ [. . .] از این زاویه که بنگریم، شاید وقت آن رسیده باشد که اعلام کنیم جنوب این سرزمین، سراسر این کشور، و شاید تمامی ِ جهان، به سختی نیازمند افراطیون خلاق اند.
[…]ترجمه: عبدی کلانتری
منبع: رادیو زمانه
Martin Luther King Jr., Letter from Birmingham City Jail – 1963, in Columbia Documentary History of Religion in America since 1945, Paul Harvey and Philip Goff, editors, Columbia University Press, 2005