بسیاری از مسیحیان تکامل را روش انتخاب شده توسط خدا برای به وجود آوردن تنوعهای زیستی توسط یک پروسه خلاقانه و طولانی میدانند و از زمان داروین تا کنون نیز بر این اعتقاد بودهاند. دنیس الکساندر نگاهی دارد به موضع مسیحیان در مورد تکامل از زمان داروین تا کنون.
ترجمه: منصور برجی
آموزش آفرینشباوری۱ و برهان “خالق هوشمند”۲ در مدارس وابسته به نهادهای مذهبی انگلستان موجب بروز نگرانیهایی شده است. در ایالات متحده این موضوع بحثی قدیمی است و مبارزات قانونی برای وارد کردن آفرینشباوری به نظام آموزشی آمریکا چند دهه ادامه داشته است. اما در بریتانیا این موضوع تازگی دارد.
این امر تا حدودی هم طنزآمیز است. سال آینده مصادف است با دو سالگرد مهم و مرتبط با چارلز داروین. او در سال ۱۸۰۹ به دنیا آمده و کتاب وی، «منشاء گونهها»۳ در سال ۱۸۵۹ انتشار یافت. موج زیادی از کتابها، کنفرانسها و برنامههای مختلف به راه خواهند افتاد تا داروین و کتاب او را ارج بگذارند. اما در کشور محل تولد او، اعتقاد به آفرینش که چندین دهه حضوری نامحسوس و ناشناخته داشت، اکنون بیش از پیش محسوس شده است. این در حالی است که حدود ۴۲ درصد جمعیت بریتانیا، که کشوری پیشرو در امر علم و تکنولوژی است، تئوری تکامل را به کلی رد میکنند.
به خاطر تبلیغاتی که در مورد آفرینشباوری در مدارس مذهبی شده است، برخی از مردم فکر میکنند که آفرینش باوری موضع سنتی در جوامع دینی است. اما اینطور نیست. مسیحیان بسیاری هم هستند که نسبت به آموزش آفرینش در مدارس به اندازۀ اومانیستها انتقاد دارند.
به علاوه ممکن است خیلی راحت فراموش کنیم که این نوع آفرینشباوری که قائل به تئوری «زمین جوان»۴ است، پدیدهای متعلق به اواخر قرن بیستم بوده و برهان طراح هوشمند هم از آن متأخرتر است؛ طوری که تنها در دهه ۱۹۹۰ به عنوان یک جنبش متمایز در ایالات متحده ظهور مییابد. به عنوان کسی که در خانواده مسیحی رشد کرده، و در اواسط دهه ۶۰ هم در دانشگاه آکسفورد مسیحی فعالی بوده، میتوانم بگویم که آفرینش باوری در آن دوران کاملا ناشناخته بود. مسیحیان هیچ مشکلی با تکامل نداشتند و حتی موضوع بحث و جدل هم نبود. من به عنوان یک داروینی پرورش یافتم و تا امروز هم همچنان ماندهام.
این موضع مسیحی نسبت به داروین به گذشتهای دور بازمیگردد. داروین در طول زندگی خود قریب به ۲۰۰۰ نامه با دیگران رد و بدل کرد که از این تعداد حدود ۲۰۰ نامه به روحانیونی نوشته شد که از دوستان شخصی وی به حساب میآمدند و اطلاعات و آمار بیولوژیک را برای نشریات او در اختیارش میگذاشتند.
من اصل نامهای را در دستان خود گرفتهام که در تاریخ ۱۸ نوامبر ۱۸۵۹ توسط کشیش چارلز کینگزلی به داروین نوشته شده و در آن برای هدیه کردن نسخه پیش از انتشار کتاب «منشاء گونهها» از داروین تشکر شده است. همین کینگزلی به زودی تبدیل به استاد منصوب سلطنتی در دانشگاه کمبریج در رشتۀ تاریخ معاصر شد.
برای تشکر از هدیه محبتآمیز داروین، کینگزلی مینویسد: “هر چه از آن خواندهام شگفتی مرا برمیانگیزد.” او توضیح میدهد که به پایداری گونهها اعتقادی نداشته، ولی در ادامه دیدگاهی را ابراز میدارد که مورد علاقه داروین قرار گرفت، طوری که در ویرایش دوم کتاب خود این نقلقول را در آن گنجاند.
- من به تدریج یاد گرفتهام که باور به آفرینشِ اَشکال ابتدایی، که قادر به رشد و توسعه خود باشند، به اندازۀ مفهوم الوهیت شکوهمند است … مثل این است که خدا جای خالی را که در این خلقت ایجاد کرده با یک مداخله تازه [یا دائمی] پر میکند.۵
دیگر روحانیون و دانشگاهیان مسیحی هم در ستایش تئوری جدید داروین سخاوت کمتری به خرج ندادند و فردریک تمپل −که بعدها به مقام اسقف اعظم کانتربری رسید− از این دسته است. همچنین، اسا گری (Asa Gray) استاد تاریخ طبیعی در دانشگاه هاروارد آمریکا نیز که یک مسیحی متعهد بود از دوستان قدیمی و مورد اعتماد داروین در مکاتبات وی به شمار میآمد. او راه را برای انتشار کتاب «منشاء گونهها» در آمریکا هموار ساخت. جیمز مور، به عنوان یک تاریخدان در مورد پذیرش اولیه داروینسم مینویسد که “به استثنای یک عدۀ قلیل، متفکرین مسیحی برجسته در بریتانیا و آمریکا با داروینیسم و تئوری تکامل کنار آمدند.”
حال دلیل چنین تغییری در قرن بیستم چیست؟ تا آنجا که به انگلستان مربوط می شود، این تغییر حاصل صادرات مؤثر آمریکایی است. منظور از صادرات موثر آمریکایی جریان مداوم کمکهای مالیای است که در حمایت از انتشارات، سخنرانها و فیلمهای پیدایشباور به کلیساهای انگلستان سرازیر شده است. اما نسل تازهای از بیخدایان ستیزهجو هم در این میان بیتأثیر نبودهاند. اگر شما مرتب به مسیحیان عادی که روی نیمکتهای کلیسا نشستهاند بگویید “تکامل مساوی است با بیخدایی”، آنوقت مجلات براق پیدایشباوری خیلی جذابتر جلوه خواهند کرد.
در جامعه مسیحیان نیاز زیادی به آموزش علوم تجربی و علوم دینی به طور کلی، و “تکامل” به طور خاص وجود دارد. در پاسخ به این پرسش که “پیدایش یا تکامل- آیا باید حتماً یکی را انتخاب کنیم؟” باید خیلی ساده گفت “خیر”. بسیاری از مسیحیان تکامل را روش انتخاب شده توسط خدا برای به وجود آوردن تنوعهای زیستی توسط یک پروسه خلاقانه و طولانی میدانند و از زمان داروین تا کنون نیز بر این اعتقاد بودهاند. در این دیدگاه، “پیدایش” روایت مکملِ الهیاتی برای روایت علمی و بیولوژیکی “تکامل” به شمار میآید؛ اولی پاسخگوی پرسشهای مربوط به معنا، و هدف زندگی است و دومی پرسشهای مربوط به “چگونگی” را پاسخگوست که علم در پرداختن به آن بسیار موفق بوده است.
البته این بدان معنی نیست که تکامل پرسشهای مهمی را در زمینه الهیات به میان نمیآورد. اگر خدا خدای محبت است، چرا باید برای خلقت تمام موجودات، از جمله انسانها، از یک روند طولانی که مستلزم مرگ و نابودی بیولوژیک بسیاری از موجودات، آنهم در چنین مقیاس سرسامآوری است استفاده کند؟ میزان شواهدی که مؤید نسبت و ارتباط نسلی ما با میمونها است غیرقابل انکارند؛ خصوصا با اطلاعات ژنتیکی که اخیراً بدست آمده است. پس با این حساب، آدم و حوا چه کسانی بودند؟ آیا با نظریه تکامل جایی برای باور به سقوط انسان باقی میماند؟ چگونه میتوان منشاء حیات و یا حتی کد ژنتیکی را توضیح داد؟
شاید دو سالگرد داروین در سال ۲۰۰۹ زنگ بیدارباشی باشد برای مسیحیان ساکن بریتانیا که فریفتۀ صادرات آمریکایی شدهاند. با بازگشت به “دارونیسم مسیحی” تماماً اصیل، سنتی را بازخواهند یافت که به سال ۱۸۵۹ بازمیگردد.
این مقاله ابتدا در سال ۲۰۰۸ منتشر شد. دنیس الکساندر مدیر موسسه علم و دین فارادی در کالج سنت ادموند واقع در کمبریج است، او استاد همراه در این دانشگاه محسوب میشود. کتاب او با عنوان «پیدایش یا تکامل: آیا باید یکی را انتخاب کنیم؟» توسط انتشارات مونارک به نشر رسیده است.
۲٫ Intelligent Design
۳٫ The Origin of Species
۴٫ Young earth creationism
۵٫ ‘I have gradually learnt to see that it is just as noble a conception of Deity, to believe that he created primal forms capable of self development …. as to believe that He required a fresh act of intervention to supply the lacunas (or ‘gaps’) which he himself had made’.