مطالعات ادیان جدید به سمت بررسی ادیان و جنبشهای دینی «جدیدتر» گرایش دارد؛ یعنی آن ادیانی که در پایان جنگ جهانی دوم در غرب ظهور یا توجه ما را جلب کردند و یا حتی ادیانی که از دهه ۱۹۶۰ مطرح شدهاند. دکتر گاردون ملتون در این مقاله سیر تاریخی مطالعه ادیان جدید یا جنبشهای نوپدید دینی را دنبال میکند.
نویسنده: گاردون ملتون
مترجم: باقر طالبی دارابی (مقدمه مترجم)
دانش «مطالعات ادیان جدید» به عنوان یک حوزه مستقل و یک تخصص ویژه در عرصه مطالعات دینی و جامعهشناسی دین از دهه ۱۹۷۰ مطرح شد و از آن زمان تا کنون صدها کتاب و هزاران مقاله برای فهم سرشت و ماهیت این ادیان نوشته شده که به ارزیابینقش احتمالی آنها در قرن آینده پرداختهاند. در سال ۱۹۷۰ تعداد افرادی که در این زمینه کار میکردند از تعداد انگشتان دست فراتر نمیرفت، اما امروزه صدها دانشمند دلمشغولیِ اصلی و اولیهشان تحقیق و نوشتن در این زمینه است و بسیار بیشتر از این تعداد در همین حوزه در حال فعالیت هستند. در همان سال به ندرت مطلب، مقاله یا تریبونی پیدا میشد که به آن موضوع بپردازد، اما امروزه همایشهای گوناگون، حوزهها و فضاهای جدید و متنوعی را در عرصه مطالعات ادیان جدید طرح میکنند و به تریبونهایی تبدیل شدهاند که به تداوم این بحثها کمک میکنند.
با این همه، پرسش این است که «آیا چیزی آموختیم؟»، «آیا پیشرفتی در این مطالعات داشتهایم؟» شاید جالبترین مسئله، همین جهان پسامدرنی باشد که پیش روی ماست؛ آیا ما باید آن را پیشرفت بدانیم یا خیر؟ البته میتوانیم ادعا کنیم که ما تعریفهایی پراکنده و تفکیکشدهای را ارائه کردهایم که، برطبق ارزیابیهای صورت گرفته، برخی از آنها به کمارزش کردن موضوع انجامیده و در برخی مواقع جامعیت آنها ناکافی بوده است. برای دریافت و درک جهتگیریهای موجود در نگاه خودمان به ادیان جدید باید به برخی مسائل اساسیای که به سرشت، ماهیت و اصل موضوع مورد بحث برمیگردند، دستاندازی کرد:
۱. نکته اول این است که مطالعات ادیان جدید در دهه ۱۹۷۰ یعنی زمانی که مطالعات ادیان و پژوهشهای اجتماعیِ ناظر به دین سر برآوردند، به عنوان یک شاخه مستقل بروز یافتند. از همان آغاز حوزهای چند رشتهای به نظر رسید که براساس موضوع با هم پیوند خودهاند که حتی به لحاظ روششناختی و جهتگیری نیز رویکردِ واحدی نداشتند. در درون آکادمیها مطالعه ادیان جدید تداخل پیدا کرد؛ مثلاً مطالعات ادیان شرق، ادیان زنان و مکتب راز گشایی با هم درآمیختند. افرادی نیز به عنوان انسان شناس، جامعه شناس و روانشناس در این کار وارد شدند. از این رو، بر سر موضوعات اتفاقنظری وجود نداشت، با این حال و با وجود تمامِ این اختلاف نظرها از وقتی که اصطلاح «ادیان جدید» یا «جنبشهای نوپدید دینی» به جای اصطلاح «فرقهها» مطرح شد، پیشرفت و تحول زیرکانه و جالب توجهی در عرصه مطالعات ادیان جدید رخ داد.[۱]
ایجاد مطالعات ادیان جدید به عنوان یک رشته مستقل بر دو پیشینه استوار است:
الف. رشته قدیمیِ تاریخ ادیان.
ب. مطالعه فرقهها (Cults) که در جامعهشناسی و الهیات به یک مسأله محوری تبدیل شده بود.
در طی این قرن، مطالعه در زمینه ادیان جهان، ما را به صفآرایی خیرهکننده عقاید و اعمالی که آدمیان از آنها پیروی میکنند، آگاه ساخت و جهتگیری پژوهشی و مطالعاتی ما را به این سمت رهنمون شد که دریابیم چه چیزی در این میان «امری عادی و بهنجار» است. دیدگاههای ناشی از مطالعات تطبیقی ادیان آشکارا تقویت شد و چونان تودهای از جنبشهای مردمیِ قرن حاضر، جوامع بزرگی از ادیان بزرگ جهان را به سمت غرب سرازیر ساخت.
همزمان، آزادی عقیده در غرب باعث تکثر و ازدیاد تعداد انتخابها و گزینشهای دینی در درون آن فرهنگ شد. در ایالات متحده آمریکا، شمار مذاهب مختلف و فرقههای دینی از ۸۷ در سال ۱۹۷۰، به ۳۵۰ در سال ۱۹۰۰ و تقریبا به ۲۰۰۰ در این ایام رسید.[۲] بیشترین تعداد از این دو هزار مذهب را گرایشها و مذاهب مسیحی تشکیل میدهند (که شامل تمام ۳۵۰ فرقه سال ۱۹۰۰ میباشد) اما درصد روزافزونی از آنها در میان دیگر ادیان در حال شکلگیری هستند. این مذاهب و گروههای دینی عبارتند از:
فرقههای مسیحی «غیر مذهبی یا فرقهای»،(۱) ادیان آفریقایی مانند وودو(۲) و سانتریا(۳) و حتی گروههای زیادی که از نگاه مذهبی غیردینی هستند، مانند کافران و انسانگرایان.
در آغاز این قرن برخی از اربابان کلیسا در آمریکا در این اندیشه فرو رفتند که آنچه در غرب در حال انجام است تنها تجزیه و تفرّق مسیحیت نیست، بلکه تعدادی عقاید و باورهای جدید و غریب دینی در این گستره در حال شکلگیری و بروز هستند؛ مانند علمگرایان مسیحی،(۴) روحگرایان،(۵) مورمونها(۶) و تئوزوفیستها.(۷) در دهههای ۲۰ و ۳۰ همه اینها در قالب فرقههایی نظیر «صلح الهی پدر»(۸) و شهود یهوه(۹) با برچسب فرقه انحرافی (Cult) نام گذاری شدند و مجموعهای از کتابهای ضد فرقهایِ مسیحیان (از جمله پروتستانهای محافظهکار) از اخطار و هشدار نسبت به بروز چنین گروهها و گرایشهایی داد سخن دادند.[۳] برای آنچه که در آمریکا واژه فرقه “Cult” به کار میبردند، در اروپا واژه مذهب (Sect) استعمال میشد.
اولین مطالعات غیر الهیاتیِ این «فرقهها» زمانی بروز کرد که نخستین فعالان رشته جدیدِ جامعهشناسی دین و روانشناسی دین توجه خود را به گزینشهای دینی اقلیت معطوف داشتند و چندین کتاب و مقاله را در دهه ۱۹۴۰ عرضه کردند. با پایان گرفتنِ جنگ جهانی دوم، مطالعه علمیِ دین بروز کرد و دورههای آموزشی و علمیای درباره روانشناسی و جامعهشناسی دین برگزار شدند و نیاز به کتابهایی که تمامِ اطلاعاتِ این زمینه را به اختصار در خود داشته باشند، به تولید چنین آثاری انجامید. این کتابهای درسی با تمام اختصاری که در آنها به کار رفته بود، اطلاعات ارزشمندی را در باره فرقهها در خود جای داده بودند که پایه و بنیاد مطالعات بعدی در این زمینه شد. یک نمونه از درکی که از فرقهها در یکی از این کتابها مطرح شده است، نگاه میلتون یانگر(۱۰) است که در کتاب درسیاش تحت عنوان دین، علم و فرد(۱۱) آمده است:
اصطلاح فرقه (Cult) کاربردهای مختلفی دارد که معمولاً به طور ضمنی از گروه کوچکی که در پی یک تجربه عرفانی است و فاقد هر گونه ساختار سازمانی بوده و از وجود یک شخصیت و رهبر فرهمند برخوردار است، حکایت میکند. برخی از این مؤلفهها (مانند عرفان) ویژگی فرهنگی بودن آنها را برجسته میسازد که در این طرح طبقهبندیِ ما نامناسب و بیمسما است. به هر حال، ما نیازمند واژهای هستیم که گروههایی را که شبیه مذهب(۱۲) هستند، شامل شود و در عین حال به لحاظ واژهشناسیِ دینی از یک گسست و جدایی شدید از سنت دینی حاکم بر جامعه حکایت کند. از این رو با به کار بردن واژه Cult گروههایی را مد نظر قرار دادیم که در اوج افراطیگری نسبت به «کلیسای جهانی» قرار دارند. یک Cult اساسا کوچک، کوته زیست، اغلب بومی و بیشتر ساختهشده در پیرامون یک رهبری حاکم و غالب میباشد که به دلیل ناسازگاری باورها و اعمالش با اعمال سنتیِ حاکم بر جامعه و نیز به خاطر یافتن جانشینی برای رهبری فرقه، اغلب با مشکل مواجه است. فرقهها اغلب کوچک باقی میمانند و به آسانی از هم میپاشند و تبدیل شدن آنها به یک مذهب یا فرقه نهادینهشده و سازمانیافته بسیار نادر است. دلمشغولی اصلیِ فرقهها مشکلات افراد بوده، توجه آنها به مشکلات اجتماعی بسیار اندک است. در مقایسه با با Sect در اینجا هرج و مرج بیشتر و قویتر است زیرا نظریه «رفتار درست» آنها (چه مقصود ترک گناه باشد یا اجرای عدالت اجتماعی) به مشکلی برای اتحاد و یکپارچگیِ اجتماعی مبدل می شود. فرقهها «موجودات عجیب الخلقه» دینی هستند؛ در آنها گوناگونیهای بسیار به چشم می خورد که بر الگوهای حاکم و غالب که به واسطه آنها آدمیان در پی حل مشکلات خود می باشند مبتنی هستند . فرقههای پاک و خوب در غرب رواجی ندارند، اکثر گروههایی که فرقه نامیده میشوند از نوع Sect نیستند شاید بهترین نوع از این دست فرقهها را گروههای گوناگونِ روح گرا و برخی گروههای «مسلمان» در میان سپاه پوستان آمریکایی تشکیل دهند. [۴]
بسیاری از آنچه که جزو مطالعات ادیان جدید به حساب میآیند تعریفهای یانگر را به چالش میکشند و درصدی از پیشرفت ما در زمینه مطالعات ادیان جدید را با این محک که هنوز نگاه ما به ادیان جدید با همان برداشت است، میتوان سنجید!
دومین نکته با اهمیتتر که باید به آن توجه داشته، این است که ما با یک پرسش پایدار مواجه هستیم که هنوز راهحلی برای آن پیدا نکردهایم؛ و آن این پرسش مهم است که ادیان جدید یا جنبشهای نوپدید دینی کدامند؟
اجازه دهید با اندکی دلواپسی و اضطراب، به ارائه یک تعریف کاربردی بپردازم. در طی ۳۵ سال گذشته، من با تقسیمبندی سه لایه سازمانهای دینی کار کردم که آنها را طبقه اول، طبقه دوم و طبقه سوم مینامم؛ گروههای دینی اولیه یا طبقه اول گروههایی هستند که از هواداران و پیروان خویش وفاداری دینیِ اولیه را میطلبند. آنها فرصتهای منظم و مداومی را برای عبادت (یا چیزی معادل آن) فراهم میآورند و گروهی مرجع و مبنا هستند که فرد دین باور هویتش را از آن کسب میکند. اینها گروههایی هستند که در گردونه حیات، کارهای اساسی و مهم مربوط به زندگی را سامان میدهند که از جمله آنها میتوان ازدواج و مراسم مربوط به کفن و دفن اشاره کرد (از جمله این گروهها به عنوان نمونه میتوان از کلیسای متحد متدیست، کلیسای اتحاد و خانواده) نام برد.
گروه دینی ثانوی یا طبقه دوم؛ سازمانی است که به یک دسته از کارکردهای دینی بسیار محدود و معین مانند تعلیم و تربیت، تبشیر، انتشارات، خدمات اجتماعی، فعالیتهای اجتماعی و غیره میپردازند، اما خدمات منظم و مداوم یک گروه اصلی و مبنا را ندارند. مانند: انجمن تبلیغی انجیلی بیلی گراهام،(۱۳) انتشارات شام بالا،(۱۴) مؤسسه کتاب مقدس مودی.(۱۵) گروههای دینی اولیه وقتی رشد و توسعه مییابند، به ایجاد ساختارهایی دست میزنند که نقش بازوان انتشاراتی، تعلیمی و تبلیغی را ایفا میکنند. گروههای مستقل طبقه دوم برای خدمت کردن به دستهای از گروههای دینی طبقه اول ظهور میکنند. گروههای دینیِ طبقه سوم اساسا ترکیبی از گروههای دینی و یا سازمانهایی هستند که روی گفتوگو میان گروههای دینی اولیه یا همکاری این گروههای دینی در رسیدن به هدف معین تأکید دارند مانند: شورای جهانی کلیساها،(۱۶) فدراسیون جهانی بوداییان.(۱۷)
گروهها یا جنبشهای دینیِ جدید از نوع گروهها یا جنبشهای دینی طبقه اولی هستند که به دور از فرهنگ دینی غالب و حاکم (همچون مسیحیت غرب) که در آن واقع شدهاند، فعالیت میکنند و از میان کسانی در پی جذب هوادار هستند که این فرهنگ، فرهنگِ میزبانِ جدید آنهاست. با این تعریف دایره شمول ادیان جدید را توسعه دادیم تا شامل جنبشهای جدید دینیِ برآمده از ادیان قدیمیِ فرهنگی دیگر مانند هَیْرکریشنا یا ذِن بودیست شود. همچنین شماری از این جنبشهای جدید دینی که از سنتهای دینی کوچکتر بیرون آمدهاند مانند سُنّت سِنْتمات پنجابی(۱۸) (مأموریت نور آسمانی)، آیین شینتو¨ (مهیکاری)(۱۹) و آیین زرتشت (مزدازنان).(۲۰) دسته دومی از جنبشهای دینی جدید که باز نمودِ سنتهای دینی قدیمیتر هستند و با گذشتِ چندین نسل هیچگاه با فرهنگ غالب و حاکم هماهنگ و متحد نشدهاند، مانند تئوزوفی و روحگرایی، نیز مشمول این تعریف میشوند. باید متذکر شوم که در طی قرنهایی که مسیحیت سنت دینی غالب و حاکم در غرب بوده، یک سنت رقیب دیگر که ما آن را با عنوان مکتب گنوسی میشناسیم هرگز نمرده است. این مکتب در قالب اقلیتهای دینی مختلفی مقاومت کرد و ماندگار شد، در قرن شانزدهم و به دنبال نهضت اصلاح دینی پروتستانی که فضایی را برای ابراز وجود دیگر ادیان در سراسر اروپا پدید آورد، این مکتب نیز حیات دوباره یافت.[۵] امروزه یک جامعه «گنوسی» جدید در بیرون از چارچوب جنبشهای رمزگشایی ظهور کرده است و خود را در قالب مکتب هواداران روزبکرویشان(۲۱)، فراماسونری نظری،(۲۲) تئوزوفی، جادوگری آیینی و جنبش عصر جدید(۲۳)[۶] که خیلی متأخر است، نهادینه ساخته است. البته سنت مسیحی نیز در این میان بینصیب نبود؛ علم و تفکر جدیدِ سنت مسیحی به ایجاد سازمانهای دینی جدید ادامه داد. در نهایت، به ناگاه، بدعتهای افراطی جدیدی در درون فرهنگ میزبان بروز کرد که از این میان جنبش علم شناسی(۲۴) بارزترین نمونه از قرن گذشته است. اما ویژگی یگانهای که تمام این گروههای مختلف مانند اکانکار،(۲۵) عهد الهه(۲۶) و فرقه صوفی در آن شریکند، این است که هر کدام از این جنبشها براساس اسطورهای فعالیت میکنند که با آنچه فرهنگ دینیِ غالب بر آن مبتنی است، تفاوت بنیادین دارد.
به این ادیان بدیل باید آن گروههای دینیِ جدیدی را اضافه کرد که به آن اجماع دینیِ حاکم و اصلی پایبندند و در عین حال با ایجاد یک تحول الهیاتی یا داشتن رفتار و کرداری متفاوت با اکثریت جامعه، خود را متمایز و روزآمد ساختهاند، مانند: جنبش خانواده(۲۷) و شهود یهوه که بیدرنگ در این گونه مواقع به ذهن میرسند. [۷] اینان با وجود اینکه در درون فرهنگ دینیِ مسیحی ظهور کردهاند، به تثلیت باور ندارند و شیوه زندگی اجتماعی خویش را روزآمد کردهاند و همیشه از یک اخلاق جنسیِ متفاوت سخن به میان میآورند.
تبلیغ برای جذب هوادار، به ویژه اگر از منظر سرقت گوسفندان نگاه شود، همیشه در میان جوامع دینی یک مسأله نزاعآمیز بوده است. به طور کلی، ادیان مهاجر یعنی جوامع متشکل از انسانهای دور از وطن که از دینی غیر از دین میزبان تبعیت میکنند، اما برای فرهنگ میزبان مزاحمتی ایجاد نمیکنند و کوششی هم برای جذب هوادار روا نمیدارند (مانند جماعت بوداییان امریکا و کلیسای ارتدکس آلبانیایی) ادیان جدید تلقی خارج نمیشوند. با این تعریفی که از ادیان جدید ارائه کردیم، آیینهای سوکاگاکامی، مرکز ذن لوس آنجلس داخل ولی جماعت بودائیان امریکا و آ. اس کاکون(۲۸) و مراقبه یوگایی سیدا(۲۹) داخل معبد هندویی نیوجرسی(۳۰) و معبد سیری ونکاتسوا(۳۱) را در پیترزبورگ خارج میشوند.
اهمیت ویژه مطالعه ادیان جدید این است که ما را به یک اجماع نظر عمومی مبنی بر اینکه ادیان جدید ادیانی معتبر و حقیقی هستند رسانده است. تعداد اندکی ممکن است ادیانی بد باشند که هدایت آنها به دست انسانهایی شریر است، اما همه آنها دین هستند. این ادیان موضوعاتی جالب توجهاند که مطالعه آنها ما را به برخی از واقعیتهای مهم جامعه، به صورت کلّی، رهنمون میشود. (اگرچه ما مخالف آنها بوده در مقابل آنچه آنها ارائه میکنند جایگزینهای زیادتر و متنوعتری را ارائه میکنیم.) به هر حال، همه ما بر این نکته اتفاق نظر داریم که پدیدهای که ما در لباس ادیان جدید با آن مواجه هستیم، نوعی نسخه برداری و وامگیری از ادیان قدیمیتر و از فرهنگ عمومی میباشد. اگر ما ادیان جدید را در پرتو جنبشهای تجدید هیات افریقایی، فرقههای رهبانی بودایی یا مسیحی، گروههای تبشیریِ مسیحی در جهان سوم و خاستگاههایی از ادیان غالب جدید مشاهده میکنیم این امر به روشنی حاکی از استمرار همان مشاهدات در غالب ادیان جدید به طور خاص و پدیده دینی به طور عام است. ما هم چنین تصدیق خواهیم کرد که مطالعه در ادیان جدید با همان روشهایی صورت میگیرد که در مطالعات دیگر ادیان مفید یافتهایم.
اگر به ادیان جدید به عنوان ادیان حقیقی و معتبر نگاه کنیم، به طور ضمنی تصدیق خواهیم کرد که اینها نیز مانند ادیان قدیمی از انسانها تشکیل شدهاند و همگروهها و هم اعضای آنها از کمال بهدورند. در ادیان جدید نیز مانند ادیان قدیم با هیچ سطح و نوعی از رفتار قابل سرزنش و محکوم مواجه نیستم. برخی از این گروهها (چه قدیمی و چه جدید) به فعالیت غیرقانونی و خلاف متهم شدهاند و در تعداد اندکی از این گروهها رهبر و یا اعضای آنها در دادگاه به اتهام اعمال غیرقانونی و خلاف محاکمه و محکوم شدهاند. حق این است که با مشاهده چنین اعمالی آنها را محکوم کرد و ما آن اعمال را محکوم میکنیم. البته میدانیم که دسته کوچکی از ادیان جدید به انجام چنین اعمالی متهم شدهاند و از میان این دسته کوچک اتهام تعداد بسیار اندکی در دادگاه ثابت شده است. همچنین مطرح شدن برخی از این نوع پروندهها دلیل قانع کنندهای برای محکومیت یا حتی سوء ظن نسبت به اکثریت بیشتر این گروهها نیست.
مشکل واقعیِ ما در مطالعات ادیان جدید اساسا همان نقطه شروع «منفی» است؛ به عبارت دیگر، مجموعهای از ادیان جدید که به مطالعه آنها میپردازیم به آنچه «نیستند» تعریف شدهاند تا آنچه «هستند». تمامِ این ادیان گروههایی دینیاند که به طور کامل مستقل از فرهنگ حاکم عمل میکنند؛ از این رو همیشه درباره کل این مجموعه چیز معناداری برای گفتن نداریم. تقریبا هرآنچه با سرشتی «مثبت» درباره چیستیِ آنها بیان میکنیم، نادرست است. به این معنی که یک گروه را با ویژگیهایی مانند (رهبر فرهمند، اعمال مذهبی مشترک، جمعیتشناسی مشترک و غیره) یک دین جدید نمیخوانیم، بلکه آن را براساس ویژگیهای نداشته، دین جدید میخوانیم. ابتدا آن را به خارج از وفاق فرهنگی «هنجار» تعریف میکنیم. با این تعریفِ منفی، این گروه یک دین جدید و در نتیجه موضوعی برای مطالعه ما محسوب میگردد، اما هر یک از این ادیان جدید در مقایسه با دیگری با آن وفاق فرهنگی حاکم به گونهای متفاوت، اختلاف دارند و از این رو بسیار متفاوت به نظر میرسند. حال تصور نمایید چگونه میتوانیم به خصوصیات و ویژگیهای مشترک میان گروههایی مانند عهدالهه، گروه شفابخش رئیکی(۳۲) و کلیسای اتحاد برسیم!
ادیان جدید مانند ادیان قدیم ممکن است تصدیق کننده فرهنگ(۳۳) یا رد کننده فرهنگ(۳۴) باشند. ادیان جدید بسیار متفاوتند؛ از ادیان بسیار سلسله مراتبی و ریاست مدار تا ادیان کاملاً هرج و مرج طلب. برخی از آنها زنان را دونپایه میدانند، در حالی که برخی دیگر بر سرِ افزایش حقوقِ زنان با یکدیگر رقابت میکنند. برخی از جنبشهایِ دینیِ جدید جهتگیری خانوادگی دارند برخی دیگر در هر گامی خانواده را از بیخ و بن تخریب میکنند. برخی گروهها بر اعمال معنوی و روحانی تأکید دارند و برخی دیگر هرگونه نیازی را به چنین اعمالی رد میکنند. برخی دلمشغول خط مشی اجتماعی هستند، ولی برخی دیگر در قبال کسانی که بیرون از گروه هستند و نیز در قبال ساختارهای جامعه غیر دینی و عرفی بیتفاوتند. برخی گروهها از طبقه متوسط و در حال حرکت به سمت بالا هستند، اما برخی دیگر هرگونه منفعت جوییِ مادی را مردود میشمارند.
مطالعات ادیان جدید به سمت بررسی ادیان و جنبشهای دینی «جدیدتر» گرایش دارد؛ یعنی آن ادیانی که در پایان جنگ جهانی دوم در غرب ظهور یا توجه ما را جلب کردند و یا حتی ادیانی که از دهه ۱۹۶۰ مطرح شدهاند. این جریان از مرشدان دینیِ هندی تبعیت میکند که در تلاش بودند تا در میان جامعه انگلو بدون توجه به رشد هندوئیسمِ قومی، طرفدارانی را پیدا کنند. اینان به سمت مسیحیان راندهشده از سوی مسیحیت رومی، پروتستان و گروههای انجیلی رفتند؛ چون دارای تفاوت نظری و رفتاریِ بسیار گستردهای بودند. در عین حال این جریان شامل گروههای قدیمیتری که هنوز با فرهنگ غالب آشتی نکردهاند (از تئوزوفی گرفته تا مکتب سوئدنبرگ)(۳۵) نیز میشود.
بر مبنای چنین تعریفی، اکنون در آمریکای شمالی بین ۷۰۰ تا ۱۰۰۰ دین جدید وجود دارد. این رقم شامل ادیان متافیزیکی، اشتراکی، عصر جدید، جادویی، عرفانی، هزارهای و شرقی میشود. در اروپا نیز همین تعداد ادیان جدید وجود دارد، افزون بر این، پنجاه درصد از ادیان جدیدی که در اروپا فعال هستند، در امریکای شمالی نیز فعالیت دارند. شمار ادیان جدید در اروپا و امریکای شمالی در طی پنجاه سالِ گذشته پیوسته رشد کرده است. شمار ادیان جدید با داخل یا خارج دانستن برخی از گروههای مسیحی مانند (أدْوَنتیستها، قدیسان ایام خیر(۳۶)، گروههای اشتراکی و مستقل انجیلی) تغییر بسیاری خواهد کرد.
اینکه میگوییم در امریکای شمالی چیزی حدود هزار دین جدید فعالیت دارند، به این معناست که آماری که در نوشتههای عمومی آمده و تعداد آنها را بین سه تا پنج هزار تخمین زدهاند و اغلب با نام «فرقه» از آنها نام بردهاند، کاملاً نادرست است. بعد از یک نسل مطالعه در این زمینه، هیچ شاهدی بر این تعداد بهدست نیامده است.
ادیان جدید از بستگان کوچک جمعیت میزبان نیز به حساب میآیند. در امریکای شمالی ادیان جدید در ارائه آمار، به جای سخن گفتن از دهها هزار عضو، از صدها هزار سخن میگویند. برای آنکه برداشت درستی از شمار اعضا داشته باشیم، باید گروههایی مانند قدیسان امروزی، شهود یهوه و مجموعهای از گروههای دینیِ طبقه اول و دومی را که نهضت عصر جدید(۳۷) تشکیل میدهند نیز در ادیان جدید داخل بکنیم. «قدیسان امروزی» شمار اعضای خود را در آمریکا پنج میلیون نفر و شهود یهوه نزدیک به یک میلیون نفر گزارش کردهاند و تحقیقات نشان میدهد که نهضت عصر جدید یک و دو دهم درصد ـ بین سه تا پنج میلیون نفر را به خود اختصاص داده است. تحقیقات همچنین نشان میدهد که بیست درصد از جمعیت به برخی از اشکال مدیشن عمل میکنند و به عقایدی همچون تناسخ و طالعبینی معتقدند، اگرچه این ویژگیها هیچ گونه اطلاعات خاصی را درباره وفاداران به گروه به دست نمیدهند. بنابراین، ادعاهایی نظیر اینکه شمار عضویت در ادیان جدید، ده، بیست یا سی میلیون نفر است، حدسیاتی بیپایه و سطحیاند.
در غرب تمامِ ادیان جدید ادیانی شهری هستند. ادیان جدید اغلب یک مرکز واحد روستایی را با هدفی خاص (معمولاً به عنوان یک مرکز عزلت گزینی و رهبانیگری) بنا مینهند، اما تقریبا تمامی مراکز دینی جدید در شهر یا شهرکها یافت میشوند. ادیان جدید باید تعداد نسبتا اندک اعضای خود را از میان شهرنشینان جذب کنند. در شهرهای کوچک یا روستاها به ندرت میتوان تعداد اندکی را یافت که با آن یک گروه قابل ملاحظه را شکل داد. ادیان جدید با ایجاد مراکزی در یک منطقه شهری شروع کرده و سپس به دیگر نقاط آن شهر جابجا میشوند.
جهتگیری اصلیِ ادیان جدید در جذب هوادار به سمت جوانان بین ۱۸ تا ۲۵ سال و میانسالان ۳۵ تا ۴۰ سال معطوف است. اکثریت هواداران ادیان جدید کسانی هستند که مرحله گذار را سپری میکنند؛ چه گذار از کودکی به دوره بلوغ یا گذار از چیزی که اغلب به آن بحران زندگیِ میانسالی میگویند. [مطالعات ادیان جدید بر گروههای جوان متمرکز است نه گروههای میان سال].
پیشگویی کردن درباره هواداران ادیان جدید مشکل است. با کنار نهادن شماری از فرضیهها در طی بیست سال گذشته، باز باید از آنچه هنوز نمیدانیم بیشتر از آنچه میدانیم سخن بگوییم. مردمی که به ادیان جدید ملحق میشوند به لحاظ علمی از دستههای مختلف جامعهاند، اگرچه در برخی گروهها این افراد از تحصیلات بهتری برخوردارند. همچنین اینان از میان جوامع مختلف دینی حاکم در جامعه هستند که به نسبت حضورشان در کل جمعیت، در این ادیان عضویت دارند. و باز برخی ادیان جدید اغلب به شکل یک یا چند گروه دینی ظاهر میشوند. برای نمونه شمار نامتناسبی از هواداران شیطانیسم را کاتولیکهای پیشین تشکیل میدهند.
به نظر میرسد که استثنای بزرگ در این غربال دینی یهودیت است. بسیاری از گروهها درصد بالاتری از یهودیان را در مقایسه با آنچه درباره کل جمعیت گزارش شده است، گزارش میکنند. ما واژه یهودی را برای دو پدیده متفاوت بهکار میبریم، لذا این گونه محاسبات تا حدودی فریب دهندهاند. تنها پنجاه درصد از جوامع قومی یهودی به طور رسمی و به نام، در یک کنیسه یعنی به عنوان دین یهودی نامنویسی شدهاند. بنابراین، با آنکه یهودیان تمایل زیادی به بروز و ظهور در قالب ادیان جدید نشان میدهند، شمار اندکی از آنها از پیشینه دینی خود روی برمیگردانند. شمار بسیار اندکی از آنها خود را در قالب ادیان مسیحی، مانند یهودیت مسیحایی، عرضه میکنند در عین حال بیست و پنج درصد آنها در قالب ادیان شرق بروز کردهاند. بیشتر این گروهها کوچک هستند و در نتیجه شمار یهودیانی که تحت تأثیر ادیان جدید واقع میشوند اندک است، اما این نکته قابل توجه است که شمار بسیار زیادی از آنها یهودیان قومی و نژادی هستند که نه تنها پیرو، که پایهگذار جنبشهای جدید دینی هستند.
تلاشهای مستمری انجام میگیرد تا در فرآیند انتخاب، کسانی که در ادیان جدید مشارکت دارند یا به عضویت آنها درآمدهاند، به نوعی پاتولوژی دست یازند. تا این لحظه هیچ گونه نارساییِ روانشناختی یا انحراف قابل توجه از الگوهای فرهنگیِ در ادیان جدید مشاهده نشده است. باید متذکر شد که تمامی ادعاهای اولیه مبنی بر وجود آسیب و بیماری در میان ادیان جدید برپایه مشاهده نمونههای بسیار کوچکی از اعضای پیشین این گروهها که به دقت انتخاب شدهاند، استوار است. با این همه، اکنون بعد از یک نسل تکثیر ادیان جدید ما متوجه این نکته شدهایم که هیچ حوزه گستردهای برای استعانت از روانشناختی یا تشخیص تأثیرات روانشناختی نه در اعضا و نه در افراد خارج از این گروهها، وجود ندارد. تنها یک استثنا وجود دارد که استرسِ مزمنِ باقیمانده در میان اعضایی است که با بازپروری(۳۸) از فرقه جدا گشتهاند، اما با افولِ جداکردن افراد از فرقه، این موارد نیز از بین میروند. [۸]
آزمایش بدیهیات
اگر به دهه ۱۹۵۰ برگردیم خواهیم دید که جامعه شناسان بر این عقیده بودند که فرقهها گروههایی زوالپذیر هستند که تنها یک نسل دوام میآورند. امروزه این عقیده را همه ما به کنار نهادهایم، چون با شماری از ادیان جدید مواجه هستیم که موجودیت آنها به نسل سوم و حتی بیشتر رسیده است. از میان شمار زیاد ادیان جدید برخی میآیند و میروند، اما آنهایی که میمیرند، مرگشان هیچ ارتباطی با سپری شدن یک نسل از موجودیت آنها ندارد. اکثر نهضتهای نوین دینی که نوعی موفقیت را در تجربه خویش دارند، به خاطر آینده قابل رؤیتی که دارند، از چنین وضعیتی برخوردار هستند.
این عقیده که ادیان جدید میرا و زوالپذیر هستند، به طور کلی بر این باور استوار است که این ادیان در پیرامون یک رهبر فرهمند بنیان شدهاند و با مردن این رهبر قلب تپنده گروه از آن گرفته میشود. مرگ رهبر به مثابه یک حادثه تلخ و ویرانگر به تصویر کشیده میشود. ما اینک میدانیم که قضیه اینگونه نیست. بنیانگذارانِ ادیان جدید به ویژه در نسل جدید، مهم هستند، اما بسیاری از آنان به سرعت به مسأله تأسیس سازمانی که بتواند گروه را به آینده دراز بعد از مرگ رهبری کنند، توجه نشان میدهند. هر دینی که بتواند در زمان حیات رهبر تداوم یابد، فراتر از میزان حیات بنیانگذار دوام خواهد یافت. اگرچه مرگ رهبر حادثهای ناگوار است، اما ویرانگر نیست. در طی دهه گذشته ما شاهد گروههایی بودیم که حادثه مرگ رهبر را پشت سر گذاشتند، بدون اینکه وقفهای در تپش قلب حیات آنها رخ داده باشد. [۹]
ادیان جدید توسط یک نفر (و گاهی توسط جمعی کوچک) ایجاد میشوند. با رشد و نمو این ادیان نسل اولیه به سرعت متحول میشود؛ یک ایدئولوژی منسجم شکل میگیرد و دسترسی بلاواسطه به بنیانگذار دیگر امکانپذیر نخواهد بود. این دورانِ تحول سریع تا حدودی دوره آزمایش است که طی آن، بنیانگذار به بررسی و آزمایش عقاید جدید میپردازد و باقیمانده این دوره صرف آموزش آهسته تعالیم کاملاً جدید دینی به کسانی میشود که در دینی دیگر یا بدون اعتقاد به هیچ دینی پرورش یافتهاند. در نسل دوم روند این تحول به طور قابل توجهی کند میشود، اما هیچگاه متوقف نمیشود. (البته مؤلفه تحولْ مطالعات موردیِ ما را به سرعت قدیمی و کهنه و در قبال حیات گروه، نارسا خواهد ساخت.)
ادیان جدید با تنوع زیادی رواج مییابند. آنها نگاه اصلی خود را از یکی از ادیان متنوع موجود گزینش میکنند؛ تلفیقی آگاهانه از دو یا چند سنت یا خیلی به ندرت، اسطوره دینی بدیعی را پیشنهاد مینمایند. ادیان جدید، تلفیقی از الگوهای سازمانیِ گوناگون، از دیکتاتوری تا دمکراسی بیچفت و بند را میپذیرند و همگی در میانه این دو سایه گزیدهاند. آنها اغلب در طی نسل اول متحول میشوند و چون گروه رشد کند و الهیات آنها کامل شود، دوران گذار از نسل اول به نسل دوم آغاز میگردد.
ادیان جدید به لحاظ رویکردی که نسبت به جذب هوادار دارند، گوناگونند. برخی از آنها تبشیری هستند و برای جلب هوادار از فنون تبلیغیِ پرفشاری استفاده میکنند. برخی دیگر رویکردی بسیار پایین را در جذب هوادار اتخاذ میکنند و از هوادارِ بالقوه میخواهند که برخی نوشتههای گروه را به دست آورده و بخواند و از این طریق، گام نخست را در برقراری ارتباط با گروه بردارد.
درباره مطالعات ادیان جدید
ما به عنوان کسانی که در حوزه ادیان جدید مطالعه میکنیم، عموما در پی نوعی نگرش «عینی» نسبت به چیزی هستیم که روی آن کار میکنیم. ما همچنین میدانیم که عینیتِ محض اسطوره گذشته «پوزیتیویستیِ» ماست. اکنون کاملاً واقف شدهایم که در تُنگ ماهی فعالیت میکنیم و هر کلمهای که مینویسیم و هر سخنی که میگوییم چه بسا در مباحث عمومیِ روبهرشد درباره جنبشهای نوین دینی بر ضد ما استفاده شود. اما باید از موضوعی که درباره آن پژوهش میکنیم فاصله بگیریم. این فاصله ما را وامیدارد تا احساساتمان را نسبت به گروهها کنار نهیم. احساسات منفی در قبال گروهها ممکن است از اعتقادات مذهبی یا جوامع دینی و یا نگاه ما به اقلیتهای دینی به عنوان برهم زنندگان نظم فرهنگی و یا آثار نامطلوبِ مواجه شدن با برخی از اعضای این گروهها، ناشی شده باشد. احساسات مثبتِ ما از تعهدات ما نسبت به آزادی دینهای اقلیت، آثار مطلوب پیشینی که از اعضای این ادیان داریم، یا از دیدگاه مطلوبی که نسبت به همه ادیان به طور کلی داریم، ناشی میشود. هیچ کدام از این احساسات نباید موانعی بر سر راه پژوهشهای ما ایجاد کند، در عین حال که باید نسبت به احساسات فردیِ خودمان آگاه بوده و در تحقیقاتمان برای آنها حسابی را باز کنیم.
این احساس رضایتی که نسبت به خودمان در این پژوهشها احساس میکنیم، در دهه ۱۹۸۰ با مطرح شدن مسأله شستوشوی مغزی به چالش کشیده شد. طی دهه ۱۹۶۰ مطالعه و تحقیق در ادیان جدید را به عنوان یک مطالعه جالب و جذاب و دارای دستاوردهای فرهنگیِ کاملاً بیخطر تعقیب میکردیم، اما در دهه ۱۹۷۰ این دیدگاه به چالش کشیده شد و صداهایی بلند شد که ادعا میکردند، ادیان جدید فقط متفاوت نیستند، بلکه مخرب نیز هستند و نیز مطالعه در باره رهبران فرهمند مذهبی دیگر خریداری ندارد. این بنیانگذاران فقط نوآوران دینی نبودند؛ اینان افرادی شیطانی تشنه قدرت نیز بودند. و آخر اینکه اینان موجب شدهاند، تا واژه «فرقه» که به خاطر بار منفیاش کنار نهاده شده است، به عنوان مناسبترین نام، برای این گروهها برگزیده شود.
در پایان دهه ۱۹۷۰ مخالفتها ادیان جدید با نظریه شستوشوی مغزی همگام شدند؛ فرضیهای که اعلام میداشت که ادیان جدید اصولاً برای جذب هوادار، مردم را اغوا میکنند و آنها را به طوری درگیر فرایندِ کنترل ذهن مینمایند که اختیار ملحق شدن، مشارکت با ترک گروه را از آنها سلب مینمایند. طی اوایل و میانه دهه ۱۹۸۰ نظریه شستوشوی مغزی از همه طرف؛ از فلسفه حقوق گرفته تا مطالعات دین پژوهی، از روانشناسی تا مطالعات جامعه شناختی مورد توجه قرار گرفت. [۱۱] در ابتدا این نظریه به خاطر اینکه در ظاهر توضیحی قابل قبول در توجیه شور و هیجان و دلدادگی که ما در برخی ادیان جدید با آنها مواجه هستیم! ارائه میکرد؛ جذاب بود. اما برای هر پدیدهای که این نظریه ظاهرا توضیحی ارائه میکرد دلیل قانع کنندهای نداشت.
برای نمونه، الگوی شستوشوی مغزی تصویری که از ادیان جدید ارائه میکند اغلب به شکل محیط زندان است که افراد را در چنگ خود اسیر ساخته و اجازه رهایی و فرار به آنها نمیدهد. اما وقتی این گروهها حتی آنهایی که بحثانگیز بودهاند را به طور وسیع در نظر میگیریم درمییابیم که حد و مرزهایی که ترسیم کردهاند کاملاً نفوذپذیرند. تنها تعداد اندکی از تمامی کسانی که با گروه در تماسند در مراسم گروه حاضر میشوند و تعداد ملحق شوندگان حتی از این تعداد نیز کمتر است. نیمی از کسانی به این گروهها میپیوندند بدون هر گونه مداخله بیرونی آنها را ترک میکنند. بر فرض اینکه فعالیت گروه توسط یک نهاد هدایت شود باز به تصور من با وضعیتی مواجه خواهیم بود که بیست و پنج درصد در طول سال از عضویت گروه خارج میشوند.
پیش فرضهای نظریه شستوشوی مغزی بیش از انکار ناجوری که نسبت به تحقیق در زمینه ادیان جدید روا داشتهاند پایان مرگباری را برای آن رقم زدند. این پیش فرض درکی تام از ادیان جدید ارائه میدهد که نه بر تحقیقات تجربی بنا شده است و نه نسبت به تحقیقات بیشتر جهتدهی میکند. یعنی در ظاهر به یک پیش فرض «علمی» شبیه است اما در عمل فاقد کارایی یک نظریه علمی است. همانگونه که بیست سال قبل زمانی که نظریه شستوشوی مغزی رد شد، کار درستی بود اینک نیز بخشهای باقیمانده این نظریه از ارائه هر گونه اطلاعات تجربی و آزمایشپذیر برای وقوع شستوشوی مغزی ناتوان است، اگر چه اینجا جای طرح مجدد نزاع[۱۲] شستوشوی مغزی نیست اما باید متذکر شویم که اواسط دهه ۱۹۸۰ ما نظریه شستوشوی مغزی را رد کردیم؛ مستندات این واقعیت در بسیاری از اسنادی که از سوی مجامع آکادمیک که بیشتر دلمشغول این بحث بودهاند، وجود دارد[۱۳] متعاقب آن دادگاهها نیز این نظریه را رد کردند. رهآورد آن انکار اولیه آن بود که در طی ۱۵ سال گذشته مطالعات ادیان جدید از آن بحث گذشت و بدون اینکه اشارهای به نظریههای شستوشوی مغزی داشته باشد، کارش را تعقیب کرد. دوم اینکه از نظر قانونی نیز دادگاه بر ضد اعمال فن بازپروری حکم صادر کردهاند و برخی سازمانهای بزرگ نظیر شبکه مراقبت از فرقه(۳۹) نیز از آن حمایت نموده است.
با ازدیاد شمار بسیار زیاد ادیان جدید نهادهایی مانند شبکه مراقبت از فرقه میتوانند خدمات درخور توجهی ارائه نمایند و ساختاری که به مثابه سگ نگهبان در میان تندرویهای سازمانهای دینی گوناگون انجام وظیفه میکند برای همه ما مفید خواهد بود. از میان ما از جمله خودم که با شبکه مراقبت از فرقه مخالفت کردیم دو دلیل داشتیم: اولاً ما با فرضیه شستوشوی مغزی آنگونه که مارگرت سینگر(۴۰) به روشنی بیان کردند؛ و استفاده از آن در دادگاه برای به چنگ آوردن چندین میلیون دولار از ادیان اقلیت، مخالفت کردیم. ما با دیگر اشکال تئوریهای اجتماعی مؤثر که بر فشار زیادی که برخی از ادیان جدید بر اعضای خود به عنوان بخشی از برنامه مقدماتی وارد میسازند و یا زندگی پر دامنهای که ویژگی برخی از ادیان جدید است، عکسالعمل نشان میدهند، هیچگونه نزاعی نداریم. ثانیا: ما مخالف بازپروری غیر داوطلبانه هستیم؛ مراقبتی که از خود مریضی بدتر است در حالی که هدف این مراقبت کاهش درد است. ما با آنچه عموما «مشاوره خروج» نامیده میشود یا با دیگر اشکال مداخله غیراجباری توسط افرادی که با عضویت فرد در دین جدید به مبارزه برمیخیزند، مخالفتی نداریم. امید که در آینده فرصتی به دست آید تا درباره شستوشوی مغزی که عموما چیزی مربوط به گذشته است و فرضیه سینگر که کنار نهاده شد، شاید و نیز درباره موضوعات بزرگتری مانند سوء استفادههایی که در گروههای دینی پرنفوذ، چه جدید و چه قدیمی اتفاق میافتد و چگونگی بحث از موضوعاتی که این مسایل پدید میآورند، باب گفتوگویی بگشائیم.
آینده تحقیق در زمینه ادیان جدید:
اما اگر مباحث مربوط به «فرقه» را به کنار نهیم این دوره نمادین که در حال وارد شدن به آن هستیم ترغیبمان میکند که به جهتگیریهای آینده مطالعات ادیان جدید نیز نظر افکنیم. با این تحقیقات به کجا میرویم؟ اجازه دهید به طرح چند پیشنهاد مبادرت کنم. مهمتر از همه ما باید به یک نگاه رادیکالتر در زمینه بینالمللی کردن تن دهیم. اول: ویژگی این دهه گفتگو میان دانشمندان اروپا و آمریکای شمالی و درک اوضاع یگانهای است که زیرساختهای رشد ادیان جدید در اروپا، میباشد. ویژگی دهه بعد را باید جمع شدن اطلاعات درباره جنبشهای نوپدید دینی دانست. که در حال گسترش در تمامی نقاط به ویژه افریقا و امریکای جنوبی هستند. نوشتههای بسیاری تحت اشراف «کلیسای مستقل افریقایی» درباره ادیان جدید در افریقا منتشر شده است. اضافه بر این افریقا اکنون منزل تمامی ادیان جدیدی است که ما در اروپا و امریکای شمالی از یوگای ساهایا(۴۱) تا علمشناسی شناختیم. به همین اندازه جنبشهای نوپدید دینی بومی در امریکای جنوبی ظهور کردهاند؛ جنبشهایی همسان که در فضای میان آیین کاتولیک رومی و گروههای تبشیری امریکای شمالی سر برآوردهاند. برزیل با تاریخی از ادیان بومی افریقایی و روحگرایی اروپایی(۴۲) محیطی مساعد را برای رشد و شکوفایی ادیان جدید فراهم آورده است. طی دو سال آینده مجموعهای از کتابها در دسترس ما خواهد بود که حاوی اطلاعات بنیادین درباره ظهور و بروز جنبشهای نوین دینی بر مبنای کشورها هستند. [۱۵]
دوم: ما باید توجه نوینی را به نهضتهای مسیحی جدید مبذول داریم. گسترش سریع نهضت کاریزمایی موجب بروز پدیدهای شده است که هنوز بررسی نشده است. این پدیده در یک طرف از تنوع الهیاتی جالب توجه و در سوی دیگر از ظهور نبی ـ رسولان آخر الزمانی که پنجاههگرایی را در میان اعمال مذهبی تعقیب میکنند، تشکیل شده است. باید به خاطر داشت که این پدیده ناشی از همان تلاشی است که در زمینه بازپروری فردِ معتقد به پنجاهه یعنی عضو کلیسای متحد پنجاههگرا که به افول شبکه مراقبت از فرقه انجامید، صورت گرفت.
سوم: ما نسبت به ادیان جدید در میان جامعه سیاه پوستان غفلت کردهایم. به استثناء امت اسلام(۴۳) ما تقریبا از ارائه توضیح درباره مشارکت افریقایی ـ امریکایی در ادیان قدیمی جدید غفلت کردیم؛ از رشد دینهای افرو ـ کوبایی در اروپا و امریکای شمالی غافل شدیم و نسبت به شناخت ورود کلیساهای مستقل افریقایی به انگلستان قصور کردیم. نوشتههای ما در امریکا به مطالعات پوچ درباره ادیان جدید غیرسنتی که در میان جوامع سیاهپوست فعالند، پرداختند.
و آخر اینکه طی سی سال آینده آنچه که ما «ادیان جدید» مینامیم عادی خواهد شد. آنها دیگر در سرزمین ادیان خانه دائمی ساختهاند و دیگر برای رسانههای خبری فاقد جذابیت خواهند بود. آنها دیگر از میان تعمید آتش گذشتند و به عنوان یک اقلیت اما شناخته شده در میان اعضای جوامع بزرگ دینی نگریسته میشوند. این واقعیت باید ما را نسبت به دو پدیده آگاه سازد. ما باید شاهد ادیان جدید بیشتری باشیم که همچنان ظهور میکنند (روندی که نشانهای از کندی در آن دیده نمیشود). و دیگر اینکه ادیان جدید قدیمی که نسل دوم و سوم خود را پشت سر میگذارند زمینه بسیار متفاوتی برای ما فراهم میسازند تا به درک واقعیتهای ظهور ساختارهای جدید دینی در آینده نایل آییم.
برخی از همکاران من در مطالعات دینی از احساس خستگی و ملالت شکایت داشتند. آنان به من گفتهاند که چیز جدیدی در حوزه مطالعات خاص آنها در سالهای اخیر یا دهههای اخیر گفته نشده است. اما ما در مطالعات ادیان جدید با چنین مشکلی مواجه نیستیم. ما سرزمینی غولپیکر با مرتعی نچرانیده و زمینی جدید که پیش روی ما در حال ظاهر شدن است، مواجه هستیم که آماده کشت و بارور شدن است. ما باید به این نکته واقف باشیم که برای تمام مدت زندگیمان چیزی برای تحقیق و مطالعه خواهیم داشت.
منبع: مجله هفت آسمان، شماره ۱۵، پاییز ۱۳۸۱، صفحه ۲۳۹ – ۲۶۰.
در همین رابطه: درآمدی درآمدی بر جنبشهای نوپدید دینی.
پروفسور گاردون ملتون (Gordon Melton) از محققان و استادان این حوزه است که کتابها و مقالات متعددی تاکنون از او به چاپ رسیده است. این مقاله توسط نویسنده در سال ۱۹۹۹ در کنفرانسی در مرکز مطالعات ادیان جدید در ایتالیا ارائه شده است.
پی نوشت:
۴٫ Christian Scientists ۵٫ Spiritualists ۶٫ Mormons
۷٫ Thesophists ۸٫ Father Divine”s Peace ۹٫ Yehovah”s Witnesses
۱۰٫ Milton Yinger ۱۱٫ Roligion Science The individual
۱۲٫ Sect ۱۳٫ Billy Graham Evanelistic
۱۴٫ Shambhala Press ۱۵٫ Mooky Bible Institute
۱۶٫ World Council of Churches ۱۷٫ World Buddhist Federatiou
۱۸٫ Punjabi Sant Mat ۱۹٫ Mahikari
۲۰٫ Mazdaznan ۲۱٫ Rosicrucianism
۲۲٫ Specutative Freemasonry ۲۳٫ New age
۲۴٫ Scientology ۲۵٫ Eckankar
۲۶٫ Covenant of the goddess ۲۷٫ The Family
۳۰٫ Hinu Temple of New Jersey 31. Sri Venkateswara
۳۲٫ Reiki healing group ۳۳٫ Culture – affirming
۳۴٫ Culture – denying ۳۵٫ Swedenborginnism
۳۶٫ Latter-day Saints ۳۷٫ New Age Movement
۳۸٫ deprogramming ۳۹٫ Cult Awarness Network
۴۰٫ Margret Singer ۴۱٫ Saha Yoga
۴۲٫ European Spiritism ۴۳٫ Nation of Islam
یادداشتها:
۱٫ نوشتهها درباره ادیان جدید بسیار زیاد است، اما گزیدهای از آنها که دارای رویکردی علمی در بررسی موضوع هستند عبارتاند از:
۲٫ John A. Saliba, Understanding New Religious Movements (Grand Rapids, Mi: William B.Eerdmens, 1995).
۳٫ Timothy Miller, ed., America’s Alternative Religions (Albany, NY: State University of New York Press, 1995).
۴٫ James R. lewis, Cults in America: A Reference Handbook (Santa Barbara, CA: ABC-Clio, 1998).
۵٫ Lorne L. Dawson, Comprehending Cults: The Sociology of New Religious Movements (Toronto: Oxford University Press, 1998).
۶٫ Massimo Introvigne, Le nuove Religioni (Milano: Sugarco, 1989).
برخی از عناوین دیگری را که بعضی از آنها در ادامه نام برده میشود میتوان به این لیست اضافه یا جایگزین کرد.
۲٫ دو جلد کتاب که اساسا به پلورالیزم جدید و ظهور بسیاری از ادیان غیرمسیحی در امریکا پرداختهاند، عبارتند از:
۲٫ James R.lewis, The Encyclopedia of Cults, Sects and New Religions (Amherst, NY: Prometheus Press, 1998).
آماری که در متن ذکر شده است از کتاب اولی نقل شده است.
۳٫ مهمترین متن ضد فرقهای که بارها تجدید چاپ شد، کتابی است تحت عنوان:
۵٫ در زمینه تعریف آنچه که به صورت متنوع تحت عنوان سنت رمزگشایی غربی یا خانواده مذهبی حکمت باستانی از آن نام برده میشود، این کتابها مفیدند:
۲٫ Antoine Faivre and Jacob Needleman, eds, Modern Esoteric Spirituality (New York: Crossroad, 1992).
۳٫ Wouter J. Hanegraaff, New Age Religion and western Culture: Esotericism in the Mirror of Secular thought, (Ieiden: Brill, 1996).
۴٫ J. Gordon Melton, James Lewis & Aidan Kelley, New Age Encyclopedia (Detroit: Gale Rescarch, 1990).
۶٫ جامعه رازوری جدید بسیار متفاوت است از آنچه در تبلیغات بازرگانیِ رسانهها درباره کتابها و علایق نسبت به قدرت شفابخشی یا دیگر چیزها صورت میگیرد؛ البته اگر آن را از نگاه نویسندگانی چون: John Reuchlin, Paracelsus, Jacob Boehme, Rene Guenon, Rudolf Steiner and Fritjof
و یا حتی نویسندگان معاصر نظیر: David Spangler, Willis Harman and Wiccan Priestess Starhawk ببینیم.
۷٫ در میان گروههایی که در فهرست فرقه قرار گرفتهاند، چندین گروه جدید مسیحی مانند کلیسای محلی (Iocal Church) که در خارج از مرزها شکل گرفته است و توسط مهاجران به امریکا آورده شد و همچنان به کارهای تبشیریاش ادامه داد. در حال حاضر شماری از کلیساهای مستقل و جدید افریقایی در حال نهادینه کردن خودشان در میان جامعه افریقایی امریکایی هستند.
James R.lewis and David G.Bromley, The Cult Withdrawal Syndrome: A Case of Misattribution of cause, Journal for Scientific study of Religion, 26, 4 (1987): 508-22
۹٫ نگاه کنید به:
Timothy Miller, ed, When Prophets Die: the Post charismatic Fate of New Religious Movements (Albany, NY: State Univer sity of New York Press, 1991
ما موارد بسیار اندکی را سراغ داریم که مرگ رهبر تأثیر مخرب و منفی بر حیات گروه داشته باشد.
۲٫ Margaret thaler Singer, Coming out of the Cults”, Psychology Today (2 January 1979), 80
۱۱٫ در باره موضوعات قانونی نگاه کنید:
James T. Richardson, “legal Status of Minority Religions in the United States”, Social Compass, 42,2 (1995), 249-64
نگاهی روانشناختی و مفید نیز در کتاب زیر ارائه شده است:
Marc Galanter, Cults faith, Healing and coercion; New York: offord University Press, 1989
بیانات جامعهشناختی اولیه را میتوان در این کتاب، که برنده جایزه برترین کتاب هم شده است، یافت:
Eileen Baraer, the Making of amoonie: choice or Brain Washing; Oxford: Blackwell, 1989
و نیز در
۳٫ David G. Bromley and Jeffrey K. Hadden, eds, Religion and the social Order: the Handbook on Cults and Sects in America (Greenwich, ct: JaI Press, 1993).
۱۳٫ از جمله مفیدترین نوشتههای مختصری که درباره شستشوی مغزی انتشار یافتهاند، نوشتههای زیر است:
۲٫ Thomas Robbins and Dick Anthony, eds, In God We trust: New Patterns of Religious Pluralism in America (New Brunswick NJ: Trasaction Press, 1989).
۱۴٫ در پرونده ایالات متحده علیه فیشمان (Fishman) به مدافعان اولیه نظریه شستوشوی مغزی مارگارت سینگر و ریچارد افشه اجازه داده نشد که درباره این موضوع صحبت کنند و دادگاه علیه مدافعان و توجیه کنندگان علمی این نظریه رأی داد. در نتیجه به هنگام نزاع و چالش دادگاهها به طور قانونی این گونه شهادات را رد خواهند کرد.