عشق و محبت در عهد جدید (مسیحیت) از قداست و معنایی عمیق برخوردار است. چنانکه در قاموس کتاب مقدس، عشق را صفتی ذاتی میداند و از جمله لوازم عشق، پاکی و نیت خالص است که از صفات واجبالوجود است و در مسیح ظاهر میشود.
- اگر به زبانهای مردم و فرشتگان سخن بگوییم و محبت نداشته باشیم، مثل سنج صداکننده شدهایم. اگر به جمیع اسرار و همه علوم دست یابیم و ایمان کامل داشته باشیم ولی محبت نداشته باشیم، هیچ فایدهای ندارد. محبت حلیم و مهربان است، محبت حسد نمیورزد، کبر و غرور ندارد، سوءظن ندارد، محبت از ناراستی خوشحال نمیشود ولی با راستی شادی میکند، در همه چیز صبر میکند و در همه حال امیدوار است و هر چیز را متحمل میشود. محبت هرگز ساقط نمیشود. این سه چیز باقی است: ایمان، امید، محبت… رساله اول پولس به قرنتیان، باب سیزدهم آیات۱-۸
هنگامی که شعور الهی را ملاحظه میکنیم چیزی از عقل و تفکر را درمییابیم، وقتی به قدرت او فکر میکنیم دستان و بازوان نیرومند او را مییابیم، وقتی کلام او را بررسی میکنیم از آن بسیار میآموزیم. اما همین که به عشق او میرسیم، میخواهیم دل خدا را کنکاش کنیم، میخواهیم پا در عرصه و سرزمین مقدسی بگذاریم و در این راه نیازمند لطف او هستیم تا در این راستا دچار خطا و گناه نشویم.
عشق و محبت در عهد جدید (مسیحیت) از قداست و معنایی عمیق برخوردار است. چنانکه در قاموس کتاب مقدس، عشق را صفتی ذاتی میداند و از جمله لوازم عشق، پاکی و نیت خالص است که از صفات واجبالوجود است و در مسیح ظاهر میشود.
آنچه که از عشق در کتاب عهد جدید درک میشود، ریشه در همان عشق در کتاب عهد عتیق دارد، یا به عبارتی در عهد عتیق عشق به خدا، وزیدن آغاز کرده و در عهد جدید این پدیده تکامل پیدا کرده است و اگر عشق را به معنی تکامل اخلاقی بگیریم، شاید پیام عیسی را که همان عشق الهی است بتوان یک پیام جهانشمول تلقی کرد.
قابل توجه اینکه در زندگی اخلاقی نیاز به یاری عشق امری محسوس است. چه… عشق یک عامل مؤثر است که اگر ریشه نداشته باشد رو به زوال است و در آن صورت ما بر شنهای روان احساس، بنایی نهادهایم. مثلا تثلیث به مؤمنان مسیحی زندگی میبخشد، زیرا عشق ریشه در ایمان دارد و زندگی همراه با ایمان و عشق آنها را در مدارج بالاتر از عشقهای عادی قرار میدهد و در این صورت میتوان عشق را یک نور خاموشنشدنی دانست که از ضمانت اجرایی خاصی برخوردار است.
عشق یک پدیده تازه مطرحشده نیست، بلکه تفکری است که از بدو خلقت پدیدار شده. ریشههای عشق را نباید در دین و تمدن جستوجو کرد که در بدو خلقت نخستین سلول ظهور یافته است. «یوحنا» معتقد است که انسان خواهان تساوی عشق خود با خداست و در این صورت است که میتواند به او عشق بورزد و همین عشق به او روح بخشیده است. وقتی روح به حدی رسید که توانست خدا را ببیند، خدا به او عشق ورزیدن را تعلیم میدهد و همین عشق است که از اتحاد و پیوستن با معشوق الهی حاصل میشود و تمام حصارهای عقل و منطق درهم میشکند و انسان آماده قربانی کردن تمام داراییهای خود میشود؛ حتی زندگی و جان خود و در این راه هیچ چشمداشت و غرضی ندارد، جز ارضای حس عشق خود!
آنچه که شعله عشق را در فکر مسیحی روشن میدارد وجود این نکته است که خداوند میخواهد انسان از راه مهری که به خدا میورزد، خدا را داشته باشد تا با این داشتن به طلب او وادار شود. مسیحیت اظهارنظر صریحی دارد و آن اینکه خدا را عمیقا علاقهمند به انسان معرفی میکند، درحالی که این علاقهمندی در ما نسبت به خداوند چندان قابل توجه نیست. نیل به این واقعیتها که خداوند دنیا را خلق کرد، ما را آفرید و از ما حفاظت میکند و عیسی را از آسمان و عرش الهی به زمین نازل کرد و به صلیب کشید، نهایت عشق خداوند و از همه مهمتر تقدم این عشق را بر بندگان ثابت میکند. در انجیل آمده که به پاس این تقدم اظهار شفاهی دوست داشتن در طول زندگی به تنهایی کافی نیست و یا حتی در زمانی که هیچ راهی برای نجات پیدا نمیشود، به یاد عشق افتادن کفایت نمیکند [بگذار بگویم چرا خداوند جهان را آفرید. او خوب بود… و دوست داشت همگان بهسان او خوب باشند. خدا برای همگان خوب است. اوه… خدای مهربان اگر هنر تو دوستی مخلوقات خود است، چه دوستداشتنی هستی. به قول برونینگ که میگوید: خدایا تو عشق هستی! من ایمان خود را بر این اساس بنا کردهام.] در دوره نجات اسرائیل، عشق الهی را با مشخصهای چون کفاره میشناختند: «عشق خدا از آنجا نمودار میشود که برای بخشش گناهان ما کفاره قرار داده است.» ولی مسیحیت از قدرت عشق بسیار سخن گفته و آن را در قالب عیسی مسیح و ناجی قرار دادن او میداند. کلام خدا در مسیحیت مسیح و وسیله ابلاغ این پیام مریم عذرا است و حکومت جاودانه خداوند به دلیل عشق به قدرت نیست، بلکه به خاطر قدرت عشق است.
در زبان یونانی از واژههایی چون اروس (Eros) استفاده شده. Eros عشق جسمانی است، عشقی که انگیزه آن صفات دوستداشتنی معشوق است و این نوع عشق را محبوبیت موضوع برمیانگیزد و وابسته به آن است. عاشق، معشوق را دوست دارد زیرا او زیباست. نویسندگان کتب عهد جدید ترجیحا از آگاپه (Agape) استفاده کردهاند. Agape برخلاف Eros عشقی است نامشروط و حوزه معنایی آن بسیار وسیع است. هنگامی که در انجیل یوحنا (باب ۴ آیه ۸) گفته شده: «خدا عشق است»، واژهای که به کار برده شده agape است. عشق خدا به انسان، عشقی که خدا عملا متوجه دنیا میکند نیز با همین واژه مطرح شده است.
در مراتب عشق در عهد جدید یک نظام درجهبندیشده عنوان شده که رشد عشق را از پایینترین سطح تا بالاترین سطح نشان داده است. ابتداییترین عشق، عشق انسان به خودش و بالاترین درجه آن، عشق به خدا نام گرفته است. یوحنا در نوشتههای خود پیرامون صلیب از قول «بروس لانگ»، روانشناسانهترین مدارج عشق را ارائه کرده. وی گفته: «انسان خواهان داشتن عشق به خداست. داشتن این عشق به او روح میبخشد و خدا نیز به او عشق ورزیدن را تعلیم میدهد.» این عشق صادقانه از دیدگاه مسیحیان agape نامیده میشود و این عشق که صفت الهی است از ویژگیهایی برخوردار است:
۱- اصل عشق ریشه الهی دارد. چون عشق صفت الهی منظور شده. خداشناسان متفقا بر این باورند که عشق بنده به خدا رابطهای تنگاتنگ با لطف و موهبت الهی دارد و این اعتقاد حاصل شده که این عشق از راه تجلی خداوند در طبیعت حاصل میشود. جمله کارلیل: آه… طبیعت! آیا تو لباس زنده خداوند هستی… خدا در تو زندگی میکند…، موؤید این مطلب است.
۲- جایگاه عشق که در بطن اراده بشر نهفته است. زمانی که عشق به صورت خیرخواهی نمود پیدا میکند، اگرچه ریشه این عشق انگیزهای است (خیرخواهی) اراده انسان بر آن برتری دارد و این حقیقتی است که معتقدین به غیرممکن بودن کنترل عشق با اراده، هرگز نباید از آن غافل باشند
۳- عملکرد عشق: عملکرد این عشق ایجاد محبت و دوستی است. دوست داشتن خدا یعنی خواستن او با تمام شکوه و اقتدار و خوبی او و تکریم وی و تلاش برای رسیدن به او.
۴- دامنه عشق: دامنه این نوع عشق، خدا و انسان است. درحالیکه خدا واحد است و تماما دوستداشتنی، اما تمام ابنای بشر با رحمت و کرامت الهی در صفات الهی کاملا و یا نسبتا شریکند و این یک عشق برتر و عالی است. با رجوع به اناجیل (یوحنا، مرقس، لوقا، متی) موضوعاتی مشترک را میتوان در ذیل آیات محبت و عشق یافت که شاید بتوان به صراحت گفت پایههای اصلی تفکرات، عقاید، اخلاق و کلام مسیحیت را تشکیل میدهد.
سلام. وقت شما بخیر.
مطلبی در مورد بر آورده شدن یا نشدن دعا دارید. صفحه باز نشد و متاسفانه نتوانستم بخوانم. نظر مسیحیت را در مورد دعاهای برآورده نشده و شرّ می خواستم بدونم.
خوشحال می شوم اگر راهنمایی کنید