۳- آخرین تعبیر و تفسیر از فرمول و طرح انجیل: «عشق خدا به انسان، اعمال خوبیهای اوست نسبت به گناهکاران» این است که عشق زمانی به هدف میرسد که طعم پیوند و رابطه قراردادی درک شود. رابطه قراردادی، رابطهای است براساس پیمان که در آن دو طرف نسبتا به یکدیگر تعهد دائمی پیدا میکنند؛ مثل پیمان ازدواج. در مسیحیت این قرارداد، بین انسان و خدا نیز منعقد شده: زمانی که خدا خود را به ابراهیم نمایاند و رسما به او قول داد که «خدا در وجود تو باشد». تمام مسیحیان میراثدار این پیمان هستند، چرا که لازمه ایمان به مسیح این پیششرط است. در واقع این پیمان معاهدهای است که در آن همه چیز مطرح است. قولنامهای جامع و کامل مبنی بر اینکه: «قدرت من مال شماست و از شما حمایت میکنم و شما را میبخشم. عقل و فکرم برای شماست و در جهت هدایت شما. شکوه من برای شوکت بخشیدن به شماست» این قولنامه خدا را به ما متعلق میکند؛ یعنی خدا مال من است، پس همه چیز از آن من خواهد بود اگر او را داشته باشم. این قولنامه معرف رابطهای عظیم با مبنای بیپایان رحمت است که هم در دنیا و هم در عقبی شامل حال انسانهاست. عشق انسان به خدا و آثار آن «خداوند خود را به همه دل و تمامی نفس و تمامی فکر خود محبت نما این است حکم اعظم» (متی، باب ۲۲، آیات ۴۰-۳۶) نویسندگان انجیل معتقدند که شالوده واکنش عشق انسان به خدا در همان دوستداشتن خدا با تمام وجود قلب و روح است. عشق الهی که از خدا نشات میگیرد، به خدا بازمیگردد و در نقطه انعکاس و بازتاب و یا بازخوانش در مخلوق نفسی نو میآفریند و با روح سازگارش میکند.
عشق، رازآموز هرچیزی است که هست؛ بنابراین فقدانش عدم و نیستی است. اگر عشق را شالوده خداییبودن و پیروی از پسر خدا بدانیم، آنگاه اثرات بسیاری در زندگی حاصل میشود. الف- ادغام شدن در خدا به منزله همنوعی با او و تبدیل شدن به فرزند خدا. ب – آگاهی یافتن به اینکه خدا تنها از راه عشق قابل دسترسی است. خدا در کسانی اثر میگذارد و خود را به ایشان مینمایاند و اجازه میدهد که از عشق خودش نسبت به او (انسان) آگاهی یابد و انسان بداند که خدا اول همه عاشقهاست که انسان خداگونه عمل کند. چشم هرگز قادر به دیدن خورشید نیست، مگر اینکه چشم هم مثل خورشید درخشندگی داشته باشد. غزل مولانا اینجا چه بهجاست:
نور چشمت چون منم، دورم مبین ای نور چشم
سوی بالا بنگر آخر، زانکه من بر روزنم
ج- عشق انسان به خدا اوج خوبیها را در پی دارد. تمام نقشها و وظیفههای انسانی از نقش و رنگ عشق منشعب میشود و هدیهای الهی است، یک احساس منفعل نیست. هرچیز در هالهای از نور قرار میگیرد و نور از نشانههای عشق است. د- تکامل: زندگی روحانی و رستاخیز نفس با شکوه عشق است که بعد اخلاقی به خود میگیرد. تعالیم اخلاقی وقتی با دل و جان انسان سروکار داشته باشد، منشا اثر خواهد شد. به عقیده مسیحیان، عیسی تحمل رنج کرد تا ابنای خود را کفاره دهد و بیامرزد. در دیده مسیحیان، عیسی نمونه کامل و مثال اعلای فداکاری در راه محبت الهی است. تکامل عشق را در او به وضوح میتوان یافت. هیچچیزی نمیتواند جنبه قربانیشدن مسیح را از بعد طبیعی به بعد روحانی تبدیل کند، الا عشق.
همه چیز و همه کس را تجلی عشق به خدا میتوان تلقی کرد. هر اتفاق و رویدادی از نظر فرد مسیحی مبین عشق الهی است و او را به هدف خداوند از خلقت انسان نزدیکتر میکند. از این رو عشق در هر لحظه و هر رویدادی از زندگی روزمره ظهور مییابد؛ حتی زمانی که او علت برخی از امور از جانب خدا را درک نکند. ولی چون واقعیت داستان زندگی را دریافته، همچون یک قدیس میگوید: «از آغاز تا پایان رحمت الهی بوده است و احساس رضایت دارم».
و- دوستی همسایه (همنوع) از انعکاس عشق انسان به خدا در روابط انسانی است: «همسایه (همنوع) خود را نیز مثل نفس خود دوست بدار» (لوقا، باب ۱۰، آیات ۲۸-۲۷) «دومین حکم اعظم که مانند دوستی خداوند مهم است این است که همسایهات (همنوعات) را نیز مانند خود محبت نمایی» (متی، باب ۲۲، آیات ۴۰-۳۶) طبق تعالیم حضرت عیسی، عشق و محبت که منعکسکننده رحم و شفقت الهی است باید در تمامی شعاع روابط انسانی پرتو افکند و اینجاست که مطابق تعالیم عیسی قانون اخلاقی متکی بر رحم و بخشش، قانون یهودی مبتنی بر رعایت افراطی احکام و قواعد و شریعت را کنار میزند. همانطور که خدا عاشق انسان است، انسانها هم باید یکدیگر را دوست داشته باشند. هرکس در محضر خدا به بندگان او عشق بورزد خداگونه است، زیرا خدا عین عشق است.
انجیل لوقا به بعد دیگری از عشق نیز اشاره دارد و عشق را به دوستداشتن دشمنان هم تعمیم داده؛ یعنی همانگونه که دوستان را دوست داریم دشمنان را هم از روح بخشنده و عشق خود بهرهمند کنیم. این طریقه محبت و عشق ورزیدن الهی است: خدا به همه بندگان رحم و شفقت دارد، ما نیز باید با همه مشفق باشیم. دوست داشتن همنوع برای خدا نگرش عمیقتر و کاملتر نسبت به بعد الهی خود است، پس عشق خدا به آدمی و عشق آدمی به همنوع لازمه یکدیگرند. عشق خدا به انسان جز به کسی که خودش نیز به دیگران عشق میورزد، روی نمیکند. ما بیمحبت و عشق به دیگران، محکومیم. محبت به همنوع در مسیحیت عالیترین اصل اخلاقی است. «اگر به دوستان خود محبت کنید شما را چه فضیلت است؟ زیرا گناهکاران نیز محبان و دوستان خود را محبت میکنند. اگر احسان کنید با هرکه به شما احسان کند چه فضیلت دارد؟ گناهکاران نیز چنین کنند. دشمنان خود را بدون عوضی احسان کنید، رحیم باشید، چنانکه پدر شما رحیم است. داوری مکنید تا بر شما داوری نشود. حکم مکنید تا بر شما حکم نشود. عفو کنید تا آمرزیده شوید».
موؤمن مسیحی این حقیقت را که محبت به همسایه عالیترین اصل اخلاقی است، بهعنوان امری غیرقابل انکار تلقی میکند. سخن بر سر محبت به همسایه است. همسایه من کیست؟ هرآنکه در مکان و زمان به من نزدیکتر است و به من نیاز دارد، نه اینکه به طریقی ممتاز است یا به نحوی از انحا با من خویشاوند است و من سودای این خویشاوندی را عامل محبت بدانم.
هـ – اطاعت از احکام از نشانههای محبت انسان به خداست: «همچنانکه پدر مرا محبت کرد، من نیز شما را محبت کردم. اگر احکام مرا نگاه دارید، در محبت من خواهید ماند؛ همچنانکه من احکام پدر خود را نگاه داشتهام و در محبت او میمانم. (یوحنا، باب ۱۵،آیات ۱۵-۱۹) محبت بیقید و شرط که مسیح از آن همچون نشانهای از ملکوت آسمان سخن میگوید، جز با اطاعت از قوانین به حقیقت نمیپیوندد. انعکاس تعالیم اخلاقی حضرت مسیح در انجیل یوحنا حفظ احکام است. عیسی در پاسخ به این پرسش که: اول همه احکام چیست؟ فرمود: «بشنو ای اسرائیل، خداوند ما خدای واحد است و خداوند خود را به تمامی دل و تمامی جان محبت کن» (مرقس، باب ۱۲) «دومین حکم اعظم که مانند دوستی خدا مهم است، این است که همسایهات را چون نفس خویش دوست بداری» (متی، باب ۲۲، آیات ۳۶-۴۰) اول همه احکام محبت خدا و دومین حکم دوستی همنوع است. فرمان بردن از حکمی معین تالی پیروی از زندگی به فرمان خداست. به این نکته توجه کنید: «سبت برای آدمی مقرر شده نه آدمی برای سبت« (مرقس، باب ۲ ، آیه ۲۷) صرف رعایت بیمحتوای احکام و شریعت چیزی برای انسان به ارمغان نمیآورد و بانی نجات نیست، زیرا رعایت احکام و آداب دینی باید نقصان اخلاقی را جبران کند و اخلاق بر پایه محبت بنا شده و کسی صاحب محبت است که اجرای احکام او را با رعایتی پرمحتوا به گردن گیرد. عشق به عیسی در همه اناجیل این موضوع مشترکا آمده است که: «خدا اینقدر محبت دارد که پسر یگانه خود را داد تا هر که بر او ایمان آورد هلاک نشود و حتی حیات جاودانی یابد» (یوحنا، باب ۳ ،آیه ۱۶)
معنای عمیق عشق خدا حول کسی میگردد که از آسمان به زمین آمد و با تحمل رنج بر سر صلیب به اوج عظمت رسید. با ایمان به مسیح میتوان از زنجیرهای گناه آزاد و مطمئن شد که بر اثر محبت مسیح روح ما از گناه پاک و از محکومیت آزاد خواهد شد، زیرا وقتی با نهایت خلوص عاشق مسیح شویم، مایل نخواهیم بود کارهایی را انجام دهیم که او از آن نفرت دارد. اینجاست که با توجه به این عقیده مسیحیان و این نوع برداشت از عشق به مسیح، میتوان اعتراف کرد که عشق خدا در گرو محبت به عیسی است. به عبارتی عیسی را با معیار عشق به خدا میتوان سنجید. عشقی که پایانی برایش متصور نیست، یعنی عیسی در قالب هیچ طرح و فرمولی نمیگنجد. عشق به عیسی، به فرد این اطمینان را میدهد که میتواند به بهشت راه پیدا کند و قدرت مییابد که در زندگی خود در این جهان بر گناه پیروز شود. عیسی مجسمه و تبلور عشق خداست. عیسی در زندگی خود بیوقفه با پدر در ارتباط بود و همین ارتباط را بین پیروان خود با خدا نیز فراهم آورد. خداوند توسط او راستی و حقیقت را به انسان میآموزد. زندگی و تعالیم عیسی در «محبت و عشق» خلاصه میشود، بنابراین با عشق به عیسی میآموزیم که قادریم به زندگی ابدی برسیم و از دوزخ رهایی یابیم.
سلام. وقت شما بخیر.
مطلبی در مورد بر آورده شدن یا نشدن دعا دارید. صفحه باز نشد و متاسفانه نتوانستم بخوانم. نظر مسیحیت را در مورد دعاهای برآورده نشده و شرّ می خواستم بدونم.
خوشحال می شوم اگر راهنمایی کنید