Home » شعر » شعر شما

شعر شما

بهار! منتظرت هستم

بهار! منتظرت هستم بیا به دعوت آغوشم بخوان ز چشمه‌ی خوشبختی هزار زمزمه در گوشم بریز باده‌ی خواهش را به کام سوخته از هجرم بسای دست نوازش را به جعد ریخته بر دوشم تو ذات زنده‌ی پویایی گمان مدار که معنایی مرا ببوس و تماشا کن که می‌گذازم و می‌جوشم برآرم از تن و بسپارم به آب جامه‌ی رنگین را سبک خیال ز عریانی به اعتدالِ روان کوشم به یُمن ...

Read More »

شیخ سعدی و پولس رسول

در نوشتار حاضر سخنان پولس رسول در بخشی از نامه‌اش به فيليپيان، به ياری ابياتی از سعدی بازگو شده است. در این میان تفاوت دو دیدگاه به صورت ديالكتيكی بين سعدی و پولس بیان شده است.

Read More »

قــیام و بهــار (۲)

ar-p-ghiyam02

فرودین آمـــد ز راه و نغــمه ها بـسیار گشت
چـهــچـه بلـبل شـنـیدن در چـمـن تکـــرار گشت...
روز نــو یعنی حیا ت نــو که باشد در مسیح
این حیات از بهر ما چون روغن عــطار گشت

Read More »

قــیام و بهــار

ar-p-ghiyam0bahar

بهـاران آمـد و عالـم همه یکـسر گلسـتان شد
نگـر کن بلبل عـاشق بسوی باغ وبستان شد ...
به محراب مـی و ساقی نماز عشق بر پا کن
به قبر خالی اش بنگر که حاجتبخش مستان شد

Read More »

بهار

ar-p-bahar

بهارا ، شاد بنشين ، شاد بخرام
بده كام گل و بستان ز گل كام
اگر خود عمر باشد ، سر برآريم
دل و جان در هوای هم گماريم

Read More »

منجی جان

ar-p-hc02

چه گویم من نمیدانم، که پیدا یا که پنهانم
مرا دل داده اطمینان، تو هستی منجی جانم
هر آنچه گفته میخوانم، شما را همچو چوپانم
برای تشنگان روح، روان است منجی جانم

Read More »