۵- دوره رنسانس: این دوران قرون ۱۴ تا ۱۶ را شامل میشود در این دوران هم هنر تقریبا به طور کامل در خدمت مسیحیت بود.
در موسیقی، سه شخصیت برجسته موسیقی کلیسایی یعنی پالسترنیا (Palestrina) در واتیکان، ویکتوریا (Victoria) در اسپانیا و ژوسکن دوپره در آلمان را داریم که بهترین آثار موسیقی مسیحی رنسانس را خلق کردند.
در نقاشی رافائل، داوینچی و میکل آنژ تصاویر و مجسمههای زیبایی از مسیح و مریم و سایر پیامبران عهد عتیق را بوجود آوردند.
ادبیات رنسانس یک ادبیات برگرفته شده عموما از متون انجیل است، همانطور که در اشعار پترآرک (Peterark) داریم.
ولی در اواخر رنسانس، هنرمندان از تسلط و استیلای کلیسا خود را جدا کرده و کم کم به سمت دربارها متمایل شده و بخشی کوچکی از هنر را به آثار درباری اختصاص دادند. در این دوره برای اولین بار اپرا در سال ۱۵۹۹ توسط گلودیومونته وردی بوجود آمد.
۶- دوره باروک: از قرن ۱۶ تا حدود سال ۱۷۵۰٫ این دوره، هنر دو گانه کلیسایی و درباری را داریم. سیستم فئودالی-درباری کمکم انحصار هنر را در دست گرفت و با جذب هنرمندان به دربارها این هنرها را به انحصار پادشاهان درآورد.
در موسیقی سه غول موسیقی یعنی باخ، هندل و اسکارلاتی هر سه در سال ۱۶۸۵ به دنیا آمدند. باخ بزرگترین موسیقیدان مسیحی تاریخ است و کانتهای او انجیل دوم شناخته شده است. او تمامی آثار خود را برای جلال خدا نوشته است.
نقاشانی چون رامبراند و ولاسکوئز که نقاش درباری بود، هم هنر مسیحی خلق کردند و هم پادشاهی. اوج هنر معماری این دوران منحصر به ساختن قصرهای پادشاهان مانند الیزه در فرانسه شد و مجسمهسازانی مانند برنینی و کاراوادجو کارهای دنیوی خلق کردند.
۷- دوره کلاسیک: ۱۷۵۰ تا ۱۸۲۰٫ کلمه کلاسیک به معنی بازگشت به سبک کلاسیک یونان باستان بود. هنرمندان با الگو قرار دادن هنر یونان و روم باستان سعی به مزین ساختن دربارهای پادشاهان در تمام شاخههای هنری داشتند. هنرمندان کمکم به این فکر افتادند که آثار هنری میتواند بطور کلی فاقد تم مسیحی هم باشد و آهنگسازانی چون هایدن، موتسارت و بتهون کمتر آثار مسیحی خلق کردند.
نقاشان باروک مانند داوید David هنرهای مردمی خلق کردند. دربارهای پادشاهان محل تاخت و تاز هنرمندان شد و هنر بطور کلی تحت نفوذ دربارها قرار گرفت.
۸- دوره رمانتیک: از ۱۸۲۰ تا اوایل قرن ۲۰. این دوران به دوران هنر انسانگرایانه یا Humanist یا اومانیست معروف شد. هنر به میان مردم عادی رفت و هنرمند برای اولین بار خودش را در مرکز هنری قرار داد و جای خدا را به عنوان انگیزه برای خلق آثار هنری گرفت. هنرمندان به ابراز و نمایش دادن توانایی خود پرداختند و وسیله امرار معاش آنها اغلب مردم شدند.
در موسیقی صدها هنرمند مانند شوبرت شوبی، لسیت، برلیوز و … را داریم که هیچ کدام آثار مذهبی خلق نکردهاند. نقاشان بسیار اندکی چون گویا (اسپانیایی)، دلاکروا (فرانسوی)، بیانات درونی و احساسات درونی را متجلی کردند. شاعرانی چون گوته، هاینه و شیلر ادبیات میهنی و عاشقانه خلق کردند و این دوره هنرها شاخه شاخه شدند.
۹- هنر مدرن قرن بیستم: اوج شاخه شاخه شدن هنرها در این دوران است. سبکهایی چون رئالیسم، سورئالیسم، دادائیسم، امپرسیونیسم، اکسپرسیونیسم و … بوجود آمد. ولی در این دوران دو جنگ بزرگ جهانی تمام تفکرات عصر روشنگری (Enlightenment) را به هم ریخت. بشر که فکر میکرد خود با توان خود قادر است به سعادت دست یابد، درک کرد که چه چگونه میتواند وحشی صفت هم عمل کند. هنرمندان کم کم به سمت خدا و مسیحیت رجوع کردند. در کارهای الیور میسان (O.Messian)-Avo pert و John Taverner با بازگشت بشر به مسیحیت روبرو هستیم.
نقاشان مانند سالوادور دالی آثار مذهبی خلق کردند و در تمام شاخهها مانند ادبیات و غیره ما شاهد رجوع هنرمند به سمت مسیحیت هستیم.
نتیجهگیری
در یک جمله بدون مسیحیت ما هنر را به شکل امروزی در مغرب زمین نداریم.
لااقل در طول ۱۷۰۰ سال اولیه مسیحیت، کلیسا همواره از بزرگترین حامیان هنر و هنرمندان بوده است. اگر مسیحیت و حمایت کلیسا نبود، امروزه موسیقی کلاسیک که تماما پایه و اساس کلیسایی و پرستشی دارد وجود نمیداشت. نقاشان، مجسمهسازان، معماران و نویسندگان بزرگترین الهامات خود را از کلیسا و مسیحیت گرفتند. اگر این رکن نبود حمایت چندانی از هنرمندان صورت نمیگرفت.
مطابق آمار جهانی یونسکو، ۹۷ درصد اشکال هنری مغرب زمین ملهم از مسیحیت و با حمایت کلیسا انجام گرفته.