[کانون فرهنگ و اندیشه مسیحی به خوبی بر این امر واقف است که در بحث مربوط به تکامل و خلقت عقاید مختلفی در بین مسیحیان یافت میشود. هدف ما ارائه مواضع نظری مختلف در این رابطه، و گشایش باب گفتگوست. بنابراین امکان انتشار مقالاتی با دیدگاهی متفاوت نسبت به نوشتار حاضر نیز وجود دارد.]
نگاهی اجمالی به فرضیه تکامل
بگذارید بحث خود را با این سؤال آغاز کنیم که تکامل چیست؟ به صورت ساده باید گفت که در علم بیولوژی، تکامل به فرایندی اطلاق میشود که بر اساس آن جمعیت گونههای جانوری که ویژگیهای برتر وراثتی دارند افزایش مییابد و این ویژگیها از نسلی به نسل بعد منتقل میگردد. در طول زمان این ویژگیها به یک گونه جانوری کمک میکنند که به تعداد بیشتری نسبت به گونههای رقیب تکثیر شوند و در جمعیت نیز بر آنها تسلط یابند. وقوع این فرایند در مدتهای طولانی میتواند پدید آمدن موجودات جدید را توضیح دهد.
چارلز داروین، دانشمندی که بین ۱۸۰۹ تا ۱۸۸۲ زندگی کرد، با بررسی آناتومی استخوان بدن جانورانی که جمعآوری کرده بود به این نتیجه رسید که شباهت بسیار زیادی در طرز شکلگیری ساختار استخوانها وجود دارد و همچنین مشاهده کرد که بدن انسان بسیار شبیه بدن بوزینه که یکی از گونههای Primates هستند، میباشد. این دانشمند نظریه تکامل را ارائه کرد که طی دویست سال گذشته بحثانگیزترین نظریه چه برای عالِمان و چه الاهیدانان بوده است. این مقاله سعی بر این دارد تا نگاهی به نظریه تکامل از دیدگاه علم ژنتیک و الاهیات مسیحی بیاندازد.
بررسی تکامل از دیدگاه علم ژنتیک:
در علم ژنتیک ثابت شده است که هر صفت ظاهری فیزیکی توسط کُدهای ژنتیکی بر روی مولکولی به نام DNA تولید و تثبیت میشود. DNA ، مولکولی است دو رشتهای که از یکسری کدهای ساختاری درست شده، یکی کدهایی است که باعث تولید پروتئین میشوند و دسته دیگر کدهایی که صرفاً بیمصرف هستند، ولی برای حیات DNA ضروری میباشند. مولکولهای DNA در هسته سلولهای ما قرار دارند. در هر سلول، ۲۴ جفت از این مولکول وجود دارند. طول هر یک از این مولکولها ۲ متر است که اگر تمام مولکولهای DNA بدن یک فرد را پشت سر هم به صورت یک رشته قرار دهند طولی به اندازه فاصله زمین تا خورشید خواهد داشت.
کدهای مولکول DNA تشکیل شده از ۴ نوکلوئوتید متفاوت ملقب به A, T, G , C. طرز قرار گرفتن این نوکلوئوتیدها پشت سر یکدیگر است که کدهای مختلف ژنتیکی را تشکیل میدهد. شایان ذکر است که این کدها خود دستورالعمل ساخت پروتئینها و مولکولهای بدن و در نهایت صفات موجودات زنده همچون رنگ، بلندی قد، و دیگر خصوصیات ظاهری و داخلی میباشند. بسیاری از سلولهای بدن انسان و دیگر موجودات، دائما در حال تقسیم و تکثیر هستند. وقتی که سلولی تقسیم میشود، هسته آن نیز به دو هسته تقسیم میگردد که از لحاظ کمی و کیفی معمولا حاوی DNA های یکسان با سلول مادر هستند. مولکول DNA دو رشتهای میباشد که پس از تقسیم، هر رشتهاش باز شده و از روی رشته بازشده کپیبرداری میشود، بدین صورت که در نهایت به دو جفت مولکول دو رشتهای تبدیل میگردد. شایان ذکر است که یک مولکول DNA جدید حاوی یک کپی قدیمی و یک کپی جدید از DNA میباشد. در فرایند کپیبرداری از DNA اشتباهاتی نیز رخ میدهد، بدین صورت که بعضی اوقات یک جفت نوکلوئوتید حذف میشود، یا بخش بزرگی از کدها قطع میشوند و در نتیجه ژنوم جدید برای مثال فاقد کدهای سازنده پروتئینهای ساختاری میگردد. به این فرایند «موتاسیون یا جهش ژنتیکی» اطلاق میگردد. نتیجۀ موتاسیون این است که موجود جدید دارای یکسری خصوصیات جدید و یا فاقد خصوصیات قدیمی خواهد بود.
سرطان، نوعی جهش ژنتیکی است، بدین صورت که یک سلول طی فرایند تقسیم سلولی, ژنومش جهشی پیدا میکند که در نتیجه آن سلول جدید دیگر نمیمیرد و با سرعت بسیار بالا و در سطح وسیعی تولید مثل میکند. چنین سلولهایی به هیچ بافتی نمیچسبند و در نتیجه میتوانند در سرتاسر بدن نقل مکان کنند و تکثیر یابند. در نتیجه مشاهده میکنید که تغییر یک سری خصوصیات ساختاری بین یک گونه از جانداران، از لحاظ علمی پدیدهای است کاملاً عادی و دائمی که حتی در بدن ما نیز در حال وقوع میباشد.
تکامل را میتوان از دیدگاه ژنتیک چنین تعریف کرد که به خاطر شرایط بیرونی و یا درونی، میزان زیادی از ژنهای یک گونه جهش پیدا کرده، و آن گونه از جاندار طی سالیان سال دارای خصوصیات جدیدی میشود که دیگر با گونۀ پیشین یکسان نبوده و در نتیجه به یک گونه جدید تبدیل میشود. در نتیجه دیگر نمیتوان گفت که محصول نهایی دو جاندار یکسان هستند، بلکه اینها جاندارانی هستند با خصوصیات متفاوت و منحصر به فرد خود.
یکی از شواهدی که باز بیولوژی مولکولی آنرا کشف و اثبات کرده، این است که یک مولکول دو متری DNA دور مولکولهای پروتئینی به نام هیستونها میپیچند و به همین خاطر است که این مولکول بسیار طویل که طولش از قد این نویسنده نیز بزرگتر میباشد میتواند در هسته سلولی که حتی با چشم قابل مشاهده نیست، جای گیرد. دانشمندان مشاهده کردند که ساختار مولکول هیستون در تمامی موجودات زنده، از باکتریهای تکسلولی گرفته تا موجود پیچیدهای همچون ما، یکسان است. این حقیقت میتواند نشاندهندۀ این باشد که ما جانداران از لحاظ ساختاری به یکدیگر شباهت و ارتباط داریم، و این همان چیزی است که داروین بدون دسترسی به علم مولکولی به آن واقف شد.
گواهِ دیگر بر تکامل ژنتیکی، وجود قطعههای غیر پروتئینساز DNA در جایگاههای یکسانی بر DNA میباشد. میبینیم که در انسان، شامپانزه و گوریل، یکی از این قطعهها به نام Alu insert در مکانی کاملاً یکسان قرار گرفته، در صورتی که این قطعه DNA در اورانگوتانها وجود ندارد و این نکته میتواند نشاندهنده این باشد که گونۀ ما ۱۲-۷ میلیون سال پیش از اورانگوتانها جدا شد. همچنین قریب به ۹۸٪ ژنهای انسان شبیه ژنهای میمون میباشد.
حال چگونه میشود این پدیده ها را با توجه به کتابمقدس توضیح داد؟
کتاب مقدس حاوی نوشتههای متنوعی میباشد که با سبکهای ادبی گوناگون به رشته تحریر در آمده است. برخی از متون آن دارای سبک تاریخی، برخی شعری، برخی آیندهنگر و برخی به صورت زندگینامه میباشد. سؤالی که اینجا مطرح میشود این است که آیا کتاب پیدایش، خصوصاً بابهای ۱ و ۲ آن، شرحی تاریخی- علمی از پیدایش انسان و جهان است و یا اینکه پیامی متفاوت دارد؟
در پیدایش باب ۱ آمده است که زمین و آسمان و تمامی جانداران روی آن در عرض ۶ روز ساخته شده و نه طی یک فرایند چند میلیون و یا حتی میلیارد ساله. علاوه بر آن در کتاب مقدس روایت شده که خدا این موجودات را خلق کرده و آنان طی یک فرایند طبیعی مستقل از خدا بوجود نیامده است. اولین نکتهای که بایستی به هنگام خواندن کتاب پیدایش به آن توجه داشته باشیم این است که ما با متنی روبرو هستیم که از لحاظ زمانی چندین هزار سال پیش نوشته شده و آن زمان هنوز علم اعداد بوجود نیامده بود و همچنین نظریههای مختلفی پیرامون پیدایش در آن منطقه جغرافیایی وجود داشت.
شایان ذکر است که چند گونه برخورد با داستان پیدایش کتاب مقدس وجود دارد:
۱) تفسیر لفظی و عینی متن
۲) تفسیر مدرنی که در آن خدا نفی میشود
۳) تفسیر مدرن آزاد که بر ادبیات و فرهنگ جهان حاکم بر دوره نگارش پیدایش تاکید دارد.
پیروان تفسیر لفظی اعتقاد دارند که زمین و جهان در ۶ روز پدید آمده است و طی یکسری محاسبات عمر زمین را به ۶۰۰۰ سال تخمین زدهاند. مشکل این گروه این است که بایستی اصالت وجود فسیلها را نفی کنند. برخی از پیروان این گروه اعتقاد دارند که میتوان فسیلهایی را که طبق نظر دانشمندان طی میلیونها سال بوجود آمدهاند، طی چند هفته تحت شرایط خاصی تولید کرد. این گروه پاسخ خاصی نیز برای توضیح عمر چند میلیونسالۀ کهکشانها و ستارگان ندارند و اعتقادشان بر این است که لزوماً علم در این رابطه به نتیجه درستی نرسیده است.
گروه دوم اعتقاد بر این دارند که روایت پیدایش داستانپردازی بیش نیست و ما بایستی کاملاً به مکاشفات علمی اکتفا کنیم. این گروه میگویند از آنجایی که پیدایش باب ۱ و ۲ همخوانی کامل با یافتههای علمی ندارد، داستانی بیش نیست، وجود انسان کاملاً اتفاقی است و در نتیجه خدایی نیز وجود ندارد.
گروه سوم اعتقاد بر این دارند که برای فهمیدن پیام متن روایت کتاب پیدایش منجمله پیدایش باب ۱ و ۲، بایستی ابتدا زبان، شرایط پیرامون نگارش آن و فرهنگ نویسنده و مخاطبین آن را فهمید.
با بررسی زبان متون پیدایش باب ۱ و ۲ میتوان نتیجه گرفت که زبان پیدایش باب ۱:
• زبانی است مردمی (متعلق به مردم کوچه و بازار) و نه علمی. به عنوان مثال بدیهی است زبانی که پزشکان با یکدیگر درباره بیماریها صحبت میکنند با زبان و نوع صحبت مردم درباره همان بیماریها متفاوت است. زبان پیدایش زبانی است که مردم عام زمان نگارش آن درکش میکردند. زبان علم، زبانی است دقیق که به توصیف وقایع طبیعی به طرزی متفاوت از زبان الاهیاتی و مردمی میپردازد.
• زبانی است پدیداری. این زبان محدود به وقایعی است که با چشم قابل مشاهده است. برای مثال در پیدایش باب ۱ سخنی در مورد باکتریها و یا موجودات تکیاختهای و پستانداران دریایی به میان نیامده است. همچنین این متن فقط به ستارگان اشاره کرده و نه صحابیها و کهکشانها.
• زبان تئوری نیست. در این بابها صحبتی از تئوری انیشتین و یا دیگر تئوریهای فیزیکی، شیمیایی نشده است
• زبانی است که فرهنگ در بطن آن قرار دارد. بنا بر نظر معتقدین به تفسیر از نوع سوم، اگر خدا پیامش را از طریق پیامبرانی انتقال میداد که به زبان عبری سخن میگفتند، پس آنچه میخواست بگوید تا حدی در چهارچوب درک فرهنگ و حکمت ایشان قرار داشت و بالاجبار محدود میشد. البته مدرنیستها میگویند که چنین محدودیتی الهامی بودن این کلام را رد میکند و ارتدوکسها نیز این محدودیت را تماماً مردود میدانند.
• اعداد: اعداد ریاضی زمان نگارش پیدایش متعلق به دوره پیش از علم بوده و از علم مدرن ریاضیات محروم بوده است. برای مثال عدد ۳ بیانگر کم و یا چند بود، ۱۰ به معنای تعداد زیاد، ۴۰ بسیار زیاد و ۷ و ۷۰ بیانگر تعداد بسیار زیاد ولی نامشخص بود.
• ادبیاتی است شعرگونه. اصل عبری پیدایش باب ۱ شعرگونه است و آیات آن با یکدیگر هماهنگی مصراعگونه دارند.
هیچ جای کتاب مقدس مستقیماً مساله تکامل را رد نکرده است و حتی وقتی صحبت از به کاربردن گِل برای آفرینش انسان به میان میآید، میتوان نتیجه گرفت که کتاب مقدس، ارتباط مستقیم بین پیدایش انسان و وابستگی این روند به طبیعت پیرامونش را بیان میکند. انسان از هیچ خلق نشده، بلکه از مواد موجود در طبیعت. بایستی دقت داشت که پیام یک متن از طریق زبان آن و فرهنگ وابسته به آن زبان است که آشکار میشود. با توجه به موارد بالا یک حقیقت در باره پیدایش تغییرناپذیر است و آن اینکه خالق زمین و جهان، یگانه خدای قادر مطلق میباشد.
هدف از نگارش باب ۱ پیدایش
سؤال دیگری که پاسخ به آن خواننده را یاری میدهد تا پیام پیدایش را درک کند، این است که هدف از نگارش باب ۱ پیدایش چه بود؟
پیدایش باب ۱ در بطن ادبیات بینالنهرین، و بیش از هزار سال قبل از میلاد نوشته شده بود. در آن زمان داستانهای مختلفی در بینالنهرین پیرامون داستان پیدایش به رشته تحریر در آمده و رواج یافته بود. لیکن روایت کتاب پیدایش در نوع خود منحصر به فرد بود، چرا که در داستانهای دیگر، خدایان بودند که جهان را آفریده بودند، در حالی که در روایت کتاب پیدایش تنها یک خدا یعنی یهوه، الوهیم خدای یگانه آنرا خلق کرده بود. در برخی از داستانهای پیدایش بینالنهرینی، انسانها برای بردگی و خدمت کردن به خدایان آفریده شده بودند و یا نتیجه خشونت و کشتار خدایان بودند. ولی کتاب پیدایش نگاه دیگری راجع به انسان معرفی میکند و آن این است که خدای یگانه انسان را به شباهت خود خلق کرد. او را صاحب فکر آفرید و به او اختیار و اراده بخشید و از این طریق انسان موجودی آزاد بود که حتی میتوانست به اختیار خود از خدا نافرمانی کند. چنین تعریفی از خدا و انسان و رابطه این دو با یکدیگر وجود نداشت و نویسنده این کتاب از طریق الهام خداوند پا را فراتر از فرهنگ و دانش زمان خود گذاشته و نگرشی نوین را به همنوعان معاصر و آینده خود معرفی میکند. هدف از نگارش پیدایش توضیح فرایند علمی خلق شدن انسانها و موجودات نبوده، بلکه این داستان هدیهای است به بشریت، پیرامون نقش خدا در زندگی بشر و رابطه بشر با خدا.
نتیجه گیری
با توجه به متن بالا میتوان گفت که پیدایش کتابی است بسیار پیچیده که دارای فرهنگ و زبان خاصی است. این کتاب، گویشی علمی از خلقت انسان نیست و در نتیجه نیز نمیتواند سلاح مسیحیان بر ضد تکامل باشد. علم ژنتیک نوین پرده از پیچیدگی تکامل برداشته و نشان میدهد که احتمال علمی بوجود آمدن انسان امروزی طی روند تکامل غیرممکن نیست، بلکه طبیعی میباشد. همچنین احتمال وقوع جهشهایی که منجر به بوجود آمدن انسان طی روند تکاملی میباشد، بیش از یک در میلیارد میباشد، زیرا بایستی ژنومها به طرزی خاص جهش پیدا کنند و چنین جهشهایی میبایست برای بقای این موجود موفق بوده باشند. پیدایش باب ۱ به ما این درس را میدهد که اگر انسان طی چنین فرایند بسیار پیچیدهای بوجود آمده، این رخداد تحت کنترل و اراده خدا بوده، و نه به صورت شانسی.
کتاب پیدایش به ما میآموزد که با وجود اینکه خدا از طریق زبان و فرهنگ یک قوم با ما سخن میگوید، میتواند حقایق ماورای زمانی و مکانی را به انسان انتقال دهد و شاید این وظیفۀ کنونی ما مسیحیان باشد که یاد بگیریم با فرهنگ پیرامون خود ارتباط برقرار کرده و آن را ابزاری برای بازگو کردن حقیقت قرار دهیم و نه اینکه خود مغلوب آن شویم.
پس انتقاد مدرنیستها مبنی بر اینکه روایت پیدایش راجع به تکامل صحبت نمیکند، وارد نیست، چرا که منظور کتاب پیدایش ارائه توضیح علمی برای پدیدههای زیستی نیست، بلکه روایتی است از قدرت بی حد خدا، از عشق او به انسان و از نزدیکی انسان به خدا که متأسفانه انسان این جایگاه را با گناه خود از دست داد. بابهای دیگر کتاب پیدایش به ما می آموزد که چگونه انسان روشهای اشتباهی را برای زندگی کردن اختیار کرد و کجا به بیراهه رفت.
i http://www.scribd.com/doc/12237472/- آرش بیخدا