از میان افرادی که با آنها درباره مسیحی و حقوق بشر صحبت می کنم؛ ایرانیها آخرین گروهی هستند که مجبورم آنان را به شکلی قانع کنم که مسیحی، نقش مهمی در دفاع از حقوق بشر دارد. به عنوان مثال زمانی که برای مسیحیان سوئدی و یا حتی انگلیسی، درباره حقوق بشر صحبت می کنم؛ حقوق بشر برای آنها یک مساله انتزاعی و لوکس است. تجربه آنها در مورد نقض حقوق بشر تجربهای محدود و غیر ملموس است. اما برای مسیحیان خاورمیانه، حقوق بشر، واقعیتی است که همواره با آن دست و پنجه نرم می کنند.
در سفرهای خود به مناطق مختلف دنیا شاهد اعمال خارقالعادۀ خدا هستم و متاسفانه همزمان رنجها و جفاهای زیادی را هم می بینم. هر روزه اخبار و ایمیلهای فراوانی از شکنجه ها و جفاها در مورد افراد مختلفی دریافت می کنم که مورد ستم و آزار قرار گرفته اند؛ تنها به این خاطر که می خواهند از عیسی مسیح پیروی نمایند.
آیا فریادرسی هست؟
به عنوان مثال یک دوست مسیحی در سن هجده سالگی در مصر از زمینۀ اسلامی به مسیح ایمان آورده بود. او یک ماه بعد از ایمان آوردنش توسط نیروهای امنیتی دستگیر شده و به یک زیر زمینی منتقل شده و حبس می شود. در فضای کوچکی که محبوس بود، حتی نمیتوانست بایستد یا دراز بکشد. حدود هشت ماه مورد شکنجه و آزار قرار میگیرد. در تمام این مدت توانسته بود ایمانش را محکم و قوی نگاه دارد. اما ناگهان روزی در طی شکنجه، فریاد کمک برمیمیآورد؛ و شکنجهگران میایستند و به وی میخندند. او به آنها نگاه میکند تا علت خندهها را دریابد. آنها میگویند: «چرا درخواست کمک میکنی؟ در این زندان هیچ کسی وجود ندارد که بتواند صدای تو را بشنود. تو برای درخواست کمک، خدایت را صدا بزن ولی بدان در آنجا هم هیچ کسی نیست که بتواند به فریادت برسد.» با شنیدن این جملات، تصوری در ذهن او ایجاد میشود که هیچ شخص دیگری در آنجا نیست که شنوای فریادهایش باشد و یا بتواند به او کمک نماید.
فشار و جفا قادر به خرد کردن و شکستن او نشد، بلکه فهمیدن این نکته که در آن زندان کاملا تنها بود؛ و هیچ شخصی در بیرون از زندان در فکر نجات او نیست تا برایش کاری انجام دهد. این سوال را بارها و بارها در جاهای مختلف شنیدم.
حقوق بشر چیست؟
با شنیدن کلمه «حقوق بشر» معانی مختلفی در ذهن افراد تداعی میشود؛ و این بستگی دارد به اینکه با چه کسی صحبت می کنیم. مثلا برای یک نوجوان انگلیسی حقوق بشر یعنی اینکه او بتواند وسط هفته به مرکز شهر رفته و هر قدر بخواهد مشروبات الکلی بنوشد و هیچ شخصی هم حق نداشته باشد او را از این کار بازدارد. اما وقتی با افرادی برخورد میکنیم که از زمینههای سختتری آمدهاند؛ با تعاریف کاملا متفاوتی از حقوق بشر روبرو میشویم. حقوق بشر، برای برخی تنها یک واژه یا گفتمان است. از این گفتمان هم زمانی استفاده می شود که برخورد ناعادلانهای با کسی شده باشد. «حقوق بشر» چون یک گفتمان است، می تواند معانی مختلفی به خود بگیرد و در نتیجه اشکال مختلفی هم پیدا میکند. اما نهایتا حقوق بشر یک قانون بسیار روشن است و البته در عین حال، همراه با ابهامات و اشکالاتی است.
اعلامیهها و پیماننامههای بینالمللی
بسیاری از ما، در مورد «اعلامیه جهانی حقوق بشر» شنیده ایم. نکته مهم این است که در حقیقت، آنطور که ادعا می کند جهانی نیست. تنها متن چند ماده ای است که به روی یک تکه کاغذ نوشته شده است و چندین سال مورد بحث و بررسی بوده است. عربستان سعودی از همان ابتدا آن را رد نمود. کشورهای مختلف عکس العملها متفاوتی از خود در این رابطه نشان دادند. پس زمانی که درباره اعلامیه جهانی حقوق بشر صحبت می شود در واقع همان اصولی است که بسیاری از کشورها تصمیم گرفتند آن را مبنا قرار دهند. این اعلامیه از نظر قانونی الزام آور (مسوولیت آور) نیست و به همین دلیل بسیاری از کشورها به راحتی آن را امضا کردند. اما اعلامیه جهانی حقوق بشر، به صورت مبنایی برای معاهدات بین المللی قرار گرفت.
اتفاقی که از سال ۱۹۴۰ به بعد رخ داد این بود که پیماننامههایی بوجود آمدند که اساس آنها اعلامیه جهانی حقوق بشر بود. به عنوان مثال، میتوان از پیمان بین المللی حقوق سیاسی و مدنی نام برد. این پیماننامه، برخی از مفادش را مستقیما از اعلامیه جهانی حقوق بشر اتخاذ میکند. در نتیجه آن را روشنتر، تعریف شدهتر و قانونیتر می کند.
اما مشکل پیمان نامه این است که اعمال کردن مفاد آن در مورد همه کشورها مصداق پیدا نمیکند؛ زیرا یک پیمان نامه بین المللی زمانی سندیت دارد که دولتهای امضا کننده، آن را به عنوان قانون در کشورشان پذیرفته باشند. مثلا به عربستان سعودی می توانیم بگوئیم که قوانین بین المللی چنین و چنان می گوید. ولی این یک پیمان نامه از نظر آنها قانونی و حقوقی نیست، چرا که عربستان، پیمان نامه بین المللی حقوق سیاسی و مدنی را امضا نکرده و در نتیجه متعهد نمی باشد. بنابراین استناد به بیانیهها و پیماننامههای حقوق بشری در گفتگو با عربستان سعودی نتیجهای نخواهد داشت. برای روشنتر شدن موضوع یک معاهده تجاری را در نظر بگیرید. قراردادی نوشته می شود و در اختیار شما قرار می گیرد که در آن نوشته شده است از این پس به این شکل غذا میخورید، اینطور لباس میپوشید، اینگونه رفتار می کنید و اگر آنطور که گفته شده عمل نکنید این پیامدها را خواهد داشت. اگر شما آنرا امضا کنید متعهد به عمل خواهید شد ولی اگر آنرا امضا نکنید؛ آن عهدنامه هیچ قدرتی بر شما نخواهد داشت.
بسیاری از کشورها سعی می کنند به هر روشی از زیر بار این معاهدات و پیماننامهها فرار کنند؛ یا با امضا نکردن یا با تغییر دادن مفاد و مفاهیم موجود در آن.
اما در مورد ایران، نکته امیدبخش این است که دولت آن بسیاری از این معاهدات را امضا کرده است. این موضوع به مدافعان حقوق بشر، توانایی آن را می دهد که در موارد نقض حقوق بشر با دولت ایران به مذاکره بنشینند. مدافع حقوق مسیحیان نیز به همین معاهدات استناد خواهد کرد. ما در گفتگو به سراغ کتاب مقدس نمی رویم، موعظه هم نمیکنیم بلکه به آنها گفته می شود: شما این معاهدات را امضا کرده اید و طبق گزارشات موجود از وقایع کشور شما، این سازمانها، ماموران دولتی، و یا پلیس شما بودهاند که مفاد این عهدنامه را نقض کرده اند.
بنابراین زمانی که درباره حقوق بشر صحبت می کنیم در واقع صحبت از همین قرارداد و این پیمان نامه است. اما فقط این نیست. مثلا در ترکیه کار آسان تر است؛ چرا که یکی از عهدنامههایی که ترکیه امضا کرده است کنوانسیون اروپایی حقوق بشر می باشد. این کنوانسیون به تنهایی دارای یک دادگاه می باشد که «دادگاه اروپایی حقوق بشر» نامیده می شود. اگر در ترکیه مسالهای رخ دهد، می توانید به دادگاه ترکیه مراجعه کرده و بگوئید این عمل نادرستی است که از شخصی یا گروهی سر زده؛ و چون دادگاه ترکیه، زیرمجموعه دادگاه حقوق بشراروپایی است، قاضی ترک نمی تواند رأیی مخالف رأی دادگاه حقوق بشر بین المللی صادر کند. اگر هم این طور شد، آنوقت به سراغ دادگاه حقوق بشر اروپایی می رویم که بسیار قانونی و معتبر است. در مورد ایران این سناریو صدق نمیکند چرا که ایران هیچگونه کنوانسیونی را امضا نکرده است که دارای یک دادگاه مجزا باشد. اما معاهداتی را امضا نموده است که بطور جدی ایران را متعهد می سازد که چگونه رفتار نماید، اما هیچگونه تضمین اجرایی وجود ندارد زیرا که دادگاهی وجود ندارد که مجبورشان کند.
چه باید کرد؟
جهان امروز به شکل یک «دهکده جهانی» درآمده است. مساله مهم درباره «دهکده جهانی» این است که حتی اگر رئیس جمهوری ایران بگوید که من به کسی جوابگو نیستم و به هیچ جایی وابسته نیستم؛ در واقع اینگونه نیست و ایران نمی تواند به هیچ عنوان مستقل از جامعه جهانی باشد. ایران عهدنامههای تجاری زیادی با کشورهای مختلف دارد و بسیاری از سیاست های خارجی ایران مرتبط با کشورهای دیگر است. به همین دلیل ایران نگران تصویری است که از خودش در جوامع بین المللی ارائه می دهد. دولت ایران و وزیر خارجه اش واقعا نگران این هستند که چه وقایعی و اخباری از کشورشان در سطح جهانی انعکاس مییابد. بنابراین، تنها شانس ما این است که به دنیا نشان دهیم که چه اتفاقاتی در ایران رخ میدهد و اطلاعات را به طریق درستی به سازمانهای حقوق بشری ارائه دهیم. باید هر اتفاق ناقض حقوق اقلیتها (و در اینجا مسیحیان) که رخ میدهد را دقیق و درست ثبت و گزارش کنیم.
مصر در مقایسه با ایران شرایط کاملا متفاوتی دارد. این کشور سالانه دو میلیارد دلار از امریکا کمک می گیرد همان میزان کمکی که اسرائیل از آمریکا می گیرد. طبیعی است که وقتی دربارۀ قوانین بین المللی و مشکلات جدی این کشور با دولتمردان آن گفتگو میکنیم، آنها هم سعی کنند منافع خود را در نظر بگیرند. اگر وزارت امور خارجه امریکا و دیگر کشورها وادار شوند تا به مصر فشار بیاورند، این کشور تلاش بیشتری در رعایت حقوق بشر خواهد کرد. بزرگترین تجارت مصر توریسم یا گردشگری است و به همین خاطر نیازمند رابطه بهتری با کشورهای دنیاست. بنابراین در نبود دادگاهی که بتواند به شکایات حقوق بشری در مصر رسیدگی کند، دست گذاشتن روی روابط تجاری این کشور، مکانیزم بهتری برای فشار هستند. به این ترتیب میتوان از زندانی کردنهای غیرقانونی و شکنجه و دیگر موارد نقض حقوق بشر کاست تا مطمئن شویم این کشورها به عهد خودشان وفا می کنند.
اما لازمه هر اقدام مدافع حقوق بشری، دسترسی به اطلاعات دقیق و درست است. و البته یک تحلیل بیطرفانه و یک استراتژی مناسب هم باید داشته باشیم تا بتوانیم درست عمل کنیم.
به عنوان مثال در ترکیه کارهایی که جنبه عمومی دارد خیلی بیشتر تاثیرگذار است. درج ده مقاله در ده روزنامه معروف و انتشار چند بیانیه کافی است که کشور ترکیه را نگران سازد تا به اقدامی دست زند. ولی در مورد ایران و بسیاری از کشورهای عربی معمولا این استراتژی مفیدی نیست. وقتی این دولتها را در انظار عمومی تحت فشار می گذارید معمولا نتیجه خوبی نمیگیرید. اگر آنها را علنی و در نظر عموم تحت فشار قرار بدهید آنها حالت تدافعی به خود گرفته و مساله برایشان حیثیتی می شود. رسانهای کردن و عمومی کردن موضوع در کشوری مثل ایران برای ما “آخرین گزینه” است که اگر مجبور شدیم آن را به کار می بریم.
می توانیم دیپلماسی ساکت و آرام را پیگیری نمائیم. معمولا ایران نسبت به این روش واکنش بهتری نشان میدهد. برخی موارد هم اصلا جواب نمی دهد یا دیرتر جواب میدهد، مثل مساله خواهران مریم و مرضیه که همچنان در زندان به سر می برند.
بنابراین حقوق بشر تنها دستاویزی است که ما برای دفاع از حقوق مظلومان در این شرایط داریم. در قرون گذشته که چنین چیزی هم نداشتیم. بعد از سال ۱۹۶۰ بود که مساله ای به نام حقوق بشر پدید آمد. ما خوشبخت تر از گذشتگانمان هستیم؛ چرا که آنها چنین شانسی نداشتند که کشوری را به دادگاه بکشانند. امروزه دارای قانونهای بین المللی و رسانه های بین المللی هستیم.
مسیحیان و حقوق بشر
الف) آیا فعال حقوق بشر همان فعال سیاسی است؟
به نظر می رسد بسیاری از مسیحیان مساله حقوق بشر را به درستی درک نکردند. مساله حقوق بشر مقولهای جدا از فعالیت سیاسی است. بسیاری از مردم این دو را با هم اشتباه می گیرند. البته درست است که مساله دفاع از حقوق بشر خیلی مواقع می تواند جنبه سیاسی به خودش بگیرد ولی در نهایت اینگونه نیست. به عنوان مثال در ترکیه، کردهای زیادی هستند که درموردشان تبعیض می شود. در قسمتهای شرقی ترکیه اتفاقات وحشتناکی رخ میدهد. وقتی میبینیم دولت ترکیه چطور در مورد اقلیتهای خودش عکس العمل نشان می دهد، به سراغ آن قسمت از معاهدات بین المللی می رویم که درمورد تبعیض اقلیتها است. توجه ما معطوف حقوق فرد یا افرادی است که حقی از آنها ضایع شده است. اگر می خواستیم دفاع از حقوق بشر را به یک فعالیت سیاسی تبدیل کنیم، از ایدۀ کشور مستقل برای کردها دفاع می کردیم و اینکه ترکیه باید تقسیم شود و کردها هم سهمی از آن داشته باشند! مثالی میزنم که مسئله را روشنتر سازد:
من در منطقه ای از انگلستان زندگی می کنم که حدود ۳۰ نفر از ترک آنجا زندگی می کنند. ترکها نمی توانند در آنجا به استناد قوانین حقوق بشری اعلام استقلال کرده و کشوری را تشکیل دهند، یا با دستهجمعی از ملکه انگستان نوعی خودمختاری را مطالبه کنند. چنین چیزی در قوانین انگلستان وجود ندارد و نمی توان از گفتمان حقوق بشر برای آن استفاده کنیم. اما اگر هر یک از ترکهای آن منطقه توسط پلیس مورد تهاجم قرار گرفتند و یا اگر مسوولان دولتی آن ناحیه به دلیل ترک بودن آنها، اجازه برخورداری از مزایای درمانی، تحصیلی و دیگر مزایا را ندهند؛ در آن صورت میتوانند به استناد قوانین دفاع از حقوق بشر اقامه دعوا کنند. اینجاست که حقوق بین الملل، و همینطور قوانین انگلیس می گوید اقلیتهای نیز باید اجازه برخورداری از این مزایا را داشته باشند.
بسیاری از دولتهای خاورمیانه اینطور به مردمشان القا می کنند که گویی حقوق بشر چیز بسیار بدی است. تا صحبت از حقوق بشر می شود می گویند شما مزدوران سیا (CIA) یا کشورهای خارجی هستید. برای اینکه دولتها نمیخواهند شهروندانشان از حقوقشان مطلع شوند. به همین دلیل هیچکدام از دولتهای خاورمیانهای را نمی یابید که حقوق بشر را به شهروندان آموزش دهند.
ب) حقوق بشر: رسالت مسیح و رسالت مسیحیان
اینجا میخواهم یک ادعای خیلی صریح بکنم؛ و آن اینکه حقوق بشر پیغام انجیل است. برای مسیحی دفاع از حقوق بشر یک چیز جانبی، اضافی و کم اهمیت نیست که همچون سرگرمی مخصوص عدۀ خاصی باشد. حقوق بشر، مرکزیت پیغام عیسی مسیح است. در لوقا فصل چهارم، عیسی مسیح به بیابان رفت و پس از بازگشت خدمت خودش را شروع نمود. به او لوحی دادند که آن را بخواند. آیاتی که مسیح از آن خواند در واقع پیغام مسیح بود. در فصل چهارم لوقا آیات ۱۸ و ۱۹ آنچه را که عیسی آنجا خواند: “روح خداوند بر من است زیرا مرا مسح کرد تا فقیران را بشارت دهم و مرا فرستاده تا رهایی را به اسیران، و بینایی را به نابینایان اعلام کنم، و ستمدیدگان را رهایی بخشم، و سال لطف خداوند را اعلام نمایم.”
اینها کلماتی بود که عیسی در تشریح رسالت و مأموریت خود گفت. او درباره فقیران صحبت میکند ولی در آن روزگار فقیر این مفهوم امروزی را نداشت. اینجا فقط صحبت از فقر مالی نیست بلکه سخن از محرومیت اجتماعی و ناعدالتی است. بنابراین عدالت را به عنوان پیام محوری در سراسر سخنان عیسی می بینیم. افرادی را که او شفا می دهد کسانی هستند که توسط فریسیان و دیگران طرد شده و رانده شده اند. زن سامری که عیسی او را به مصاحبت برمیگزیند از همین فقیران است، از همین طرد شدگان. مسیح با همه به شکل برابری رفتار می کند
در متی ۲۵ آیات ۳۴ تا ۳۶ میفرماید: «آنگاه پادشاه [خدا] به اصحاب طرف راست گوید بیاید ای برکت یافتگان از پدر من، و ملکوتی را که از ابتدای عالم برای شما آماده شده است را به میراث بگیرید زیرا چون گرسنه بودم مرا طعام دادید تشنه بودم، سیرابم نمودید. غریب بودم، مرا جا دادید. عریان بودم مرا پوشانیدید. مریض بودم عیادتم کردید. در حبس بودم دیدن من آمدید. آنوقت عادلان می پرسند خداوندا کی تو را گرسنه و تشنه و عریان پیدا کردیم که این کارها را انجام دهیم در آن وقت هست که عیسی می گوید آن چیزهایی که برای کوچکترین های من انجام دادید در واقع برای من انجام دادید و برای کسانی که اینگونه بودند و کاری نکردید می گوید: از من دور شوید شما را نمی شناسم». مرکزیت این پیام باز هم همان است که خدا به دنیا نگاه می کند؛ ناعدالتی و رنج را می بیند؛ مردمی را که از نظر جسمانی در نیاز هستند؛ غذا، لباس، و پناهگاه ندارند؛ و از نظر روحانی حقیقت خدا را نمی شناسند، یا از نظر روحی تنها و مطرود هستند. در همه اینها ناعدالتی و نابرابری را در دنیا می بینیم.
می توانیم ساعتها درباره عدالت که محور پیام انجیل است از پیدایش تا مکاشفه صحبت کنیم اما معنای آن برای مسیحیان چیست؟ معنای دفاع مسیحی از حقوق بشر چیست؟
من به یک کشور مسیحی یا یک قوم مسیحی ایمان ندارم. من به هیچ دولتی که در طول تاریخ بتوان نامش را دولت مسیحی گذاشت ایمان ندارم. فکر نمی کنم عیسی مسیح از ما خواسته باشد که احزاب مسیحی داشته باشیم و کشورها را مسیحی کرده و با پیام مسیحی بر کشورها حکمرانی کنیم. اما مسیح گفت هرجا که ناعدالتی و ظلم است کلیسای من باید در آنجا حضور داشته باشد. زیرا انجیل آن چیزی است که در عیسی بود، رنج کشیدن با مردم، با آنها بودن و در کنار آنها ایستادن و در نهایت هم برای آنها مردن. او بدینوسیله حیات خدا را در ما جاری ساخت. در دوم قرنتیان پولس می گوید که جاری کردن این حیات دعوت ما هم است. او درباره تجربه خودش می گوید و این که چگونه هر روز خودش را با مرگ روبرو می بیند و اینکه از طریق جفایی که می بیند پیام انجیل منتشر می شود.
فکر می کنم بسیاری از ما مسیحیان، مسیحیت را تبدیل به یک تجربه شخصی کردهایم. این موضوع خصوصا در مورد مسیحیان غربی صدق میکند. بیشتر وقتها در مورد «من، نیازهای من، خوشبختی و سعادت من…»، می اندیشیم. بسیاری فکر می کنند که به کلیسا می روند تا از نظر روحی انرژی گرفته و چند موسیقی خوب بشنوند، تصور کنند که بخشیده شده اند و باور کنند که به آسمان میروند. فقط باید مطمئن باشند که تا آن موقع دست از پا خطا نکنند و همینطور زندگی نیکی را ادامه دهند. مشکل این است که همه اینها درست و بسیار عالی است، اما خود عیسی به خاطر این چیزها از فریسیان عصبانی بود! فریسیان همه کارهای خوب را انجام میدانند. آنها قوانین شریعت موسی را به جا می آوردند. کلام خدا را هر روز مطالعه می کردند. هر روز برای پرستش به معبد می رفتند و خدا را شکر می کردند. از آنچه بدست می آوردند مبلغی را هم به خدا هدیه می دادند. مسیح درباره دو یهودی (یکی فریسی و یکی کاتب) می گوید که به معبد برای پرستش می رفتند و شخص مجروحی کنار جاده افتاده بود. آنها به او دست نزدند؛ چون بدن او خونآلود بود و اگر با او تماس میگرفتند نجس می شدند و برای پرستش نمی توانستند وارد معبد شوند. البته دیرشان هم شده بود. پس رفتند. اما شخص مجروح را چه کسی از کنار جاده برداشت؟ یک سامری! اگر به زبان امروز بخواهیم بگوئیم سامری کیست، میشود “یک مسلمان خوب”.
میلیونها مسیحی در عراق دنبال غذا، کاشانه و امنیت هستند ولی کلیسای مسیح در آنجا نیست. کلیسای مسیح در سراسر دنیا مشغول خودش است. بسیاری از مسیحیان در سراسر خاورمیانه تحت فشار و جفا هستند برخی کسانی که از زمینه اسلامی آمده اند حتی نمی توانند برای پرستش به داخل کلیسا بروند چرا که کلیساهایی که مسیحی زاده هستند نمی خواهند آنها را در خودشان بپذیرند و آنجاست که مسیح پیغامش به این افراد این است که من گرسنه، تشنه مضروب و زندانی بودم ولی کسی آنجا نبود.
پس وقتی ما از حقوق بشر صحبت می کنیم در واقع از براندازی هیچ دولتی سخن نمی گوئیم. ما به دنبال تغییر رژیم در ایران نیستیم. چون هیچ دولتی، عالی، کامل و بی نقص نیست. ولی در عهد عتیق می خوانیم که انبیا می ایستند و به دنیا و ناعدالتی دنیا می گویند که این درست نیست و ناعادلانه است. امروزه در دنیای سکولار زندگی می کنیم. در دنیایی که عامه مردم کلام خدا را به عنوان حقیقت نمی پذیرند. ما باید در نقش همین انبیا ظاهر شویم و نقش آنها را ایفا کنیم.
ما به دولت ایران می گوییم شما نمی توانید این کار را انجام دهید برای اینکه یکی از ده فرمان خدا به انسانها این است که قتل نکن. این همان معاهده ای است که شما هم قبول دارید. پس وقتی می گوئیم حقوق بشر محور پیغام مسیح است، منظور این نیست که کلیسا از اعلام انجیل، و “خبر خوش نجات” دست بردارد، همچنین نمی گوییم که کلیسا باید حزبی ایجاد کند و سعی در براندازی کشوری داشته باشد. ولی می گویم کلیسا حاضر باشد آن پیکر زخمی را که کنار جاده افتاده است مرهم نهد و از آن دفاع کند. برای افرادی که در زندان هستند و فریاد کمک و استمداد دارند؛ کلیسا نقش آن نبی را ایفا نماید، بایستد و بگوید شما حق ندارید کسی را بکشید. زبانی که ما آنجا استفاده می کنیم امروزه آن چیزی است که به آن حقوق بشر می گویند.