رودولف بولتمن:
او ادامه دهنده راه بارت و پژوهشگر عهد جدید بود. در این زمینه با بارت موافق است که خداست که خودش را آشکار میکند. میگوید الهیات و دیانت را باید روی تجربه روحانی ملاقات مستقیم با خدا بنا کنیم.
کاملا تسلیم جهانبینی علمگرایانه روشنگری میشود. به عنوان نمونه او معجزات را غیر ممکن میداند، ماورالطبیعه را نفی میکند و خیلی اعتقادات مسیحی را اسطورهای میداند که آنها را نباید عینی تلقی کردکه باید تفسیری اگزیستانسیالیستی از آنها داشت. در واقع او تمام الهیات را به چیزهای درونی تبدیل میکند که در باطن انسان رخ میدهد. به این ترتیب با وجود تاکید بر ملاقات خدا از انسان، این ملاقات را از بُعد عینی کاملا منفک میداند و به همین خاطر بسیار سوبژکتیو، دورنی و ذهنی میشود. روشنگری را میپذیرد.
نقاط قوت: تلاش میکند تا با چالشهای روشنگری به نوعی کنار بیاید و مسیحیت را با دیدگاه علمی و فلسفی آن زمان سازگار کند، و این یک حُسن است. تاکید میکند که حقیقت مسیحیت یک چیز باطنی و دورنی است و ملاقات یک چیز شخصی و اگزیستانسیال است. این خیلی مفید است
نقاط ضعف: یک بُعدی به مسیحیت نگاه میکند و مسیحیت را خیلی محدود میکند و تقلیل میدهد به خیلی چیزهایی که در فلسفه اگزیستانسیالیسم وجود داشت. تصویر ناقصی از خدا بدست میآید چون خدا تبدیل میشود به آن چه که من در ملاقات با او پیدا میکنم.
ولفارد پاننبرگ:
وی عقل گریزی الهیات مدرن را زیر سوال میبرد و میگوید: “آنها روی تاثیر ایمان تاکید دارند و میخواهند الهیات و مکاشفه خدا را تبدیل کنند به یک چیز درونی و یک حرکت ایمانی، همه اینها اشتباه است و قبل از روشنگری، مسیحیت به شهادت خدا در کتاب مقدس یا کلیسا متکی بود.” او میگوید در برابر علم جدید و نقد تاریخی که موجب شکاکیت شده، الهیات مدرن راه حل فرار از عینیت و رخدادهای تاریخی را برگزیده است و پناه برده به یک تجربه درونی و عرفانی.
پاننبرگ درست در نقطه مقابل این عقلگریزی ادعا میکند که عرصه دستیابی به حقیقت تسلیم درونی و غیر عقلانی ایمان نیست، بلکه عرصه بحث و استدلال است. مسیحیت را نمیتوان خلاصه کرد به یک ملاقات درونی و عرفانی با خدا. بله، خداست که به سراغ انسان میآید و خودش را آشکار میکند ولی مکاشفه واقعا در تاریخ اتفاق میافتد و بوسیله ابزارهای تاریخی قابل کشف است. انسان هم میتواند با نقد تاریخی مکاشفه خدا را در تاریخ پیدا کند و تماماً فرا تاریخی نیست. بالاخره معتقد است که وجود خدا و حقانیت مسیحیت را هر چند در حال حاضر نمیتوان ثابت کرد ولی میتوان نشان داد. حتی امروز اعتقاد به خدا و اعتقاد به اصول اعتقادات مسیحی بر تجربه مسیحیان روشنایی میافکند و معنی بیشتری به زندگی آنها میدهد.