۱. دین و هویت ملی
اغلب کشورها صاحب یک جور هویت ملی هستند که متشکل از عوامل پیچیدهای چون تاریخ، سیاست، ادبیات، و مخصوصاً دین است. ما همه در یک زمینهای مذهبی متولد شده و رشد میکنیم که در نحوۀ تفکر ما تأثیرگذار است. در این میان نقش اندیشۀ دینی و تجارب مذهبی بسیار برجسته است. به عنوان مثال، اگر شخص من در یک مراسم دینی شرکت کنم که در آن شیون و زاری بسیاری میشود، قطعا بخشی از وجود من ناراحت بوده و تمایل دارد که این مراسم را یک احساسگرایی صرف تلقی کند. دلیل چنین عکسالعملی در طرز رشد و تربیت من است. وقتی ما را هر روزه به عبادتخانۀ مدرسه میبردند، مراسم تماماً با نظم و انضباط برگزار میشد. هیچ شیون و زاری وجود نداشت. بنابراین هویت مذهبی من مراسمی پر از شیون و زاری را برنمیتابد.
بر این اساس، این فکر که انجیل در یک خلاء [هویتی] موعظه شود، و بعد کلیسا بیاید و مردمی را که در نتیجه بشارت ایمان آوردهاند تبدیل به مسیحیانی خوب بکند، سادهانگارانه است. انجیل قدرت خداست، اما این انجیل به مردمی موعظه میشود که هویت دینی مخصوص خود را دارند و انجیل مسیح قبل از هر چیز دیگر با این بُعد از هویت آنها روبروست. بعد از اینکه کسی به مسیح ایمان بیاورد، این هویت دینی تا آخر عمر همچنان با او خواهد بود و بر درک او از کتابمقدس سایه میافکند.
۲. هویت دینی ایران: تشیع و تصوف
هر کس هویت دینی ایرانیان را بررسی کند، نهایتاً به این نتیجه خواهد رسید که دو ساختار عظیم در این چشمانداز سیطره دارند. به طور قطع یک میزان از زرتشتیگری در گذشتۀ تاریخی ایران به چشم میخورد، و البته مسیحیان هم حضوری غیرقابل انکار در این کشور داشتهاند؛ اما بزرگترین عناصر موجود در این چشم انداز، تشیع و تصوف هستند. تشیع، مذهب رسمی کشور است، و تصوف مذهب غیر رسمی آن؛ و هر دو به یک اندازه مهم هستند. ما در ادامه به طور خلاصه به ویژگیهای اساسی تشیع و تصوف خواهیم پرداخت و در این راستا دو پرسش را مطرح خواهیم کرد:
الف: تشیع و تصوف چه نفوذ و تأثیری در ایرانیانی دارد که پیام انجیل را میشنوند؟
ب: تشیع و تصوف چه نفوذ و تأثیری در ایرانیانی دارد که شاگر مسیح میشوند؟
۳. تشیع
الف- سرسپردگی و وقف به امامان
مذهب تشیع روایت امامانی است که حق آنها توسط کسانی ضایع شده که در پی حفظ ثبات و وضعیت موجود بودهاند. تشیع بیشتر روایت دلاوریها و عملکرد قهرمانانه رهبران مومن است تا مجموعهای از جزئیات عقیدتی و آموزهای. یک فرد شیعه امامش را دوست دارد، سرسپردگیش را به امامانی چون علی، حسین و رضا نشان میدهد. در مقام مقایسه میتوان گفت که اگر سنیها به “پیام” توجه دارند، شیعیان بیشتر متوجه و سرسپردۀ “پیام آور” هستند. این یک تفاوت اساسی است. و البته این سرسپردگی فقط شامل حال مردها نیست، بلکه زنان را هم شامل میشود. علامت دست یا «پنج تن» که بر روی عَلَمها نصب شده، و پیش روی دستهجات عزاداری در ایام محرم بلند کرده میشود نماد شخصیتهایی چون محمد (پیامبر اسلام)، امام علی، امام حسن، امام حسین و همچنین فاطمه (همسر امام علی) است. در تشیع، فاطمه از احترام و عزت فوقالعادهای برخوردار است. اما او در میان زنان تنها نیست. زینب، خواهر امام حسین هم مورد احترام است و مقبرهای دارد. همینطور معصومه (فاطمه)، خواهر امام هشتم شیعیان که با او به ایران مسافرت کرد ولی در قم به علت بیماری درگذشت.
در مطالعه این شخصیتها، ویژگی کلی را میتوان در ورود شجاعانه و قهرمانوارانه آنها به میدان دید. امام علی را شیرخدا مینامند. در مورد ساده زیستی و توجه او به فقرا گفتهاند. به عنوان مثال، نوشتهاند که وی جامهای نازک به تن داشت که در مقابل سرما هم محافظتش نمیکرد. داستانهای مشابهی مثل این را میتوان در مورد امامان دیگر نیز سراغ گرفت.
رابطه نزدیک و صمیمی آنها با پیامبر اسلام هم یک ویژگی مهم است. امامان شیعه از سلاله و خاندان پیامبر اسلام به حساب میآیند. علی شخصیتی بیش از یک پسرعمو و داماد پیامبر است، او عملاً یک پسر خوانده به حساب میآید.
اما با وجود این خصوصیات، با این امامان مخالفت شد و آنها ترد شدند. آنها از مراکز قدرت در دمشق دور نگاه داشته شدند. و البته از همین تردشدگی که با خون امامان گره خورده، حصار بزرگی برای پاسداری از تشیع بوجود آوردند. به عنوان مثال، در باور شیعه، امام حسین ترجیح داد تا توسط سپاهیان بیشمار یزید کشته شود ولی هدف مقدسش را وا ننهد. حکایتی هست در مورد اینکه وقتی سر امام حسین را پیش یزید در دمشق بردند، لبهای او را با عصای خود زد و گفت “ما کسانی را کشتیم که برایمان عزیز بودند، ولی سرکش شدند.” او توسط یکی از یارانش سرزنش میشود که “عصایت را برکش، آیا من ندیدم پیامبر را که بر این لبها بوسه زد”.
قدرت و جذبه اخلاقی امامان شیعه در همین خلاصه میشود؛ یعنی کسانی چون امام حسین که مترود شدهاند، ولی برای آنانی که به چشم روحانی و معنوی مینگرند، آنها در واقع کسانی هستند که توسط پیامبر بوسیده شدهاند.
بنابراین، نمیتوان از اصول اعتقادی، و یا آموزههای دینی تعریف صحیح و کاملی از تشیع به دست آورد. در عوض داستان دراماتیک و مهیجی که در آن مردی حقطلب توسط دشمنانش به طرزی بیرحمانه کشته میشود، واجد یک پیام انگیزهبخش و اخلاقی است که رنج کشیدن و قربانی دادن از پیروزیهای دنیوی ارزشمندتر است. وقف و سرسپردگی به امامان را میتوان در پرتو این روایات فهمید.
ب- اهیمت مراسم عاشورا و زیارت
یک شیعه خود را سرسپردۀ امامان و آنچه این امامان نماد آن هستند دانسته و به طرز محسوسی نیز آنرا ابراز میکند. تصاویر این امامان بر دیوار منازل شیعیان نصب شده و مهمترین و باشکوهترین مراسم مذهبی شیعیان هر ساله در روز عاشورا، توسط شیعیان دنیا برگزار میشود. دستهجات عزاداری، نوحهخوانیها، نمایش تعزیه، سینهزنی، زنجیرزنی، و حتی قمهزنی به شکل گستردهای در این مراسم مذهبی به چشم میخورند. شما میتوانید در چنین مراسمی نکات الهیاتی بیشتری بیابید تا در مساجد. خصوصاً اینکه برخی شیعیان معتقدند که به واسطۀ قربانی امام حسین، رحمت خدا شامل حال کسانی میشود که در روز عاشورا برای او اشک ریختند و به این ترتیب از بخشش گناهانشان برخوردار میشوند. بنابراین ارتباط مردم با عالم الهی نیز در این آیین مذهبی تعریف میشود.
زیارت هم از اهمیت والایی برای شیعیان برخوردار است. زیارت جایگاهی بسیار فراتر از انجام فرایض دینی چون حج پیدا میکند. شیعیان از رفتن به زیارت لذت میبرند. یکبار در نزدیکی جنوب شیراز مردی را ملاقات کردم که با پای پیاده به کربلا رفته بود و آنهم نه فقط یک بار، بلکه پنج مرتبه. در سال ۲۰۰۳، به محض اینکه رژیم صدام سقوط کرد، هزارها ایرانی از مرز گذشتند و به قصد دیدن زیارتگاه امام حسین در کربلا خطر میادین مین را به جان خریدند. در خود ایران، هر ساله حدود دوازده میلیون شیعه برای زیارت به مشهد میروند. بیشک زائران جذب زیبایی چشمگیر حرم میشوند، اما علت این اشتیاق خیلی بیش از زیبایی یک بناست. این عقیده وجود دارد که در این زیارت ارتباطی با خدا و عالم معنوی صورت میگیرد. لمس کردن از اهمیت ویژهای برخوردار میشود. هر چقدر به مرقد نزدیکتر میشوید، موجی از مردم در حال تقلا برای نزدیکتر شدن به آن هستند. دور ایستادن و نظاره کردن کافی نیست و باید خود ضریح لمس شود. گویی باور دارند قدرتی از آن جاری میشود. این امر مشابه اعتقادی است که کاتولیکهای قدیمی در مورد قدرت آثار مقدسشان داشتند. در کنار موضوع زیارت، اعتقاد به یک امام که نمرده و زنده است نیز وجود دارد.
ج- امام مهدی
امامی که به اعتقاد شیعیان اثنیعشری، در قرن نهم (میلادی) از نظرها غایب شد. او اگر چه امام غایب است، اما حضور فعالی در صحنۀ جهانی دارد، و یک روز برای برقراری عدل باز خواهد گشت. بنابراین علیرغم نقش غالبی که گریه و عزاداری در حیات دینی شیعیان ایفا میکند، رگههایی از امید نیز همیشه وجود داشته است. ریشه این امید بر این مبنا استوار است که امام مهدی غایب شد، و از چنگ مرگ نیز گریخت. او به یک معنا تصویرگر قیام یا رستاخیز در اعتقاد شیعه است که میتوان با او، به خصوص در زیارتگاههای مثل جمکران، ارتباط برقرار کرد. به علاوه این اعتقاد نیز وجود دارد که امامان شیعه مدافع مظلومان، و در پی برقراری عدالت بوده یا هستند. این امامان مورد تحقیر و نفرت افراد دنیوی و حاکمانی قرار گرفتند که در پی منافع زودگذر خود بودند. اما بالاخره، همین امامان پیروز نهایی میدان هستند و شخصیتی چون امام مهدی با غلبۀ نهایی خود بر ظلم و ناعدالتی، پیروزی را برایشان به ارمغان خواهد آورد.
در مجموع میتوان عواملی مثل شور مذهبی، پرهیزگاری، و سرسپردگی به امامان مترود ولی عادل را در تشیع تشخیص داد. اما در این مرحله باید به یک نیروی مطرح دیگر در عرصه دینی ایران بپردازیم که هم از طرف شیعیان و هم اهل سنت با دید منفی و ظن به آنها نگریسته میشود.
۴. تصوف
الف- ویژگی ایرانی تصوف
اولین چیزی که میتوان در مورد تصوف گفت این است که، اگر چه تصوف و عرفان اسلامی در سراسر ممالک اسلامی یافت میشود، اما شکوفایی آن در ایران بوده است و تأثیر حضور ایرانیان در این جنبش بسیار غالب است. هِنری کُربن (Henry Corbin) پژوهشگر فرانسوی و متخصص در این زمینه معتقد است که “گویی در ایرانیان یک ژن عرفانی وجود دارد”. فرشته احمدی، صاحبنظر دیگری در این زمینه میگوید، “معدود افرادی این حقیقت را کتمان میکنند که پیشرفت صوفیگری مدیون عارفان ایرانی بوده است”.
کافی است به فهرست اسامی عارفان، فیلسوفان، و شعرای مسلمان نگاهی بیاندازید که شما هم این موضوع را تصدیق کنید. منصور حلاج، که به خاطر این ادعا که با حق یکی شده است (اناالحق) مصلوب شد؛ بایزید بسطامی که ابداعگر مفهوم «فنا» [یا نابود شدنِ «خود»] در حق بود؛ امام محمد غزالی که به اعتقاد صاحبنظران بزرگترین متفکر معنوی در جهان اسلام بود. او از تدریس [فقه] دست کشید تا با نوشتن ۷۰ کتاب در شهر توس، صوفیگری را به عنوان عقیدهای مقبول در دنیای اسلام تثبیت کند. شهابالدین سهروردی که صاحب نظریه حکمت اشراقیه در عرفان بود. ملاصدرا که تمام تعالیم عرفانی صوفیان را یکجا جمع کرده و تحت عنوان حکمت متعالیه ارائه داد و به این ترتیب مطالعه عرفان را برای بسیاری از روحانیون تبدیل به یک امر معمول ساخت. و از عطار گرفته، که در مجمع مرغان خواننده را به این نتیجه میرساند که “طالب و مطلوب یکی است”، تا ستارگان برجستۀ شعر پارسی همچون مولوی و حافظ که هسته و ماهیتی عمیقاً عرفانی دارند؛ همگی ایرانی هستند. اینها افراد پیادهنظام در دنیای عرفان نیستند، اینها ارتشبدها هستند، اینها بنیانگذاران و نوآوران هستند و البته جملگی ایرانی.
پس تصوف یک خصلت ایرانی دارد. به علاوه این فرهنگ صوفی-عرفانی بخشی قابل توجه از زمینهای را تشکیل میدهد که انجیل در آن موعظه میشود. عرفان در همه جا یافت میشود؛ چه نزد آن روحانی متواضعی که عرفان را در حوزه آموخته، و چه نزد کسی که مسلمان بودن او تنها به اسم است ولی به شعر حافظ و مولوی هم عشق میورزد.
ب- اسلامی اما همهشمول
تصوف ریشه در اسلام دارد. تصوف، عرفان اسلامی است. مطابق یک روایت، بایزید بسطامی، این صوفی معروف، هندوانه نمیخورد چون نمیدانست پیامبر اسلام چطور آنرا میخورده. این شخص در عین صوفی بودن، خیلی هم مسلمان است. اما تصوف یک بعد جهانی یا همه شمول هم دارد. بیت آغازین مولوی در مثنوی این گونه است:
بشنو از نی چون حکایت میکند
از جداییها شکایت میکند
این بیت فقط وضعیت مسلمانان را ترسیم نمیکند بلکه وضعیتی همهشمول یا جهانی است. مرثیهسرایی در فراق یار، خاص همه کسانی است که به نحوی خود را از خدا دورافتاده میبینند. این تصور که همه انسانها، فارق از تعلق دینی خود، طالب و جویای خدا هستند در شعر مولوی بسیار مشهود است. به خاطر چنین باوری است که مولوی اهمیت زیادی به آن عده که بر انحصاری بودن یک دین پافشاری میکنند نشان نمیدهد.
مومن و ترسا، جهود و گبر و مغ
جمله را رو سوی آن سلطان الغ
بلک سنگ و خاک و کوه و آب را
هست واگشت نهایی با خدا (مثنوی، دفتر ششم)
برای مولوی دگماتیسم دینی که در جزئیات اعتقادی مذاهب جلوه میکند محور اصلی دیانت نیست، بلکه تجربه وصال یا ارتباط با خدا که در اصطلاح اغلب عارفان از او به عنوان “محبوب” یا “معشوقه” یاد میشود.
در بتکده تا خیال معشوقۀ ماست
رفتن به طواف کعبه در عین خطاست (دیوان شمس، رباعی ۳۰۱)
پس جهانی هست که دور از خدا و معشوق خود است و قصد بازگشت نزد او دارد، اما چطور؟
ج- پیر
اولین پاسخی که یک عارف صوفی به این پرسش میدهد این است که باید یک پیر یا مراد را یافت و برگزید. بسطامی، این عارف ایرانی معتقد است کسی را که شیخی نیست، شیخ او ابلیس است.
د- توبه
دعوت اولیه پیر یا شیخ به یک توبۀ اساسی است. التزام به تکالیف و شعائر دینی به تنهایی کافی نیست. سری بن مفلس سقطی، از مشایخ صوفی قرن نهم، چنین تعلیم میداد که «طریق عامۀ مردم این است که پنج بار در روز پشت سر یک امام نماز بخوانند، اما طریق خاصّان این است که همه دنیا را پشت سر خود بگذارند» توبه باید اساسی باشد، چرا که مقصود رسیدن به خداست. به همین دلیل حافظ شیرازی چنین نظر حیرتآوری دارد که:
به مِی سجاده رنگین کن
گرت پیر مغان گوید
مطابق این باور، اگر پیر مغان یا مرشد و استادت، تو را گوید که سجادۀ خود میآلود کن، اطاعت امر او بر اجرای اصول و عقاید مذهبی ارجحیت دارد و مهمتر است؛ زیرا او تو را به خدا رهنمون میشود. وقتی که این پیر و مرشد بداند که مریدش او را بی قید و شرط پیروی میکند، آنگاه طریقت صوفیانه را به او میآموزد که این طریقت از سه مولفه اصلی برخوردار است:
(۱) کشف
مرید یاد میگیرد که در پس ظواهر امر، معانی پوشیده را بجوید و بیابد. شرکت در آیینها، و عمل به مناسک مذهبی به این دلیل صورت میگیرد که در ورای آن به معنای عمیقتری دست یافت. در مطالعه متن دینی نیز او به دنبال معانی مخفی و پوشیده است تا ظاهر و لفظ متن.
(۲) ذکر
ذکر یا یادآوری نامهای خدا اغلب به صورت تکرار ۹۹ اسماءالله در میان صوفیان مرسوم است. در ذکر گاه از تسبیح استفاده میشود و گاه با رقص آیینی سماء همراه است. نکتۀ اصلی این است که یک صوفی با این کار ذهن و فکر خودش را از هر چیز دیگری جز خدا خالی میکند.
(۳) فنا
وقتی ذکر با موفقیت انجام شود، یک صوفی حقیقی باید به مرحلۀ فنا، یا حل شدن در حق نائل شود؛ جایی که دیگر چیزی از نفس در او باقی نمیماند و او به اصل خویش باز میگردد. در فناست که تجربه وحدت یا یکی شدن با خدا امکانپذیر میشود. این پایان سفر و رسیدن به لقاءالله است که در مرام صوفی برجسته، ملا صدرا، عارف به کمال رسیده و به حق بازمیگردد.
با بررسی اجمالی ویژگیهای اصلی تشیع و تصوف، حال به دو پرسش اصلی خود بازمیگردیم:
تأثیر آن بر شنوندگان خبر انجیل چیست؟
تأثیر ان بر کسانیکه که در ایمان تازه و مسیحی خود رشد میکنند، چیست؟
۵. تشیع و تصوف: تاثیر آن بر شنوندگان خبر انجیل
الف- مانع تاریخی
تا همین چند سال اخیر ایرانیان نیازی در خودشان احساس نمیکردند که به پیام انجیل پاسخ دهند. بخشی از این مانع خصوصاً در دوران شاه، مربوط به زندگی مرفه و مادیگرایانۀ شهرنشینها بود، اما عمدۀ ایرانیان، چه در شهر و چه در روستاها به هویت شیعی و عرفانی خود راضی و قانع بودند. برای خیلیها شیعه بودن و ایرانی بودن یک معنا داشت. همچنین برای بسیاری، مسیحیت یک دین اجنبی محسوب میشد که از استانداردهای اخلاقی مشکوکی هم برخوردار بود.
ب- تغییر و جابجایی
شاید کتابهای تاریخی در آینده به یک جور جابجایی یا تغییر در هویت دینی ایرانیان اشاره کنند که در سالهای مابین ۱۹۷۹ تا ۱۹۹۹ به وقوع پیوست. تا قبل از سال ۱۹۷۹ نهاد دینی شیعه خارج از حکومت بود، اما از آن زمان به بعد هر اتفاقی در ایران افتاد به نام تشیع تمام شد. این مشابه اتفاقی بود که در اروپا رخ داد. در اروپا هم یک زمانی مسیحیت نزدیکی زیادی با حکومت داشت و چنین جراحت یا جابهجایی هویتی در اروپاییها هم شکل گرفت. عوامل متعددی چون جنگ، اقتصاد بیمار، و استبداد فرهنگی یا سیاسی میتوانند به این مسئله دامن زده باشند. ریشههای این واقعه هر چه باشند، ایرانیان را به این امر متمایل میکند که در این جابهجایی به ایمان یا دینی که بیشترین نزدیکی و تشابه را با زمینه دینی-فرهنگی آنها دارد بگروند. در چنین شرایطی است که وجود پلهای ارتباطی در تشیع و تصوف مردم را نسبت به پذیرش پیام انجیل مستعد میسازد.
آنچه از گفتگوهای معمول در تاکسیها، ظهور جنبشهای مدنی و نوشتههای وبلاگنویسها برمیآید مؤید این واقعیت است. یکی از این وبلاگنویسها مینویسد: “آیا متوجه شدهاید که ماهیت وجودی ما در ایران غیر قانونی است؟ ما هر کاری در ایران میکنیم غیر قانونی است! از لباسی که میپوشیم گرفته، تا موسیقی مورد علاقه و سرگرمیهایمان، و آنچه میخوریم و مینوشیم و …” وقتی شهروندان یک کشوری فکر میکنند که همه فعالیتهای آنها، آنهم به خاطر یک دین یا مذهب خاص، غیرقانونی شده است؛ و عرصه را به نحوی بر خود تنگ شده مییابند، طوری که حتی ماهیت وجودیشان انکار شده فرض میشود، این جابهجایی (dislocation) اتفاق میافتد. در چنین شرایطی طبیعی است که کسانی که در پی یافتن هویتی جدید برای خود هستند، با توسل به پلهای ارتباطی یا نقاط اشتراکی که از طریق تشیع و تصوف ایجاد شده، ایمان مسیحی را بیابند.
پلهای تشیع و تصوف به مسیحیت
تشیع و مسیحیت: برخی صاحبنظران تشابهات زیادی در تشیع و مسیحیت، خصوصاً کاتولیک رومی میبینند تا آن حد که برخی معتقدند مسیحیت نسطوری بر تشیع تأثیرگذار بوده است.
- شیعیان در مورد قهرمانان تاریخی خود شور و هیجان به خرج میدهند، همانطور که مسیحیان هم نسبت به شخصیتهای دینی و تاریخی خود همچون ابراهیم، داود، مریم، … و البته خود عیسی شور و اشتیاق دارند.
- مسیحیان هم همچون شیعیان به اقتدار رهبران خود تاکید میورزند، چه این رهبران پاپهای کاتولیک باشند و چه واعظان کاریزماتیک در کلیساهای پروتستان.
- نقطه آغاز در تاریخ شیعه مردی چون علی است که بین شیعیان به ساده زیستی و گذشتن از حق خود برای رهبری مسلمانان شهرت دارد. این شیعیان طبیعتاً مجذوب عیسایی میشوند که زندگی سادهای داشت، خدمت و تعلیم او به فقیران بود و از حق خود هم گذشت.
- قلب روایت شیعه، امام حسینی است که او را به عنوان مردی پارسا و معصوم معرفی میکنند که در راه حق شجاعانه جان داد. گریه کردن بر او را در روز عاشورا رافع و بردارندۀ گناهان میدانند. این نزدیکترین اشاره به قربانی کفارهکننده در اسلام است. قلب ایمان مسیحیان، واقعۀ جلجتا در اورشلیم است، که مسیح با مرگ خود بر صلیب بخشایش را برای آدمیان به ارمغان آورد.
- در بطن باور شیعیان انتظار مهدی وجود دارد، آن امام غایبی که از مرگ رسته و اکنون زنده است. او از نظرها غایب است اما در عین حال حضوری ملموس در دنیا دارد. در مرکز ایمان مسیحی هم «پاراکلیت» یا روحالقدسی را داریم که مطابق فرمایشات پایانی مسیح در انجیل یوحنا، همان عیسای دیگر است، که «حاضر» ولی «نادیدنی» است.
- در پایان داستان شیعه یک شخصیت پیامبرگونه برای برقراری عدالت بازخواهد گشت. همانگونه که مسیحیان به بازگشت ثانوی مسیح و برقراری عدالت توسط او اعتقاد دارند.
- مثل مسیحیان، اهل تشیع نیز تمثالها، آیینها، و زیارتها دارند. مسیحیان هم عشق و محبت خود را به مسیح به صورتی ملموس و عملی نشان میدهند.
تصوف و مسیحیت: به محض اینکه یک ایرانی گرایشی به دین دیگر پیدا میکند، تصوف یا خصلت عرفانی او نمودار میشود. دلیل آن هم این است که، مطابق آنچه پیشتر آمد، صوفیگری یک بُعد همهشمول دارد و در آن رسیدن به خدا (لقاءالله) از راهی که به این منظور برگزیده میشود مهمتر است. یک مدارا و شمولگرایی در تصوف وجود دارد که خصلت دینورزی ایرانیهاست. یعنی تمایل به یافتن معنا در ورای الفاظ و دگماتیسم موجود در آموزههای دینی. به عبارت دیگر، تلاش برای کشف بُعد معنوی و رازآلود دین. با چنین مدارا و سعه نظری ایرانیها مستعد شنیدن خبر انجیل میشوند. اینجاست که ابعاد دیگری از تصوف این ارتباط را استحکام میبخشند.
- از جمله میتوان به تعالیمی اشاره کرد که در مورد گمشدن از اصل خویش سخن گفته، و باز یافتن روزگار وصل را ترغیب میکنند. دور ماندن از خانۀ پدری و سفر معنویای که این بازگشت را ممکن میسازد از نکات تشابه تصوف و مسیحیت است.
- نیاز به یک پیر، مرشد، رهبر، شبان که هدایت کننده باشد و معلم معنوی شخص سالک
- شاگردی در جمع کوچک مریدان
- تاکیدی که بر توبه اساسی وجود دارد و تعهد و التزامی که از شخص شاگرد انتظار میرود
- تقدم و رجحان تجربۀ معنوی و روحانی بر ظواهر در آیینها و شعائر دینی
- کشف معنای نهان در پس ظواهر و الفاظ که در قرائت مومن از کلام مقدس هم کاربرد پیدا میکند
- تأکید مشابه بر تأمل و تعمق و نیز حفظ آیات کلام خدا که در صوفیان با ذکر اسماء الله نمود مییابد
- انتظار ارتباطی با خدا که در آن نفس گمشده و محبوب همه چیز مومن میشود. تجربهای پر شور و شوق و جذبه لازم است. به همان سیاق که مسیحیان – البته به درجات مختلف (بنا بر اینکه به چگونه کلیسایی تعلق دارند)- طالب پری از روحالقدس هستند.
به لحاظ الهیاتی، تصوف و مسیحیت در دو قلمرو متفاوت قرار دارند، اما صرف نظر از اختلاف نظرشان در مورد صلیب مسیح، به لحاظ تجربی نقاط مشترک بسیاری دارند. جان گیلکریست (John Gilchrist) یک پژوهشگر در مطالعات اسلامی این موضوع را تأیید کرده و میافزاید: “هر چند اسلام به هیچ وجه نمیتواند سنگ زیربنای مسیحیت باشد اما صوفیگری به آسانی میتواند به مسیحیت منتهی گردد”
یک تذکر: برخی چنین استدلال میکنند – شاید هم به درستی- که درگیر شدن در مسائل عرفانی خطر تأثیرپذیری از نیروهای شریر را هم افزایش میدهد. همانطور که مدیتیشن (TM)، یوگا، و نمونههای بیشمار دیگری از تأمل و مراقبه میتوانند موانع روحانی برای مردم ایجاد کنند. بنابراین اگرچه ذهنیت صوفی میتواند قلب مردم را نسبت به شنیدن پیام انجیل باز کند، به همان میزان میتواند آنها را نسبت به روحهای شریر آسیبپذیر سازد. اما چنین خطری را تنها میتوان در مورد کسانی صادق دانست که به شکلی عمیق درگیر مسائل عرفانی هستند، و نه یک ایرانی عادی که از خواندن حافظ و مولوی لذت میبرد.
پس در پاسخ به این سوال که تأثیر این عوامل بر مردم عادی که خبر انجیل را میشنوند چیست، میتوان گفت که مسیحیت دیگر برای این شنوندگان یک امر غریب و اجنبی نیست. اساس و بنیان مشابهی دارند؛ رابطه انسان را با خالقش قطع شده میدانند؛ معتقدند قبل از رستگاری رنج کشیدن وجود دارد؛ این مفهوم برایشان آشناست که بها دادن و قربانی از سود دنیوی ارزشمندتر است؛ عیسی یادآور امامانشان است؛ صلیب در مرکزیت انجیل واقعۀ کربلا را برایشان تداعی میکند؛ اینکه عیسی توسط روحالقدس در دنیا حاضر است اما از نظرها غایب، برایشان در شخصیت امام مهدی آشناست؛ نیاز به یک توبه اساسی، نیاز به شاگرد و مرید بودن، تأکید بر دعا و رابطه با عالم الهی، … را میتوان به شکل مشابهی در مسیحیت نیز یافت. و بالاخره، اعتقاد به اینکه مسیح بازخواهد گشت و نظم جهانی و عدل را برقرار خواهد کرد همیشه نزد شیعیان یافت میشد از آنجا که معتقدند مسیح با مهدی بازخواهد گشت. به طور خلاصه، ایرانیان شیعه و اهل تصوفی که دچار جابهجایی در هویت دینی خود شدهاند، نزدیکترین و مأنوسترین مأوا را برای خود در تجربه ایمان مسیحی مییابند.
۵. تشیع و تصوف: تاثیر آن بر شاگردسازی مسیحیان
الف- شبانان و کشیشان به عنوان قهرمانان پر اقتدار
تأکید شیعه بر ضرورت یک رهبری قدرتمند و نقش هدایتگری امامان، و همچنین پافشاری صوفیان بر اقتدار شیخ، پیر یا استاد دینی، ممکن است برای مسیحیانی که از این زمینه دینی هستند، به شکل ابراز احترام و سرسپردگی به شبانان و کشیشان بروز نماید. این احترام البته در جای خود صحیح و مقبول است. ولی در عین حال این امکان وجود دارد که این رهبران را به شخصیتهایی تمامیتخواه تبدیل کند. این افراد از رهبرانشان میخواهند که کنترل زندگیشان را در دست بگیرند و برای آنها تصمیم بگیرند. ولی از آنجا که این رهبران هم انسان هستند [و خطاپذیر]، چنین رویکردی ممکن است تجارب تلخی را هم در پی داشته باشد.
ب- تمایل به درد و رنج یا تظاهر به آن
تأکید شیعیان بر کربلا که از زمان انقلاب ایران شدت و اوج بیشتری یافته است، به این معنا خواهد بود که مسیحیانی که از این زمینه دینی به مسیح ایمان آوردهاند یا به رنج کشیدن و بها دادن به خاطر مسیح تمایل دارند (که امری است پسندیده)؛ و یا تمایل دارند به این بهادادن و رنج کشیدن تظاهر کنند (که امری است مذموم). برخی هدف و مقصود ایمان خود را در رنج کشیدن میدانند، که این بت ساختن از رنج است و مغایر فرمان مسیح که اگر میتوانید از جفا بگریزید این کار را بکنید. شاگرد مسیح باید قدردان جمعهالصلیب باشد، اما تمرکز اصلی او باید بر قیام و رستاخیز باشد.
ج- نیایشهای بیمعنی
عادت صوفیانه برای تأمل و مراقبه، و همچنین ذکر گویی در خلسه یا حالتی که ذهن خالی از هر تفکری باشد میتواند بسیار خطرناک باشد. مسیحیت رابطهای صددرصدی با ذهن و فکر دارد. ذهن باید تسلیم خدا باشد، نه خالی. تسلیم کردن ذهن به خدا به معنی خالی کردن آن نیست، بلکه باید از تفکر کتابمقدسی پر باشد. یک ذهن خالی با هر چیزی میتواند پر شود و در میان همه چیزهای خوب، چیزهای شریری هم وجود دارد که میتوانند آنرا پر کنند. اما از آنجا که شیعیان و صوفیها ساعتهای زیادی را صرف دعا و ذکرگویی و دیگر آیینهای روحانی میکنند، خیلی مهم است که تصویری که کلیسا از جلسات دعا ارائه میدهد تصویر یک مراسم غیرجدی و کم اهمیت نباشد. تمایلی که به وقت دادن به دعا وجود دارد باید با استقبال کلیسا مواجه شود.
د- استفادۀ مفرط از خوانش معنوی متن مقدس
به خاطر علاقهای که به خواندن شعر وجود دارد در اغلب ایرانیان این قابلیت طبیعی وجود دارد که در پس الفاظ و معانی لفظی، به دنبال معنای عمیقتر و معنوی آن باشند. این موضوع برای کلیسا مزیتی محسوب میشود. اما کشیشان و شبانان باید متوجه این خطر نیز باشند که در استفادۀ مفرط از معانی رمزی، تمثیلی، و مجازی، ممکن معنای ساده و واضح متن مغشوش و یا گم شود.
ه- خواب و رویا
خوابها، رویاها، و معجزات بخش قابل توجهی از سیر و سلوک معنوی یک عارف هستند. و البته چنین آمادگی میتواند به رشد یک نوایمان و شاگرد مسیح کمک کند. اما همزمان خطری نیز متوجه ایماندار است که چنین آمادگی و پذیرشی راه را بر هر نوع خیالپردازیهای مغایر کتابمقدس و یا حتی پیامهای شریر باز کند. استوار شدن ایماندار بر شالودۀ کتابمقدس اولویت اصلی در فهم و تعبیر خواب و رویاست.
و- انتظار دائم
در تجربۀ صوفیانه، عارف طی طریق کرده و بعد از گذر از منازل و مراحل در نهایت به تجربۀ “فنا” یا نابودی میرسد. این باور هم مفید است هم مضر. مسیحیان باید در پی تجربهای عمیقتر از خدا باشند ولی در عین حال به خاطر داشته باشند که آنها “در مسیح” به کمال “رسیدهاند” [اگر چه تا وقتی در این جسم خاکی هستند با محدودیتهای آن کلنجار خواهند رفت]. بنابراین انتظار دائمی برای اینکه بعد از یک تجربۀ عجیب و غریب کمال را تجربه کنیم، انتظاری ناسالم است. تمرکز ما باید مسیح باشد، نه فنا. این بدان معناست که در تفتیش خود و تقدیس بهتر عمل کنیم نه اینکه در عالم خلسه انتظار کمال داشته باشیم. به عبارت دیگر، یک تجربۀ حسی در شاگردی مسیح حرف اول را نمیزند بلکه اطاعت همیشگی.
بطور خلاصه، برای یک مسیحی ایرانی عوامل زیادی در زمینۀ فرهنگی-دینی او وجود دارند که به او شور و شوق و غیرت میبخشند. اما خطراتی را هم در پی دارند.
نتیجهگیری
زمینه دینی و مذهبی اهمیت دارد و برای یک ایرانی این زمینه معمولاً تشیع و یا تصوف است.
تا سال ۱۹۷۹ اغلب ایرانیان به هویت دینی خود راضی و قانع بودند.
از سال ۱۹۷۹ به بعد، به دلایلی بیشتر سیاسی، یک نوع جابهجایی در هویت دینی ایرانیان شکل گرفته که گروش آنها به ادیان دیگر و خصوصا ایمان مسیحی را بالا برده است.
و حالا این زمینه شیعی و صوفی، علیرغم تفاوتی که با مسیحیت دارند، به خاطر نقاط مشترک بسیار، به ایرانیان در درک ایمان مسیحی کمک میکند.
در شاگردسازی هم این زمینه به کمک این مسیحیان ایرانی میآید، اما در عین حال متضمن نکات ضعف و قوتی است که به آنها اشاره رفت.
نکته حیاتی این است که کلیسا به جای بحث و مجادله با این زمینه دینی و مذهبی آن را درک کند. در این چهارچوب کار کند، و آنرا به استخدام گیرد. هم برای آنانی که خبر انجیل را میشنوند و هم برای کسانی که در شاگردی مسیح قدم برمیدارند و در ایمان خود رشد میکنند.
خدا برکتتون بده خوب بود
راستی طرد صحیح هست، نه ترد