غفلت در مطالعه ادبیات حکمتی کتابمقدس
تأکید بیش از حد بر مکاشفه مافوق طبیعی، عدم توکل بر عقل و منطق و مشاهده، نگرش به جهان به عنوان مایملک شریر که محکوم به فناست، بیارزش بودن تلاشهای انسانی، جدایی و گسستگی روح و جسم که از تفکر یونانی زاده شده است همه و همه ما را از نزدیک شدن و استفاده بردن از این منابع باارزش و غنی محروم ساخته است. ما مسیحیان اغلب از اسامی جسمانی، مادی، انسانی، اینجهانی… وحشت داریم. گویی همه چیز را گناهآلود میبینیم. چون خدا ما را در مسیح یافته و نجات بخشیده، هر حرکتی که عنوان تلاش انسانی را با خود یدک میکشد حذف میکنیم تا خدای جستجوگر را معرفی کنیم. شاید اینها دلایلی باشد برای اینکه چرا از کنار منابع حکمت به عنوان تلاش انسان برای شناخت خدا به سادگی میگذریم.
متاسفانه نسل جدید مسیحیان مشاهده و تجربه و میراث تاریخ و گذشتگان را در مقابل مکاشفه و صدای مستقیم و خوابها و رویاهای الهی بیارزش و ناکافی میداند. و اگر این مکاشفه متوقف شود و آسمان سکوت کند از رشد و حرکت و بقا باز میایستد و افسرده و غمگین فریاد شکایت سرمیدهد که چرا ارتباط با آسمان که تنها منبع تغذیه روحانی است قطع شده و خدا عکسالعملی نشان نمیدهد؟ در این زمانها برای ادامه بقا چکار میکنیم؟ شاید تلاش میکنیم تا مشکل را بیابیم و احتمالاً آن را به بیایمانی، گناه مخفی و غیره ربط میدهیم و عاقبت خود را با قرار دادن در جادهای لغزنده از بدن مسیح جدا میسازیم.
کتب حکمتی به ما کمک میکند که اینطور فکر نکنیم. فکر ما را معظوف به وسعت و عظمت خدایی میکند که ناخواسته محدودش کردهایم و با حبس در یک چارچوب کلیشهای اجازه نمیدهیم به طرق گوناگون و متنوعی که خود میداند با ما ارتباط برقرار کند و حیات خود را بیشتر در زندگی ما جاری سازد. حکمت قصد ندارد مشاهده را جایگزین مکاشفه کند بلکه در کنار آن قرار دهد که برای زمانهایی که زندگی عادی و معمولی است و مکاشفهای فوق طبیعی ما را به لرزه درنمیآورد در شناخت و معرفت اراده خدای خالق به ما کمک کند.
منابع حکمت در عبری
از نظر حکمای عبری حداقل سه راه برای دریافت حکمت هست:
۱- موشکافی و بررسی دقیق طبیعت (خلقت) و طبیعت انسانی
۲- آموختن سنت گذشتگان، حکمتِ انباشته شدۀ نسلهای قبلی
۳- از طریق ملاقات با خدا یا مکاشفه خاص از طریق رویارویی
قوم مؤمن خدا در زندگی روزمره
نویسندگان بسیاری از کتب کتابمقدس توجه خود را بر روی اشخاصی متمرکز ساختهاند که در تاریخ نجات نقش کلیدی داشتند. این چشمانداز در مورد وقایع مهم باعث نادیده گرفتن این واقعیت میشود که اغلب نسلهای بسیاری بدون وجود چنین اشخاصی بدنیا آمده، رشد کرده و از دنیا رفتهاند. در زندگی قوم اسرائیل در دوران باستان هر روز معجزه و جنگ مقدس بوقوع نمیپیوست. بسیاری از اشخاص زندگی عادی خود را در حالی که خدا هیچ کار جدیدی انجام نمیداد سپری میکردند.
خدا با مکاشفات عجیب و فوق طبیعی بسیاری از ابعاد و شخصیت خود را به بشر آشکار نمود اما خدا آنچه را که انسان خودش میتوانست بشناسد و به آن دست یابد به انسان نگفت. انسانها در چارچوب مکاشفه این آزادی را دارند که مغز و حواس خدادادیشان را بکار گیرند، دانش کسب کنند، این دانش را طبقهبندی کنند، اختراع کنند، طرح و برنامه بریزند و بر جهان خلقت تسلط یابند.
بتدریج که مکاشفه نجاتدهنده خدا به شکل پیشرونده توسط وعدههای عهد، شریعت سینا، اعمال عظیم نجاتبخش در خروج و پیروزی در کنعان آشکار میشود، چارچوب درک حقیقت نیز روشنتر میگردد. در مراحل اولیه، قوم خدا تحت مراقبت و تعلیم شریعت قرار گرفت زیرا نمیتوانست تصویری کامل و واضح از زندگی که با مقام والای آنان در عهد سازگار باشد داشته باشند. اما در زمان سلیمان ساختار و نقشه کلی نجات و ملکوت توسط نحوه رفتار خدا با قوم خود از زمان ابراهیم تا سلیمان آشکار شده بود. بنابراین در چارچوب شریعت و مکاشفه عطا شده از طریق نبوت، حکمت به عنوان فعالیتی انسانی که در نهایت نتیجه عملکرد فیض خداست مطرح میشود. و شاید میتوان فراگیری حکمت در این جهان را چنین تعریف نمود که ادبیات حکمت عهدعتیق بیانگر جستجوی قوم خدا برای رسیدن به درک و معرفت در جهانی است که همه روابط در آن به خاطر انکار خدا در هم ریخته و آشفتهاند.
خصوصیات ادبیات حکمتی
- شعری بودن
فراملی بودن
عدم اشاره به تاریخ نجات
فردگرایانه بودن
توجه به موضوعات زندگی (موفقیت و شادکامی، رنج، عشق، تکرار و احساس پوچی )
تشابه با حکمت ملتهای دیگر
اشارات مکرر به “ترس خداوند” و کلمات خاصی چون (حکمت و حماقت)
نظری اجمالی به کتب حکمتی
امثال سلیمان نماینده حکمت سنتی است که بسیار خوشبینانه به زندگی در همه ابعاد آن نگریسته است. بیشتر امثال زندگی سعادتمند را در نتیجه اطاعت از خداوند میداند و تضمین میکند که عدم اطاعت لعنت به بار خواهد آورد. این نوع حکمت نمیپذیرد که شخص عادلی هم میتواند مصیبت و رنج را تجربه کند. در این حکمت جایی برای اعتراض و شکایت وجود ندارد.
این نوع حکمت سنتی ریشه در تاریخ اسرائیل و بقیه ملل دارد. بقیه ملل هم امثالی شبیه به آن داشتند و فرمول کلی را برای همه ملل یکسان میدانستند با این تفاوت که حکمت عبری “ترس خدا” را در قلب الهیات خود داشت.
در سالهای مخصوصا اسارت در بابل و فروپاشی پادشاهی در اسرائیل نگرش یک بُعدی حکیمان به چالش کشیده شد و حکمت اعتراضآمیز پا به عرضه ظهور نهاد که بر این موضوع انگشت میگذاشت که نمیتوان با فرمولی ساده سعادت بشر را تبیین و تفسیر نمود. این حکمت زندگی را پیچیدهتر و اسرارآمیزتراز این میدانست که بتوان با سطحینگری دست به تفسیر آن زد.
جامعه و ایوب به ادبیات اعتراض تعلق دارند. در ایوب عادلی وجود دارد که رنج میبرد و بدنبال دلیل رنج خود و ناکافی بودن حکمت سنتی برای قانع نمودن خود است. دوستان ایوب نمایندگان حکمت سنتی هستند که گناه را در فرد رنجدیده جستجو میکنند و تنها راه را برای نجات ایوب توبه و اعتراف به گناه او میدانند تا مصیبت برداشته شود و برکت گذشته بازگردد. ملاقات خدا با ایوب بر حکمت سنتی خط بطلان میکشد و ایوب را به خاطر عدم درک و فهم و نه ارتکاب گناه به توبه وامیدارد. حکمتی که جنبههای اسرارآمیز الهی را نشان میدهد و تنها راه مواجه شدن را اعتماد فروتنانه میداند.
جامعه از این هم فراتر رفته است. او همه چیز را در جهان قابل مشاهده خود بیمعنی و پوچ میبیند. نگاه او به ظاهر منفی است ولی در نظر خود واقعبینانه نگریسته است. جامعه خودکشی را تجویز نمیکند بلکه بدنبال راههایی است در زیر همین آسمان که بتوان با چنگ زدن بدان به تداوم زندگی رسید. جامعه هنر زندگی کردن را در شرایط بیمعنایی نشان میدهد.
غزلغزلها نیز عشق انسانی را زاییده عشق پاک الهی میداند. عشقی که وفاداری و خلوص نیت دارد و بدنبال رقابت و خیانت نیست.