بهـاران آمـد و عالـم همه یکـسر گلسـتان شد
نگـر کن بلبل عـاشق بسوی باغ وبستان شد
زمـین پـوشـیده شـد از گل به زیر پـای هـر بلبل
نمـای بـاغ را بنـگر عجـب سـنبل فراوان شد
زمین نو شد ز فروردین در این میلاد عطر گل
بیـا اردیـبـهشـتـش بیـن که صـد لاله نمایان شد
ز کـوچـه بـاغ شـهر مـا نسـیم کـــاهگــل آمــد
زمیـن بـوسـید بـاران را اسـیر اشـک باران شد
فغـان عـاشـقـان طـی شد ز سـرمای زمستانی
بهـار آمـد بهـار آمـد زمـانِ عشـق یـاران شد
بگسـتر بلبـل عاشـق بساط عیـش پنـهان را
در این محفل دمی بنگر مکان ماه رویـان شد
به محراب مـی و ساقی نماز عشق بر پا کن
به قبر خالی اش بنگر که حاجتبخش مستان شد
زچشــم نـافــذ شیـطان نـشد یکــدم بشـر غـافــل
قیام از مردگانش بین که خار چشم شیطان شد
در عیسی روزگار نـو بـود ممکن به مشتاقان
قیـامـش در هـمه عـالـم دوای درد انـــسان شد
کشیش سپهر