چند سال پیش، کتابی از استیو براون بهنام “از زندانهای خود آزاد شوید” به فارسی ترجمه کردم که نقد آن در شمارۀ قبلی مجله “کلمه” از نظر خوانندگان عزیز گذشت. با دیدن استقبالی که از این کتاب بهعمل آمد، تشویق شدم تا کتاب دیگری از این نویسندۀ برجسته ترجمه کنم. بنابراین پس از خواندن چند کتاب دیگر از وی، سرانجام کتاب دلخواه خود را یافتم، یعنی “وقتی طنابتان پاره میشود”. به این کتاب نیز اقبال بسیاری شد. ولی متأسفانه، سایر کتابهای او چندان چنگی به دل نمیزد و احساس میکردم بهقول انگلیسیزبانان، وی پیوسته «خودش را تکرار میکند» و همان حرفهای قبلی را میزند. اما زمانی که کتاب “قبلاً چه فکر میکردم” به دستم رسید و آن را تورقی کردم، دیدم انصافاً نویسنده این بار مطلب جدیدی برای گفتن دارد. کتاب “قبلاً چه فکر میکردم” در واقع بازاندیشیهای استیو براون دربارۀ مطالبی است که بهقول خودش همواره میدانسته، ولی تازه آنها را فهمیده است! این مرا به یاد شعری از تی. اس. الیوت میاندازد، بدین قرار:
کاوشهایمان که یکسر به سَر رسید،
به جایی که از آن شروع کردیم، بازخواهیم رسید،
و برای نخستین بار، آنجا را خواهیم شناخت.
استیو براون در این کتاب نیز با همان لحن خودمانی و شوخطبعی همیشگیاش، با نثری ساده و روان، مطالبی عمیق و دگرگونکننده بیان میدارد. براون، در همان حال که دربارۀ حقایق بنیادین ایمان مسیحی کوچکترین تخفیفی نمیدهد، خواننده را دعوت میکند تا افقهای دید خود را گسترش دهد و به امکانات و احتمالات و گزینههای دیگر نیز بیندیشد. برای مثال، شاید به ما نیز، همچون به استیو، گفته باشند که شخص ایماندار بهتر است وقت خود را تماماً صرف امور روحانی سازد و گهگداری هم که خواست فیلمی تماشا کند، بهتر است فیلمی با مضمونِ مشخصاً مسیحی انتخاب کند. استیو، با استدلالی مجابکننده، ذیل موضوع روحالقدس (فصل سوم)، بهدرستی به این مطلب اشاره میکند که روحالقدس کار خود را به کلیسا محدود نمیکند و در کُلِ فرهنگِ بشری فعالیت دارد. بنابراین، اگر اثری هنری ــ اعم از فیلم و نمایش و نقاشی و موسیقی و شعر و رُمان ـ جلال و زیبایی خدا را بازتاب دهد و ارزشهای متعالی اخلاقی را ترویج کند، میتوان آن را بیهیچ تردیدی “کار” روحالقدس دانست. اینگونه است که مثلاً استیو براون از فیلم Sister Act نیز میتواند الهام یابد (فصل اول). یا مثلاً وی در بحث خود راجع به شخصیت مسیح (فصل دوم)، به این مسئله اشاره میکند که مسیح را هرگز نمیتوانیم در چارچوب تنگِ باورهای خود بگنجانیم، همچنانکه نمیتوانیم حصاری از باورهای الاهیاتی خود به دور خدا بکشیم (فصل ۱) و فعالیت او را محدود سازیم. مسیح همواره بالاتر و عظیمتر و پیشبینیناپذیرتر از تصویری است که میل داریم از او ترسیم کنیم. از همین روست که اغلب میبینیم او به کسانی محبت میکند که ما هرگز محبتی نسبت به آنها احساس نمیکنیم، و گاه میبینیم او مانند ما ستایندۀ دوستان و همفکرانمان نیست! در فصل ششم و هفتم نیز یکی از جالبترین مباحث کتاب را میخوانیم که شامل تحلیلی کتابمقدسی و روانشناختی از سرشتِ انسان است. استیو در این دو فصل بهقولی هر دو روی سکۀ «انسانیت» را به ما مینمایاند. خلاصۀ کلام آنکه، استیو براون در این کتاب جدید خود، خواننده را به فکر فرو میبرد و بهیقین میتوان گفت که پس از خواندن این کتاب، تفکر ما شُخمی اساسی خواهد خورد و ضمن آنکه ذهنیتمان دربارۀ بسیاری مسایل پالایش خواهد یافت، بذر اندیشههای جدیدی در فکر و قلبمان کاشته خواهد شد و خواهیم دید که ادبیات مسیحی، بسیار دگرگونکنندهتر از آن چیزی است که ـ شاید ـ قبلاً فکر میکردیم!
نویسنده: میشل آقامالیان
منبع:مجله کلمه، شماره ۵۷
عنوان: | قبلاً چه فکر میکردم؟ (What Was I Thinking?) |
نویسنده: | استیو براون – مترجم: میشل آقامالیان |
تاریخ انتشار: | ۲۰۰۹ |
انتشارات: | ایلام |
تعداد صفحات: | ۲۷۰ صفحه |