فصل یازدهم، از کتاب «مسیحیت و کلیساهای آن»، به قلم آرمان رشدی، دیماه ۱۳۸۸- ژانویه ۲۰۱۰
گسترش جهانبینی
یادآوری این نکته ضروری است که هدف این مجموعه از مطالب این نیست که از اعتقادات فرقه خاصی دفاع کنیم یا فرقه خاصی را تخطئه نماییم. هدف صرفاً آشنایی با عقاید و آداب کلیساهای مختلف مسیحیت است. برای یک مسیحی هشیار و آگاه بسیار ضروری است که فارغ از تعصب، آراء سایر فرقه و حتی ادیان را مطالعه کند. این امر سبب میشود که جهانبینی گستردهتری بیابیم و بدانیم که دیگرانی نیز که خود را مسیحی میدانند و مسیح را در مقام پسر خدا و یگانه منجی میپذیرند، چرا در فروع، عقاید متفاوتی دارند یا به شکل خاصی عبادت میکنند. هیچیک از اینها بیعلت نیست. محکوم کردن دیگران صرفاً به این علت که هر کس کلیسای خود را بر حق میداند، کاری است بسیار آسان. اما شخصی که دست به مطالعه میزند و با نگرش سایر فرقههای مسیحیت آشنا میشود، پی میبرد که آنها به چه دلیل اینچنین اعتقاد دارند و اینچنین عبادت میکنند.
اجتناب از انحصارگرایی
درضمن، مسیحی هشیار و آگاه که از محتوای کتابمقدس نیز بهخوبی آگاهی دارد، پس از دستیازی به مطالعه بهدور از تعصب، متوجه میشود که گویا دیگران نیز حرفی برای گفتن دارند. یک چنین شخصی اهل مدارا میشود و از انحصارگرایی و انحصارطلبی دوری میگزیند، و برای عقاید دیگران نیز احترام قائل میشود. اینچنین، مفهوم اتحاد کلیسای جهانی مسیح تحقق مییابد.
سالها پیش، بنده حقیر کتابچهای نوشتم بهنام “فرقهها و شاخههای مسیحیت”. دوستی پس از مطالعه آن، نزدم آمد و حیران و پریشان گفت: “همه این فرقهها بخشی از حقیقت را میگویند! پس کدامیک از همه درستتر است؟!” بنده نیز در جواب گفتم: “بلی، درست است. هر یک از این فرقهها بر جنبهای از حقیقت کتابمقدس تأکید میورزند. تو آن را انتخاب کن که با عوالم و روحیات و جهانبینی خودت سازگارتر است و خدا نیز حتماً تصمیم تو را خواهد پذیرفت.”
تعلیم شایسته به اعضای کلیسا
درضمن، مطالعه و آگاهی از آراء و عقاید سایر فرقهها سبب میشود خادم کلیسا در تعالیم کلیسایی که به آن وابسته است، راسختر گردد و بداند دقیقاً به چه اعتقاد دارد و چرا به آن اعتقاد دارد. در سفرهایی که به کلیساهای مختلف کردهام، متوجه شدهام که گاه خودِ خادم نیز نمیداند تعالیم فرقهای که به آن وابسته است چیست. مشاهده کردهام که گاه خادمی پنطیکاستی که باید تعالیم “آرمینی” بدهد، از سر ناآگاهی، دقیقاً تعالیم کالوینی میدهد؛ یا در مورد بازگشت مسیح تعلیمی میدهد که خاص کلیساهای پرزبیتری است؛ یا در مورد موضوع تعمید روحالقدس و تکلم به زبانها، تعلیمی میدهد که خاص گروههای کریزماتیک است، نه پنطیکاستی. همچنین ممکن است خادم کلیسا، واعظ یا معلمی را که متعلق به فرقهای دیگر است برای خدمت دعوت کند و این واعظ یا معلم مهمان تعالیمی بدهد که با آنچه اعضای آن کلیسا تا کنون شنیدهاند منافات داشته باشد. در این صورت، شایسته است که برای جلوگیری از تشنج فکر اعضا، از قبل توافقی در مورد تعالیمی که داده میشود، حاصل شود.
نفس این تفاوتهای فرقهای ممکن است برای خادم در مقام “پژوهشگری بیطرف” اشکالی نداشته باشد، اما بهمجرد اینکه این خادم پژوهشگر در مقام “معلم و شبان” بر منبر قرار میگیرد، مناسب است آراء و عقاید فرقه خود را بهوضوح به اعضا تعلیم دهد. روشن نکردن تعالیم فرقهای باعث میشود که اعضای کلیسا ندانند بالاخره به چه چیز باید اعتقاد داشته باشند، و بههنگام مواجهه با تعالیم دیگر، دچار سردرگمی شوند. لذا، آگاهی از اعتقادات فرقهای برای خادمین بسیار ضروری میباشد. هدف از نگارش این مجموعه از مقالات، تأمین موارد فوق میباشد.
یک درد دل: کلیساهای بینالفرقهای!
امروزه متداول شده که بعضی از کلیساها، خود را بینالفرقهای یا غیرفرقهای مینامند و میگویند که به هیچیک از فرقههای اصلی مسیحیت وابسته نیستند؛ میگویند که درِ کلیسا به روی مسیحیان از هر فرقهای باز است و اینکه این کلیسا بر هیچیک از فروع اعتقادات که باعث ایجاد فرقههای مختلف شده، اصرار نمیورزد. این امر در ظاهر بسیار زیبا است. اما توجه شما را به یک نکته حساس جلب میکنم. شبان کلیسا در مقام انسانی فکور و صاحب اندیشه، چه بخواهیم و چه نخواهیم، در مورد فروع معتقدات مسیحی، دارای نظری است شخصی و این نظر را خواهینخواهی در موعظهها و تعالیم خود عنوان میکند. این امر غیر قابل اجتناب است. این امر فینفسه اشکالی ندارد و بسیار آزاداندیشانه است؛ اما در این آشفتهبازار عقاید نظرات مختلف در عالم مسیحیت، تکلیف “اعضای کلیسا” چیست؟
یک نمونه: تکلم به زبانها
نظر شبان کلیسا در مورد تکلم به زبانها (که امروزه داغترین موضوع در کلیساها است) چیست؟ چه بخواهیم و چه نخواهیم، شبان کلیسا شخصاً در این مورد نظری دارد. اگر به عضو بگوید که تکلم به زبانها یگانه نشانه تعمید روحالقدس است، خودبهخود موضع کلیساهای پنطیکاستی را به خود گرفته است. اگر بگوید که تکلم به زبانها فقط یکی از عطایا است، باز خودبهخود موضع کلیساهای کریزماتیک را به خود گرفته است، که در این صورت، موضع اکثریت فرقههای مسیحی را، از کاتولیک گرفته تا جدیدترین کلیساهایی که مانند قارچ از زمین سر بر میآورند، اتخاذ کرده است.
نمونهای دیگر: تعمید نوزادان
نظر شبان در مورد تعمید نوزادان چیست؟ اگر به عضو بگوید که این امر خلاف کتابمقدس است، خودبهخود موضع کلیساهای باپتیست و پنطیکاستی را اتخاذ کرده است. اگر بگوید که تعمید کودکان مجاز است، باز خودبهخود تابع نظر یکی از کلیساهای ارتودکس یا کاتولیک یا پرزبیتری یا انگلیکن یا متودیست شده است. اما بهرحال، شبان موضعی را انتخاب میکند.
باز نمونهای دیگر: شیوه تعمید
نظر شبان در مورد شیوه تعمید چیست؟ آیا تعمید باید حتماً با غوطهور شدن باشد، یا ریختن آب بر روی سر یا پاشیدن آب بر سر متقاضی نیز قابل قبول است؟ اگر شبان شخصاً معتقد به شیوه غوطهور شدن باشد، خودبهخود موضع باپتیستها و پنطیکاستیها را اتخاذ کرده است. اگر بگوید سایر شیوهها نیز قابل قبول است، میتواند تابع هر یک از کلیساهای دیگر باشد.
همین موضعگیری شخصی در خصوص تعالیمی نظیر عشاء ربانی، امنیت ابدی ایمانداران، ماهیت و رسالت کلیسا، شیوه اداره کلیسا، بازگشت مسیح و خیلی فروع دیگر صادق است.
نتیجه این امر: پیدایی فرقهای جدید!
وقتی مجموعه این فروع را در کنار هم قرار بدهیم، چیزی نمیگذرد که میتوانیم تشخیص دهیم که شبان شخصاً در چه مواردی تابع نظر کدام فرقه است. اگر شبان برای هر فرعی از اعتقادات، تابع یکی از فرقهها یا جریانات فکری باشد، طبق شهادت تاریخ کلیسا بعد از چند دهه، خودبهخود فرقه جدیدی بهوجود خواهد آمد متشکل از اختلاطی از عقاید مختلف. باز هم این خود نوعی فرقه میشود!
اعضای بینوا!
حال ممکن است برخی از همسنگران فکر کنند که بنده میخواهم خط مشخصی بکشم و سفید را از سیاه جدا کنم. دلمشغولی و دغدغه و نگرانی من، اعضای بینوایی هستند که اکثرشان هیچگاه به جایگاه یک اندیشمند نخواهند رسید تا خود بتوانند موضعگیری کنند یا به جایی برسند که اساساً نیازی به موضعگیری نداشته باشند. برای این اعضا که اکثریت ایمانداران را تشکیل میدهد، شاید مناسب باشد اصول واحد و مشخصی در کلیسا عرضه شود و او بداند که کلیسایش به این یا به آن موضوع اعتقاد دارد. اما شبان میتواند ضمن تعلیم این اصول فرقهای، آن دسته از اعضا را که مستعد برای دریافت اندیشههایی عمیقتر هستند، با نظرات و تفکرات علمای الهی مختلف آشنا سازد. اما بلاتکلیف گذاشتن اعضای عادی کلیسا از نظر بنده نه مفید و سازنده است و نه انسانی!
بنده با یکی از این کلیساها آشنایی دارم که کاملاً بینالفرقهای است. خود رهبران کلیسا نیز با هم در فروع اتفاق نظر ندارند. وقتی پای صحبت اعضای این کلیسا مینشینم، با سخنانی اینچنین مواجه میشوم: “بالاخره ما نفهمیدیم باید به زبانها حرف بزنیم یا نه! بالاخره ما نفهمیدیم تکلم به زبانها نشانه است یا عطا؟ بالاخره ما نفهمیدیم یک بار که ایمان آوردیم، نجاتمان برای ابد محفوظ است، یا ممکن است در اثر غفلت شخصی، آن را از دست بدهیم.”
آنچه دل بنده برای آن میسوزد، نه صرف اعقتادات، بلکه این عده از اعضا است. آیا در مقام “شبان” و نه در مقام “متفکر یا اندیشهورز”، نباید باعث آسودگی خیال این دسته از اعضا شد که هرگز به سطح اندیشمند مسیحی نخواهند رسید؟
در خاتمه، امیدوارم این کتاب ناقابل جرقهای باشد برای تحقیقات بیشتر و نگارش کتابهایی مفید از سوی همقطارانم که دانششان بهمراتب وسیعتر و عمیقتر از این حقیر میباشد، و مسیحیان گرامی نیز پی برده باشند که با تعالیم خاص فرقه خود آشنا شوند.
بقیه فصلهای کتاب «مسیحیت و کلیساهای آن»