فصل هفتم، از کتاب «مسیحیت و کلیساهای آن»، به قلم آرمان رشدی، دیماه ۱۳۸۸- ژانویه ۲۰۱۰
تا اینجا، ما به بررسی ریشههای تاریخی کلیساهای ارتودوکس، کاتولیک، لوتری، پرزبیتری، باپتیست، و انگلیکن پرداختیم. اکنون به مرحلهای رسیدهایم که بررسی آن ما را در درک اوضاع و احوال مسیحیت پروتستان در قرن بیستم و بیست و یکم یاری خواهد داد. خواهیم دید به چه دلیل، علاوه بر شاخههای رسمی پروتستان، امروزه این همه فرقههای بانام و بینام به وجود آمده است. به دلیل این امر پی نخواهیم برد مگر آنکه باز به ریشههای تاریخی برخی از نهضتها و حرکتهای مذهبی در دورههای بعد از اصلاحات کلیسا نظر بیفکنیم. بدون آگاهی از این جریانات اولیه، قادر به درک شاخههای بیشمار امروزی در مذهب پروتستان نخواهیم بود. بعد از مطالعه این جریانها، خواهیم دید که آنچه که امروزه تحت عنوان نهضت پنطیکاستی و کریزماتیک به وجود آمده است، در واقع ادامه تاریخی این جریانها و شکلهای جدید آن میباشند.
توجه به مذهب باطنی
بر خلاف آنچه ممکن است در ذهنها نقش بسته باشد، نهضت اصلاحات که با مارتین لوتر آغاز شد، بیداری روحانی، آن گونه که ما امروز استنباط میکنیم، بههمراه نیاورد. اصلاحات، چه نزد لوتر، چه نزد کالون و باپتیستها و انگلیکنها، بیشتر حالتی عقیدتی و تشکیلاتی داشت. سعی بر آن بود که اصول اعتقادات و نحوه اداره کلیسا به الگوی عهدجدید و کلیسای اولیه باز گردانده شود. هر یک از این کلیساهای نیز تنها روش خود را منطبق با اصول عهدجدید و کلیسای اولیه میداند.
باید به این نکته توجه داشت که پیش از نهضت اصلاحات، در همان دورههایی که کلیسای کاتولیک در اوج استیلای خود بر تمام شئون زندگی مردم اروپا بود، کشیشانی بیدار خواهان اصلاحات بودند. برخی از اینها گروههایی به وجود آوردند که توجه زیادی مبذول میداشت به ارتباطی شخصی و صمیمی مسیحیان با خدا. اینها به “رابطه” بیش از تشکیلات و اصول اعتقادات اهمیت میدادند.
بعد از نهضت اصلاحات، این جریانهای روحانی در میان پروتستانها ادامه یافت. بهخصوص در آلمان و انگلستان و هلند که مهد پروتستانتیزم بودند، بسیاری بودند که به اصلاحات در عرصههای عقیدتی و تشکیلاتی بسنده نمیکردند و مایل بودند زندگی فردی مسیحیان تغییر یابد و ایشان به رابطهای عمیق و شخصی با خدا دست یابند. نگاهی به اوضاع و احوال این نهضتها و تأثیراتی که آنها بر کلیساهای رسمی (لوتری، پرزبیتری، انگلیکن، و باپتیست) داشتند، ریشههای ایجاد فرقهگرایی در سدههای بیستم و بیست و یکم را روشن میسازد. از میان این جریانهای مذهبی که بر رابطه شخصی مسیحیان با خدا تأکید داشتند، باید عمدتاً به چند جریان مهم توجه کرد: زهدباوران، نهضت موراویها، پوریتانها، جداییخواهان، کوئهیکرها و کلیسای متودیست. اکنون شرح مختصری در باره هر یک خواهیم داد.
در آلمان
زهدباوران
در اواخر قرن هفدهم و در طول قرن هجدهم، در میان متفکران پروتستان آلمان، گرایشهایی بسوی ایجاد رابطهای شخصی با خدا و دینداری عملی به وجود آمد. نوشتههای متفکری بهنام “اسپــِنِر” در سال ۱۶۷۵ تأثیر عمیقی بر شکوفایی این نهضت داشت که نام “زهدباوری” (یا به لاتین، پیهتیزم Pietism) بر خود گرفت. اسپنر محافلی برای دعا و مطالعه کتابمقدس بهمنظور تشویق افراد به زندگی مبتنی بر خداترسی و اعمال خیرخواهانه تشکیل داد. هدف آنان ایجاد اصول اعتقادی یا تشکیلاتی جدید نبود، بلکه به کلیسای لوتری آلمان وفادار بودند. خیلی زود این نهضت شبانان بسیاری را به خود جلب کرد.
متفکر دیگری به نام “فرانکه” بیداری روحانیای در میان دانشجویان الهیات در لایپزیگ پدید آورد. لازم به ذکر است که زهدباوران نیز خود به گرایشهایی مختلف تقسیم میشدند. گرایش رادیکال آنها متمایل به جدایی از کلیسای لوتری و اعتقاد به بازگشت قریبالوقوع مسیح بود، گرایشی که هنوز نیز در کلیساهای پنطیکاستی و کریزماتیک دیده میشود. زهدباوران که تا قرن بیستم نیز به حیات خود ادامه دادند، تأکید زیادی بر خدمات اجتماعی داشتند.
موراویها
کلیسای موراوی یا “برادران بوهِمی”، نهضت بیداری دیگری بود که در سال ۱۷۲۲ در آلمان به وجود آمد. موراویها نخست با کلیسای لوتری آلمان متحد بودند، اما بعد برای خود تشکیلات مستقلی به وجود آوردند. موراویها غیرت بشارتی فراوانی داشتند و پیام مسیح را از طریق مبشرین به نقاط مختلف رساندند. ایشان در همان قرن هجدهم میسیونرهایی نیز به ایران اعزام داشتند که متأسفانه همگی در اثر هرج و مرج حاکم در آن دوره، جان خود را از دست دادند و نتوانستند خدمتی انجام دهند.
در انگلستان
پوریتانها
پس از استقرار کلیسای اسقفی انگلستان (کلیسای انگلیکن)، همان احساس نارضایتی روحانی که در آلمان وجود داشت، در انگلستان نیز پدید آمد. عدهای از متفکران مسیحی و کشیشان، کلیسای انگلیکن را کلیسای تشکیلاتی میدانستند و مایل بودند روح مسیحیت، قویتر از آنچه که بود، در زندگی عملی مسیحیان دیده شود. ایشان معتقد بودند که کلیسا بر تشریفات مذهبی بیش از بیداری روحانی تأکید میکند. درضمن، ایشان مایل بودند کلیسای انگلیکن نظام اسقفی (سلسله مراتب اسقف-کشیش-شماس) را کنار بگذارد و روش پرزبیتری را اتخاذ کند. این ناراضیان خواستار جدایی از کلیسای انگلیکن نبودند، بلکه میخواستند اصلاحاتی روحانی در درون کلیسا صورت بگیرد. از این سبب، آنان را “پوریتان” (Puritans) یعنی خلوصگرا نامیدند.
جداییخواهان
اما علاوه بر پوریتانها، ناراضیان دیگری بودند که خواهان این بودند که کلیسا یکسره از حکومت جدا شود (به همین سبب ایشان را “جداییخواه”- Separatist- نامیدند). ایشان مایل بودند کلیسا نه بر اساس نظام سلسلهمراتب اسقفی، بلکه بر اساس رأی جماعت اداره شود. ایشان معتقد بودند که هر جماعت محلی باید خودش خادم خود را انتخاب و منصوب کند و دولت در این زمینه دخالتی نداشته باشد.
انجمن مذهبی دوستان
“انجمن مذهبی دوستان”(Religious Society of Friends) که بیشتر تحت عنوان “کوئهیکِرها” (Quakers) شناخته شده است، در قرن هفدهم در اثر مجاهدتهای جرج فاکس (۱۶۲۴-۱۶۹۱) در انگلستان به وجود آمد. ایشان نیز از ناراضیان کلیسای انگلیکن بودند که برای خود گروه مجزایی ایجاد کردند. ایشان اصول اعتقادات کلیساهای سازمانیافته، و نیز کتابمقدس را همچون مکاشفه یگانه و نهایی اراده خدا کنار گذاشتند و به آنچه که “نور باطنی” مینامیدند متمسک شدند. به اعتقاد ایشان، روحالقدس میتواند از طریق این “نور باطنی”، شناختی بدون واسطه و مستقیم از خدا، جدا از کتابمقدس، بهدست دهد. در نظر ایشان، روحالقدس یگانه مکشوفکننده خدا و سرچشمه نور باطنی در انسان است و میتواند به او تنویری روحانی ببخشد. ایشان کتابمقدس را فقط منبعی ثانوی برای ایمان میدانند؛ لذا الهامات فاکس و سایر متفکران “انجمن” را همپایه الهام کتابمقدس بهشمار میآورند؛ اما این مکاشفات و الهامات نباید با کتابمقدس و عقل سلیم تناقض داشته باشد.
بر اساس چنین باورهایی، کوئهیکرها نیازی به خادمین حرفهای و تحصیلکرده نمیبینند؛ دو آیین مقدس (غسل تعمید و عشاء ربانی) نیز برای آنان تجربیاتی باطنی و روحانی میباشند و نمادهای بیرونی آنها را دست و پا گیر میدانند. ایشان مخالف خدمت سربازی، سوگند یاد کردن در دادگاهها، و بردهداری بودند.
بیتوجهی به اصول اعتقادات و نداشتن معیاری عینی و تاریخی برای ایمان، معیاری همچون کتابمقدس، گاه سبب شده که ایشان در عرفان باطنی راه به افراط بپیمایند؛ برخی از ایشان نیز به “دئیزم” کشیده شدند. “انجمن دوستان” در زمینه امور خیریه اجتماعی خدمات شایانی کردهاند.
کلیسای متودیست
در میان این جوّ نارضایتی از کلیساهای تشکیلاتی و رسمی، شخص دیگری نهضتی به وجود آورد که تأثیر شگرفی بر حیات اجتماعی و مذهبی انگلستان گذاشت. این شخص مردی بود برجسته و روحانی به نام جان وزلی (Wesley، ۱۷۰۳-۱۷۹۱). او پس از طی تحصیلات دانشگاهی در آکسفورد، به سلک کشیشان کلیسای انگلیکن پیوست. او گروهی به وجود آورد که نام “کلوب مقدس” را بر خود گرفت؛ برادرش چارلز نیز عضو این گروه بود. دانشجویان دانشگاه ایشان را متودیست خواندند زیرا که ایشان کتابمقدس را بهشیوهای رَوِشمند (متودیک) مطالعه میکردند و دعاهایشان نیز از روی قاعده بود و بهشکلی منظم به خدمات نیکوکارانه اجتماعی میپرداختند. جان در ۲۴ماه مه سال ۱۷۳۸ بههنگام شنیدن موعظهای بر اساس نوشتههای لوتر، احساس “گرمای عجیبی” کرد و تجربه روحانی دومی دریافت کرد که آن را تولد تازه یا بازگشت نامید. برادرش چارلز نیز از همین تجربه برخوردار گردید. در این امر، او تحت تأثیر روحانیت موراویها قرار داشت.
جان پس از دریافت تجربه تولد تازه، چون درِ کلیساها را به روی خود بسته میدید، به موعظه در فضای باز روی آورد. پس از سال ۱۷۴۱، او تشکیلات خاص خود را به کمک واعظان غیر کشیش به وجود آورد و به سراسر بریتانیای کبیر سفر کرد. او در طول خدمت خود، بیش از سیصدهزار کیلومتر را با اسب در تمام بریتانیا سفر کرد، حدود چهل و دو هزار موعظه ایراد کرد، و تقریباً دویست کتاب نوشت. گرچه او نمیخواست از کلیسای انگلیکن جدا شود، اما جریان امور او را به این سمت سوق داد. به این شکل، کلیسایی به وجود آمد که به کلیسای متودیست معروف است. بنا به عقیده صاحبنظران، خدمات اجتماعی جان وزلی و کلیسای متودیست، سبب اصلاح نظام اجتماعی انگلستان در قرن هجدهم گردید و این کشور را از انقلابی نظیر انقلاب فرانسه نجات داد.
تفاوت کلیسای متودیست از نظر اعتقادی با سایر کلیساهای پروتستان در این است که ایشان پیرو عقاید عالم الهی هلندی، هاکوبوس آرمینیوس هستند. برخلاف نظر ژان کالون، آرمینیوس معتقد بود که انسان در امر نجات، از اراده آزاد برخوردار است؛ به این ترتیب، او موضوع پیشگزیدگی مطلق انسان برای حیات جاودانی یا هلاکت جاودانی را رد کرد و آیات مربوط به این موضوعات را مربوط دانست به “پیشدانی” خدا، یعنی اینکه خدا از پیش میدانست چه کسانی به او ایمان خواهند آورد و لذا نام آنان را پیش از آفرینش جهان، در دفتر حیات نوشت. تا آنجا که نگارنده این مقاله اطلاع دارد، کلیساهای متودیست و پنطیکاستی جماعت ربانی، تنها کلیساهای پروتستان هستند که رسماً پیرو عقاید آرمینیوس میباشند.
کلیسای متودیست دارای مراسمی عبادی مشابه با کلیسای انگلیکن میباشد. متودیستها تأکید دارند بر اینکه انسان در این زندگی، میتواند به کمال و تقدس برسد. روش اداره این کلیسا اسقفی است. شایان ذکر است که چارلز وزلی سرودهای بسیاری تصنیف کرد که هنوز نیز در کلیساهای انگلیسیزبان سروده میشوند.
نتیجهگیری
ممکن است خوانندگان تعجب کنند که مذهب پروتستان دارای چنین تنوعی است و به فرقههایی مختلف تقسیم شده است. واقعیت این است که مارتین لوتر چرخی را به حرکت در آورد که دیگر قابل کنترل نیست. طبق نظر او، اگر هر کس میتواند کتابمقدس را بخواند و تفسیر کند، چرا فقط او دست به این کار بزند. هر کس دیگری نیز میتواند آن را بخواند و تفسیر خاص خود را ارائه دهد و بر اساس آن، کلیسای جدیدی به وجود آورد. این نتیجه اجتنابناپذیر چنین اندیشهای است. تاریخ پانصدساله مذهب پروتستان بهترین گواه چنین واقعتیی است. اما باید توجه داشت که همین نکته باعث پویایی مذهب پروتستان و زنده نگه داشتن آن شده است. در هر دورهای، آن هنگام که کلیساهای بیداری نظیر کلیسای متودیست، تبدیل شدند به مذهبی تشکیلاتی، گروه دیگری پرچم بیداری و روحانیت باطنی را بر افراشت.
لذا همانگونه که در فصلهای پیشین اشاره شد، مذهب پروتستان چتری است که اندیشهها و تفسیرهای بسیار متفاوتی زیر آن جای دارند، اما وجه مشترک همه آنها، اعتقاد به کتابمقدس بهعنوان یگانه منبع مکاشفه، و نیز به رستگاری صرفاً بهواسطه ایمان به مسیح میباشد. در ضمن، خواننده هوشیار میتواند بهروشنی ریشههای تاریخی نهضتهای امروزی را که به مکاشفات شخصی خارج از کتابمقدس معتقدند، مشاهده کند. آنچه که امروز در دنیای مسیحیت بسرعت رواج پیدا میکند، چیزی نیست جز شکلی از این نهضتهای تاریخی.
بقیه فصلهای کتاب «مسیحیت و کلیساهای آن»